این مدیریت مرگبار ورزشی!
1 - عصر جدید، عصر مهارتآموزی است؛ روزگاری که هر کسی در آن به دنبال تخصصش میرود و بهترین آموزهها را در حوزه مزبور فرا میگیرد. در خبرهای همین چند روز اخیر، داشتیم که شهرداری تهران برای هر چه بهتر به انجام رسیدن پروژه شستوشوی برج آزادی، بندبازانی را به خارج از کشور اعزام کرده است تا در کارگاههای فشرده آموزش، شیوه صحیح انجام عملیات در حالت معلق را یاد بگیرند. این یعنی احترام به تخصصمداری در اعلی مرتبهاش. توصیه همزمان دین و دنیا، این است که اگر کسی چیزی را بهتر از ما میداند، به نزدش برویم و از او بیاموزیم. لابد فراموش نکردهاید که ما ایرانیان، قرار بود علم را حتی در چین و ماچین نیز بیابیم و به تسخیر خود درآوریم...!
2 - فوتبال ایران قریب به یک دهه است که میکوشد تا زندگی جدیدی را تجربه کند. تلاش برای گذار به عرصه حرفهایگری، از تابستان سال 80 با تاسیس لیگبرتر باشگاههای کشور به طور جدی استارت خورد و این کوشش در سطوح گوناگون تاکنون نیز ادامه داشته است. وقتی قرار است پدیدهای به شکل «حرفهای» و عالی دنبال شود، ضرورت دارد که در حوزه مزبور سرمایهگذاری صورت بگیرد و شاهد استفاده حداکثری از امکانات موجود باشیم. درست به همین دلیل است که از اولین روزهای گشایش فوتبال برتر در کشورمان، تیمها مبادرت به جذب مربی خارجی کردند، پای بازیکنان غیرایرانی به فوتبال کشور باز شد، مربیان جوان داخلی برای گذراندن دورههای تخصصی به خارج از کشور اعزام شدند و حتی در پارهای از مواقع شاهد حضور داوران سرشناس اروپایی برای قضاوت برخی مسابقات لیگی در ایران بودیم. این همه، یعنی حس شدن ضرورت حرفهایگری و تخصصمآبی در حوزه فوتبال. با این حال یک کاستی بزرگ در این پروسه خودنمایی میکند، نقصانی که میتواند باقی زحمات به عمل آمده را هم نابود کرده و حاصل زحمات سایرین را هم از بین ببرد. از ناکارآمدی مدیران سخن میگوییم، آنچه سالهاست گریبان ورزش این مملکت را فشرده است.
3 - مدیران فوتبال ایران کجا باید درس بگیرند؟ آموزش ببینند؟ و تخصص پیدا کنند؟ واقعا جالب است در شرایطی که این همه مربی و بازیکن خارجی یا خارج رفته در لیگ ایران فعالیت میکنند و قرار است همه با هم به ارتقای سطح فنی لیگ ما کمک کنند، کلیددار این بضاعت مدیران آماتوری هستند که با ناکاربلدیهایشان حسابی دردسرساز ظاهر میشوند. اینکه بعضا پای مربیان نامدار خارجی نیز به فوتبال کشورمان گشوده میشود، اما مثل دنیزلی یا بلاژ یا ایویچ و یا حتی همین وینگادا و اخیرا کرانیکار استفاده جالبی از آنها نمیشود، مدلول سوءمدیریتی است که در فوتبال کشورمان موج میزند و متاسفانه آتش به خرمن داشتههای این رشته ورزشی میاندازد. در همین سالهای اخیر و به ویژه در قالب دو تیم سرشناس پایتخت به کرات شاهد فرصتسوزیها و در عین حال اهمالکاریهای زیانباری از سوی مدیران ورزشی بودهایم که میلیاردها تومان به پیکر فوتبال ایران ضربه زده و آن را از کسب موفقیتها و کامیابیهای گوناگون محروم کرده است. این همان دردسری است که تا رفع نشود، نمیتوان به آینده فوتبال و نجاتش از مسیر قهقرایی که در پیش گرفته امیدوار بود.
4 - نمیدانیم چاره چیست. یا باید مدیران را هم مثل مربیان و بعضا بازیکنان برای کسب تجربه راهی میادین بینالمللی کرد و یا اصولا باید پذیرای مدیران خارجی نیز در فوتبال ایران بود. نمیدانیم از چه راهی میشود بر این معضل فائق آمد، اما آنچه مشخص است اینکه ناکارآمدی مدیران – که در راس هرم تشکیلاتی فوتبال ایران نیز نشستهاند – آشکارا منافع این رشته ورزشی را به خطر انداخته و آن را رو به اضمحلال میبرد. در چنین شرایطی، اگر پروسه تربیت مدیران کاربلد به هر دلیلی عقیم مانده، ای کاش دست کم آقایان در گزینش مدیران «کمتر زیانده» دقت بیشتری به عمل بیاورند تا شاهد وفور خسران در این حوزه نباشیم.
sport13.persianblog