پيدايش دولت


1. نظريه طبيعي يا فطري
مهم‌ترين دانشمندي كه مي‌توان در اين زمينه از او ياد كرد ارسطو است.
بعضي‌ها از اين نظريه با عنوان «نظريه طبيعي ارسطو» ياد مي‌كنند.
ارسطو زندگي اجتماعي را لازمه خلقت بشر مي‌داند، و معتقد است كه حتي بعضي از حشرات و حيوانات هم تا اندازه‌اي اجتماعي خلق شده‌اند، مثل زنبور عسل، مورچه و...
حيوانات هم مي‌توانند از طريق اصوات و رفتار خود، احساسات باطني خود را به آگاهي ديگران برسانند. مثل سركرده گوزن‌ها در هنگام احساس خطر (شكارچي يا حيوانات درنده...
انسان علاوه بر اين توانايي‌ها داراي قوة تكلم است.
از نظر ارسطو قوه تكلم در انسان براي تامين وسايل زندگي اجتماعي انسان مي‌باشد.
فرض كنيد انسان به صورت اجتماعي زندگي نمي‌كرد، آن گاه قوه تكلم چه استفاده‌اي براي او داشت؟
شكل گيري دهكده
انسان از بدو تولد در خانواده جاي دارد. چندين خانواده كه معمولا از نظر قرابت به هم وابستگي دارند، براي تامين نيازمنديهاي سطح بالاتري از نيازهاي روزانه، مثل تامين امنيت و ... در كنار هم گرد مي‌آيند، جامعه‌اي ايجاد مي‌شود كه آن را دهكده مي‌نامند.
پيدايش دولت
وقتي افراد چندين دهكده با هم متحد شده و جامعه‌اي كامل و منفرد تشكيل دادند و و وقتي آن قدر از نظر وسعت و استغنا كامل شدند كه توانستند نيازهاي اوليه خود را تامين كنند، دولت به وجود مي‌آيد.
نتيجه :
ديديم دولت براي حل مشكلات و مسايل ابتدايي و بدوي بشر به وجود آمد و چون اين مشكلاتِ بدوي اجتماع، طبيعي هستند، پس دولت نيز طبيعي است.
نكته :
دليل اين دولت ساخته و پرداخته طبيعت است و بر افراد جامعه تقدم دارد اين است كه وقتي فرد از همنوع‌هاي خود مجزا باشد، كافي به ذات نيست و بنابراين رابطه‌اش با اجتماع در حكم رابطه‌ي جزء به كل است.
نكته :
كسي كه قادر به زندگي در ميان جامعه نيست، يا اينكه احساس نياز به زندگي اجتماعي نمي‌كند، پس قادر است تمام نيازهاي شخصي‌اش را تامين كند، وضعيت اين فرد از دو حال خارج نيست، يا خداست كه قادر به تامين همه نيازهاي خود و ديگران است و يا حيواني وحشي كه جز دريدن حيوانات ضعيف‌تر نياز ديگري ندارد.
وظايف دولت (از نظر ارسطو )
وظيفه دولت اصلاح عيوب اخلاقي شهروندان و تلقين فضايل نفساني به آنها مي‌باشد.
اگر تنها كاري كه با مجرمان مي‌شود ترساندن آنها از مجازات باشد، آن دولت هرگز به وظيفه خود عمل نكرده است.
دولت بايستي قدمهايي براي تربيت شهروندان بردارد كه آنها فطرتا و نه از روي ترس، از انجام عمل خلاف دوري كنند.
اگر دولتها اين وظايف را در سرلوحه كارهايشان قرار ندهند، از وظايف خود قصور كرده و شايسته نام دولت نيستند.
نكته :
از آنجا كه انسان ميل به خلاف دارد، وظيفه دولت نيز اصلاح عيوب اخلاقي و تلقين فضايل نفساني به انسانهاست، پس كسي كه نخستين سنگ بناي دولت را بنا نهاد، بزرگترين خيرخواه بشر بود. چون اگر انسان به حد كمال برسد، بهترين موجود است و اگر عاري از فضيلت باشد، وحشي ترين و ناپاكترين جانور است و از اين لحاظ از تمام موجودات قوي‌تر است. چون انسان مسلح و انواع سلاحهايي است كه ساير جانوران ندارند.
مقايسه انديشه لاك و ارسطو
مهم‌ترين اختلاف لاك و ارسطو در تعريف وظايف دولت است، جايي كه :
جان لاك وظايف دولت را محدود به امنيت، دارايي و آزادي عمل مي‌كند و معتقد است كه هر فرد آن قدر آزاد است كه آزادي و حقوق ديگران را به مخاطره نياندازد. و معتقد است هر دولتي كه بخواهد پاي خود را از حرم اين وظايف بيرون بگذارد، حقوق اختصاصي اعضاي جامعه را نقض كرده است.
اما ارسطو وظيفه اصلي دولت را تربيت شهروندان مي‌داند.
و نكته ديگر اينكه :
لاك معتقد بود كه دولت بايستي براي حفظ حقوق ديگران از ابزار قهريه عليه خطاكاران استفاده كند كه از اين نظر كاملا برعكس نظريه ارسطو است.
اما ارسطو استفاده از قوه قهريه را قبول نداشت.
و به طور كلي :
از نظر ارسطو دولت، نوع آموزشگاه دائمي براي تربيت شهروندان است
و از نظر لاك آموزش و پرورش وظيفه اوليا است و مجازند به هر طريقي كه مايلند آنان را تربيت كنند.
همچنين :
ارسطو دولت را يك اجتماع كامل عالي و مستقل مي‌داند و معتقد است بدون دولت، اشخاص امكان سعادتمندي و نيكبختي را ندارند.
اما لاك به اين امر اعتقاد نداشت و فقط وظايف محدودي به دولت نسبت مي‌داد.
ماركوس توليوس سيسرون خطيب مشهور يوناني و از سياستمداران به نام قرن اول پيش از ميلاد در رم مي‌باشد كه به سال 106 قبل از ميلاد تولد يافت. و در سياست و فلسفه شهرت داشت، در كتاب «جمهوري» خود انسان را «مدني‌البطبع» مي‌داند و منشاء پيدايش دولت را در فطرت بشر مي‌داند.