رهبران کاریزما



سيدوحيد كماليان - حميدرضا اسماعيلي

در دنياي سازماني نوين، يكي از مهم‌ترين شاخص‌هاي تأثيرگذار بر جوامع، عنصر مديريت است كه شكل مطلوب آن مديريت همراه با رهبري تلقي مي‌شود.

رهبري يكي از مفاهيم بنيادين اداره جامعه بوده و با تحولات اجتماعي همراه است، زيرا بنيان نظم و اداره هر جامعه و سازمان، بر مبناي آن بنا نهاده شده است. بدون رهبري، پيش بردن اهداف اجتماعي و رسيدن به مطلوب‌ها، يا امكان‌پذير نبوده يا بسيار دشوار خواهد شد.

رهبري، واژه‌اي چند بعدي است كه درباره تعريف آن توافق نظر مشتركي وجود ندارد.

«تعريف‌هايي كه از رهبري ارائه شده است را از نظر تعداد مي توان برابر با تعداد كساني دانست كه در صدد ارائه تعريفي از آن بر آمده‌اند».


انواع نظريه‌هاي رهبري


اغلب تعاريفي كه از رهبري ارائه مي‌شود، مبتني‌بر محور تأثير و نفوذ است. از اين‌رو، رهبري شامل فرايند تأثيرگذاري است كه از طريق آن، رهبر نفوذ دلخواه خود را بر پيروان اعمال مي‌كند. به‌طور كلي، مطالعات صورت گرفته طي 70 سال اخير در زمينه نظريه‌هاي رهبري را مي‌توان در شش مكتب اصلي دسته‌بندي كرد:

1.مكتب ويژگي‌هاي رهبري

2.مكتب رفتاري يا سبك رهبري

3.مكتب اقتضايي

4.مكتب شايستگي رهبري

5.مكتب هوش عاطفي

6.مكتب رهبري كاريزماتيك يا الهامي

در مكتب ويژگي‌هاي رهبري، رهبران، ابرمرداني فرض مي‌شدند كه به دليل برخورداري از ويژگي‌هاي كه موهبت الهي هستند، شايسته رهبري، شده‌اند. در نگاه اين مكتب، رهبري استعدادي ذاتي و خدادادي است لذا رهبران، رهبر به دنيا مي‌آيند نه اينكه ساخته شوند.

محققان، مكتب رفتاري در پي تعيين رفتارهاي رهبران يا سبك رهبري آنان برآمدند. در نگاه اين مكتب، رهبران مي‌توانند ساخته شوند، زيرا فقط بايد رفتار و سبك‌هاي آنان شناسايي و تقليد شوند.

در مكتب اقتضايي، براساس شرايط و به اقتضاي موقعيت‌ها شيوه مناسب و مطلوب رهبري تعيين مي‌شود. به بياني ديگر، سبك رهبري مطلوب جهان‌شمول در اين مكتب، رد شده و سبك رهبري با توجه به موقعيت، مشخص مي‌شود.

در مكتب شايستگي‌ها، بر شايستگي‌ها و صلاحيت‌هاي رهبري تأكيد مي‌شود. شايستگي عبارت است از هر گونه دانش، مهارت، توانايي و خصوصيت فردي كه منجر به عملكرد برتر و برجسته مي‌شود.

در مكتب هوش عاطفي، بر توانايي رهبر در زمينه درك احساسات و عواطف پيروان و نوع واكنش مناسب با آنها، تأكيد مي‌شود. مكتب هوش عاطفي در مقابل مكتب هوش ذهني (IQ) شكل گرفته و بر توانايي درك متقابل تأكيد مي‌كند.

در مكتب رهبري كاريزماتيك، ويژگي‌هايي براي رهبران در نظر گرفته مي‌شود كه آنها را قادر مي‌سازد براي پيروان خود الهام‌بخش بوده و به شكل الگو و مدل مرجع درآيند، به‌طوري كه پيروان، با رهبر خود تعيين هويت مي‌شوند.

براساس مطالعاتي ديگر كه در سال‌هاي اخير صورت گرفته است، رهبران به دو دسته تقسيم شده‌اند:

1.رهبران مبادله‌اي

2.رهبران تحول‌آفرين

از 6 مكتب قبلي، مكاتب: ويژگي‌هاي رهبري، رفتاري، اقتضايي و شايستگي رهبري به رهبران مبادله‌اي توجه دارند.

اين نوع رهبران، پيروان خود را هدايت يا تحريك مي‌كنند و موجب تأمين هدف‌هاي سازمان مي‌شوند. مكاتب هوش عاطفي و رهبري كاريزماتيك، بر رهبران تحول‌آفرين تمركز دارند. اين نوع رهبران، الهام‌بخش و روحيه دهنده پيروان خود بوده و آنها را در مسيري هدايت مي‌كنند كه منافع سازمان را تأمين مي‌كند.

گفتني است كه در سال‌هاي اخير عده‌اي از محققان، رهبري تحولگرا را نوع پيشرفته رهبري كاريزماتيك دانسته و آن را «نئوكاريزماتيك» نيز ناميده‌اند. «آووليو» و «يامارينو» از اين دسته افراد هستند.