بحث اساسی اول – پيدايش تفکر سيستمی

مطالعهتاريخ علم و همينطور سير تحولات اساسی و بينادی رشد و تکامل جوامع بشری ، چند دورهکاملا بارز و متمايز رو در روند پيشرفت جوامع نشون ميده. اين دوره ها هر کدوم با رخدادن يک به اصطلاح انقلاب ، جای خودشونو به دوره هايی جديدتر می دن که عبارتند از :

1.
انقلاب کشاورزی
انقلاب کشاورزی جوامع بشری رو از حالت بدوی به اولينتمدن قابل اعتنا يعنی تمدن کشاورزی منتقل کرد. تمدن کشاورزی تقريبا دو هزار سالقدمت داره و در کل اين دوره ، مبنای اصلی اقتصاد ، فرهنگ و . . . " زمين " بود.

2.
انقلاب صنعتی
از حدودا 300 سال پيش با اولين جرقه های صنعتی يعنیاختراع ماشين بخار ، تمدن جديدی شروع به شکل گرفتن کرد و به سرعت ريشه های تمدنکشاورزی رو در سرتاسر جهان خشکوند که به تمدن صنعتی مشهور شد. مبنای اصلی اقتصاد ،فرهنگ ، سياست و . . . در اين تمدن عبارت بود از " سرمايه مالی".

3.
انقلاباطلاعاتی
انقلاب اطلاعاتی پديده ای بود که تاثير غيرقابل باوری روی رشد سرطانگونه تمدن صنعتی گداشت و تمام پايه های مستحکم اقتصادی ، سياسی ، فرهنگی و علمی اينتمدن رو لرزوند. قدمت تمدن يا دوره اطلاعات به 70 سال هم نمی رسه ، اما تاثيراتشگرفی که روی زندگی تمام ابنای بشر در سراسر عالم گذاشته ، قابل توصيف نيست. مبنایاصلی اقتصاد ، فرهنگ و . . . تو اين تمدن ، عبارته از " اطلاعات ".

مبحثمطرح شده بسيار عميق و طولانی هست و من اينجا فقط به ذکر عناوين اکتفا می کنم. ولیدوستای عزيز می تونن در اين باره بيشتر مطالعه کنن. کتابهای زيادی در اين باره وجودداره که شايد ساده ترين و در عين حال جامع ترين اونا ، همون کتاب معروف “ The Third Wave “ اثر “ Alvin Toffler “ باشه. اين کتاب به فارسی هم ترجمه شده.

انسانمتمدن در طی هزاران سال ، مدام شناختش از دنيای اطراف خودش بيشتر می شد. به مرور کهدانش انسان نسبت به پيچيدگيهای پديده های دنيای پيرامونش افزايش می يافت ، مجبور شدکه بخش فيزيکی و عينی جهان رو از بخش غير فيزيکی اون متمايز و جدا کنه. از اين بهبعد بود که واژه " علم " ، صرفا به پديده هايی اطلاق می شد که وجود خارجی و فيزيکیداشتن و می شد اونارو به آزمايشگاهها منتقل کرد. اين تفکر با انتشار آثار نيوتن بهشدت رونق گرفت و مستحکم شد. اساس تفکر نيوتنی بر تجربه و تجزيه مسايل استوار بود وبه اين ترتيب ديدگاهی به وجود اومد که معتقد بود ، مسايل رو ميشه از طريق تقسيم بهاجزای کوچکتر و بازهم کوچکتر اون ، بهتر شناخت و کنترل کرد.

از اينجا به بعدما شاهد هستيم که علوم پايه اوليه مثل فيزيک ، شيمی و زيست شناسی ، چنان به گروههایکوچکتر و تخصصی تری تقسيم شدن که الانه مرزهای اونا تقريبا ناپيداست. در طی اينتقسيمات متوالی علوم به زير مجموعه ها ، رياضيات تنها زبان مشترک بين اونا بود. برای مطالعه بيشتر می تونين به کتاب “ System Theory “ اثر “ I. V. Blauberg “ مراجعه کنين.

اما مشکلی که در اين روند پيش اومد (مخصوصا در دوران صنعتی) اين بود که گسترش شاخه های علوم ، شکاف ارتباطی بزرگی بين دانشمندای رشته های مختلفو حتی بين دانشمندای شاخه های فرعی يک رشته ، ايجاد کرد. به طوريکه ما تا اواسط قرنبيستم شاهد اين هستيم که يک پديده واحد رو با چندين شاخه از علم تشريح می کنن وظاهرا هم اين مباحث کاملا متمايز و مستقل از همديگه هستن. برای مطالعه بيشتر میتونين به کتاب “ Biological Systems as Organizational Paradigm “ اثر “ R. Rosen “ مراجعه کنين.

در دهه های اخير ، برخی از دانشمندان و محققين متوجه اين امرشدن که بخش بسيار وسيعی از مسايل مورد بحث و مناقشه ميان دانشمندای رشته های مختلفعلوم ، هر چند دارای ظاهری متفاوت هستن ، اما ماهيت و باطنی کاملا مشابه دارن. باتلاش اين دانشمندان برای پيدا کردن جنبه های مشترک علوم ، نهضتی شکل گرفت که منجربه ايجاد علوم ميان رشته ای شد. مثل بيوشيمی ، بيوفيزيک ، بيومکانيک و . . .

با ادامه اين مطالعات و تحقيقات ، معلوم شد که علوم مختلف نه تنها باطنيکسان و مشابه دارن ، بلکه اين تشابه و تساوی کاملا نظام مند هست و از ساختارهایمنسجم و قابل شناسايی برخورداره. يعنی اينکه اگر پديده واحدی رو مثلا بشه از طريقسه شاخه علمی توصيف و تحليل کرد ، در اساس ما بايد با ترکيبی از اين سه شاخه ، اونپديده رو معرفی کنيم و به روابط بين علوم مذکور هم پی ببريم. اين تفکر و رويکردجديد ، اساس شکل گيری تفکر و روشی شد که به اون " تفکر سيستمی " گفته میشه.

بنابراين ، تفکر سيستمی بر خلاف ساير روشهای شناخت علمی که در يک رشتهعلمی و محدوده خاص اون رشد کردن و در نتيجه دست آورد هاشونم در همون محدوده بود ،در خارج از محدوده يک علم معين متولد شد و نتايج اون هم ، ميان رشته ای هست. يعنیتفکر سيستمی با مجموعه ای متشکل از اجزاء سر و کار داره و نه با خوداجزاء.

به طور کلی می شه مبانی دو تفکر تجزيه مدار سنتی و سيستمی مدرن رو بهروش زير شرح داد.

مبانی تفکر سنتی تجزيه مدار :
از کتاب “ Applied General Systems Theory “ اثر “ J. P. Van Gigch “ نقل می کنم :

1.
تاکيد بربخش فيزيکی پديده ها
2.
تاکيد بر پايه ای بودن تجزيه و ترکيب پديده ها در شکلگيری پديده ای خاص
3.
تاکيد بر نگاه کميتی بر پديده ها
4.
تاکيد بر تحصيلنهايت دقت

مبانی تفکر سيستمی :
از کتاب “ General Systems Theory “ اثر “ Ludwig Von Bertalanffy “ نقل می کنم :

1.
تاکيد بر تصوير ارگانيک (زنده) از پديده ها
2.
تاکيد بر کليت پديده ها و نه اجزای آن
3.
تاکيد برمدلسازی بهينه (تا حد نياز) از اجزاء و روابط مطلوب
4.
تاکيد بر اينکه شناخت مااز پديده ها ، نه خود واقعيت ، بلکه تصور ما از واقعيت است.

بنابراين ، تفکرسيستمی به ما يادآوری می کنه که برای شناخت يک پديده ، لزومی نداره که به اطلاعاتکامل و دقيق (که اغلب غير ممکنه) در مورد اجزاء اون دست پيدا کنيم. بلکه به دستآوردن اطلاعات کافی و مناسب در باره اجزای يک پديده و شناخت روابط بين اين اجزاءکافيه.

در آخر هم يه نمودار کشيدم که سير شکل گيری تفکر سيستمی از بين علوممختلف و همينطور نتايج اين تفکر رو نشون می ده :