مقدمه:
شناخت روح در زمان حيات و ايمان و اعتقاد به استقرار وجود آن پس از مرگ، هر فردي را قادر مي‌سازد كه نه تنها به زندگاني خود در رابطه با مرگ، مفهوم و معنايي روحاني و آرام‌بخش و شرق‌آوري را ببخشد بلكه باعث ميشود تا در فرصت حيات مادي،‌ جهاني روشن و پاك و بي‌آلايش و منطبق با واقعيات حيات انساني براي خود انتخاب نمايد. و در زندگي، حقايق و درستي و صداقت را مبناي عمل و ادامه عمر خود قرار دهد.
آنها كه در طول حيات خود، بر اثر تجربه و ممارست و تعمق خالصانه و مطالعات فراوان، به بقاي روح معتقدشده‌اند، كوشيده‌اند تا در تزكيه رواني، كنترل اعمال نفساني، بي‌توجهي به ماديات در زمان حيات و گرايش به جنبه‌هاي معنوي زندگي، سرمشق خوبي براي خانواده و اطرافيان خويش و همچنين جوامع بشري باشند. چنين افرادي هرگز از ناملايمات زندگي وحشت ندارند و درصدد انتقام‌‌جويي، كينه‌توزي، بخل و حسد، دروغگويي و تضييع حق ديگران برنخواهد آمد و نيز در اصل، توجه چنداني به تجملات و زرق و برق زندگي از خود نشان نمي‌دهند و با زندگي و مشكلات آن برخورد ملايم و مسالمت‌آميزي دارند و معمولاً زندگي خود را در آسايش خيال و آرامش‌خاطر مي‌گذرانند و موجب امنيت خاطر و ثبات روحي اطرافيان خود خواهند شد.
برخورد با اين مقاله، نه از سر تفنن و سرگرمي و نه به قصد ارضاء حس كنجكاوي بلكه به مثابه يك واقعيت مهم، مي‌تواند چنان تأثير شگرف و سازنده‌اي در زندگاني افراد بشر داشته باشد كه برايش تعجب‌آور است. درك چنين حقايقي براي بسياري مردم چندان آسان نيست اما زماني كه كساني بر
نسبت فهم و شعور خود از آن بهره‌برداري خواهد كرد. برخي از مردم، بر اين باورند كه تماس با ارواح امري است محال و نشدني و كسي در زمان حيات خويش، قادر به برقراري تماس‌هاي روحي يا مشاهده و يا كسب اطلاع از زندگي روحي و عوام ارواح نخواهد بود، در حاليكه امروزه با توجه به وجود علم روحي جديد ثابت شده كه چنين افرادي در اشتباه محض مي‌باشند زيرا پي بردن به آن عوالم در زمان حيات بشر، باعث به دست آوردن قدرت اتكاء بر نفس و پرهيزكاري و دوري از بديهاي عالم مادي در جامعه بشريت خواهد شد.
حقيقت وجود روح و عوالم روحي، امروزه براي بشر علم‌اليقين شده و اكثريت قريب به اتفاق مردم غير از ماديون، كسي وجود و بقاي آنرا انكار نمي‌كند و عموماً به اين اصل معتقدند. در تمام كتاب‌هاي آسماني از طرف خداوند اشاراتي در مورد وجود و بقاي روح شده و حتي عوالم روحي نيز در آنها مشخص شده‌اند.
در اينجا بايد افزود كه در ايران قبل و بعد از اسلام، روح شناساندن برجسته‌اي وجود داشته و آثار فراواني از خود بجا گذاشته‌اند، كما اين كه مثنوي «هبوطيه» ابن‌سينا، كه كمالات روح‌شناسي را معين و آشكار مي‌كند. اما در قرن اخير مقام علوم در جهان پيشرفت‌هاي شايان توجه و چشمگيري كرده‌اند و علم روحي نيز از ساير علوم مستثني نبوده و در اين مسير همگام با ساير علوم ترقي و تكامل يافته است به طوريكه امروزه اكثر افراد غربي و شرقي، از اين علم شناخت كافي به دست آورده‌اند و حقايق روحي را پذيرفته‌اند.
در كتاب‌هاي آسماني در مورد وجود بهشت و بقاي روح آيات فراواني آمده است كه هر يك از آنها مؤيد اين حقيقت است كه بشر پس از مرگ داراي زندگاني ديگري است و در آنجا روح هر كسي به نسبت اعمال و كردارش از طرف خداوند پاداش و يا جزا خواهد ديد. و از آن رو است كه در قرآن كريم آيات فراواني درباره بهشت و زندگاني پس از مرگ به بشريت نويد داده است تا افراد نيكوكار بدانند كه پس از مرگ مورد لطف و رحمت خداوند بزرگ قرار خواهد گرفت.
روح چيست و اين كلمه از كجا آمده است؟
واژه روج براي اولين بار در مباحث مذهبي، مردم‌شناسي و متافيزيك مورد استفاده قرار گرفته و در هيچ كدام از اين زمينه‌ها نه توصيف جامعي از آن به عمل آمده و نه مطابق روشهاي علمي سعي در اثبات آن شده است. بنابراين تصور هر فرد از روح با افراد ديگر تا حدود زيادي متفاوت است. همانطور كه مي‌دانيم در بيشتر زبانها روح به معني نفس يا دم است. شايد انسانهاي اوليه تنفس و نفس كشيدن را مهمترين نشانه و الزام زندگي مي‌دانسته و فكر ميكردند پس از آنكه انساني نفس يا دم آخر را كشيد روح از تنش خارج و مرگ فرا ميرسد. در برخي از كتبهاي شرقي تصور مي‌شد به همراه تنفس كردن نوعي انرژي ابدي و ازلي و يك نوع ماده زندگي‌گرد جذب ميگردد كه به آن پراناياما مي‌گويند.
بررسيهاي باستان‌شناشي نشان ميدهد كه حتي انسانهاي اوليه هم به وجود و بقاي روح معتقد بودند و در شرايط كنوني هم اقوام و طوايف عقب‌مانده به صورتهاي مختلف به اين موضوع ايمان و عقيده دارند ولي هيچ يك از اين آيين‌ها و طريقت‌ها چنان دلايل محكمي ارائه نمي‌دهند كه يك فرد تازه‎وارد را كاملاً قانع سازند. در برخي از مكاتب باستاني مانند يوگا بين روح و روان تفاوت قايل مي‌شوند. روان همان مقوله‌اي است كه در روان‌شناسي مورد بحث قرار ميگيرد و تا حدود زيادي به سلسله اعصاب و ساختمان مغز مربوط ميشود. روان با تشكيل جنين شكل ميگيرد و با رشد و نمو بدن تكامل پيدا ميكند و با مرگ از بين مي‌رود. برعكس روح انسان كه منشاء در اذليت و ابديت دارد، قبل از زندگي در قالب اقيانوس ازلي و ابدي و به عنوان جزئي از انرژي كيهاني و آسماني وجود داشته و پس از تشكيل جسم براي مدتي وارد يا اسير جسم مي‌شود و پس از مرگ بار ديگر آزاد شده و به سوي مبدأ رجعت مي‌كند.
بايد قبول كنيم كه قسمت مهم وجود آدمي را روح تشكيل ميدهد نه جسم. بشر براساس خصلت حقيقت‌جويي و حق‌طلبي كه در نهاد اوست خواهي نخواهي در مقابل اين واقعيت تسليم ميشود.