در آخرین نقش ریاکارانه این مارکسیستِ کثیفِ بازارینما، دختر دلخواهش، یک دانشجوی فلسفه است که او را ضایع میکند. حاج حیدر و همدستانش، به انفرادی منتقل میشوند(!) و آنجا با توسل به زیارت دسته جمعی، متنبه می شوند...
به خاطر تنوع آثار سینمایی – تلویزیونی بازیگر همهفن حریف، محمدرضا شریفینیا که کار کارگردانی چند اثر جنجالی در سالهای اخیر را نیز بدون درج اسم، انجام داده، مروری بر کارنامه هنری او داریم.
(پیشنهاد: اهالی سینما یک تیپ جدید را به نام «شریفی نیا» ثبت کنند چرا که کاملا آزمون خود را پس داده و به خوبی جواب می دهد.)
سال 1354
نام فیلم انفرادیها
نقش: حاج حیدر
حاج حیدر یک مبارز مارکسیست است که عصر ها در حجره فرش فروشی جلسات تیمی برگزار میکند و هر ازگاهی دلش هوس ازدواج میکند و دختر یکی از طلبکارها را جای بدهی بر میدارد و ...در آخرین اقدام ریاکارانه این مارکسیستِ کثیفِ بازارینما، دختر دلخواهش، یک دانشجوی فلسفه است که او را ضایع میکند و حیثیت برایش نمیگذارد. حاج حیدر با بسیاری از همدستانش، به انفرادی منتقل میشوند(!) و آنجا با توسل به زیارت دسته جمعی از راه دور، متنبه می شوند...
دیالوگ اثرگذار: زندان رو هم به گند کشیدین شماها...والا زشته!
سال 1358
نام فیلم: پاکدستان
نقش: حاج قدیر
حاج قدیر یک محتکر حرفه ای است که در برابر اقشار مختلف مردم، رفتارهای متناقضی دارد. او در برابر بچه مسجدیها، «صابون کوپنی» را با صاد عربی تلفظ می کند و در برابر دختران تازه انقلابی، فتانه میخواند و بندری می رقصد. او یک ریاکار محتکر است که چشمش دنبال دختران فقرای محل است تا در روز موعود «ثوابی» ببرد غافل از اینکه بچههای کمیته در کمین او هستند و حین ارتکا به جرم، او را دستگیر و در محل بیحیثیت میکنند. او در این فیلم از ریش سفیدش هرگز خجالت نمیکشد.
دیالوگ اثرگذار: استغفرالله ربی و اتوب الیه!
سال 1362
نام فیلم: عروسی مرجان
نقش: حاج موسی
حاج موسی یک بنگاهدار قدیمی است. ملک را روی هوا نعل میکند و قبالهاش را در جیک ثانیه منگوله میزند. همسرش فوت کرده و تنهایی زندگی می کند با دو دختر و یک پسر. پسر میخواهد به جبهه برود و او موافق نیست. میخواهد برایش زن بگیرد تا جبهه نرود. در این میان، دوست دوران کودکی خود، شمسی را میبیند که او هم همسرش را از دست داده و تنهاست. سه سوت او را عقد میکند و برایش خانه ای میگیرد. از سوی دیگر دست بر قضا دختری که خواهرش برای پسرش میپسندد، به دلش مینشیند و در طرفهالعینی مخ او را میزند. او صبح ها به خانه شمسی می رود و عصرها به خانه سیمین. تا اینکه یک روز دختر دانشجوی شهرستانی که برای پیدا کردن خانهای کوچک به بنگاه او آمده، دل از کف او میبرد...حاج موسی پشت پا میزند به همه آنچه دارد و...داستان این فیلم هرگز تمام نشد، چون حین اولین اکران رسمی، بچهها ریختند و جمعش کردند و سینما را به آتش کشیدند...گفته می شود، اصل ماجرا از زمان حضور «مرجان» در فیلم آغاز میشده است.
دیالوگ اثرگذار: تو زندگی منو به گند کشیدی شمسی...والا خیلی نامردی!
سال 1365
نام فیلم: عملیات مرموز
نقش: حاج سعید
حاج سعید بعد از بمباران خانهاش در خرمشهر، آواره می شود. همه خانوادهاش را از دست می دهد و همسرش را نیز آش و لاش به بیمارستان منتقل میکنند. دکترها میگویند احتمال کوری دائمی او وجود دارد. او یک کارخانهدار طاغوتی بوده و حالا به خاطر ترک خرمشهر و علیل شدن همسر و از دست دادن مایملک خود خیلی ناراحت است. خود را به عنوان یک نیروی اطلاعات عملیات در بین رزمندگان جا میزند و به داخل خرمشهر برمیگردد. برای پیدا کردن کلید گاوصندوق به کارخانه میرود که دختر مجروحی را آنجا میبیند. از او خواستگاری میکند و قول بهترین ها را به او میدهد...دختر به او جواب مثبت میدهد و میگوید فقط مراقب خواهر من باش او بیرون شهر منتظر من است و تنهاست. حاج سعید که اصلا اهل نماز نیست اما کلی ریش دارد، به سراغ خواهر میرود و در یک نگاه دل میبازد. او را به عقد خود در میآورد و همسر و خواهر دختر جدید را رها میکند اما دست تقدیر طوری دهانش را مسواک می زند که یک شب با خمپاره مستقیم دو نیم میشود...
دیالوگ اثرگذار: دختر منو تهدید نکن، تو حیثیت منو به گند کشیدی...والا قباحت داره!
سال 1370
نام فیلم: برج سیروس
نقش: حاج کریم
جنگ تمام شده. حاج کریم به عنوان یک یادگار جنگ در یکی از حساسترین پستهای اقتصادی مشغول فعالیت است. در یکی از روزها، یکی از همکاران خدوم وزارتخانه را اخراج میکند. دو روز بعد دختر آن کارمند با گریه به اتاق حاج کریم می آید و حاج کریم در حالی که جای مهر روی پیشانی دارد و تسبیح درشت سرخ در دست، دل در گروی فرزانه میبندد. به او میگوید اگر به عقد من در آیی، پدرت را به کار باز میگردانم...دختر قبول میکند اما در دل میگوید، آرزوی من بر دل تو خواهد ماند. پدر پیر و سرطان دار فرزانه به کار برمیگردد. عقد انجام میشود. حاج کریم یک آپارتمان به نام فرزانه میزند. شب اول وقتی او خانوادهاش را میپیچاند و به آپارتمان م یرود، آسانسور خراب است و او مجبور می شود، از پله بالا برود و تنگی نفس و ایست قلبی و استجابت دعای دل فرزانه...
دیالوگ اثرگذار: تو این وزارتخونه رو به گند کشیدی...والا این ظلمه به کشور!
سال 1376
نام فیلم: آقای رییس
نقش: دکتر مجید
حاج مجید یکی از بچههای مبارز در دوران انقلاب و جنگ رفته است. او حالا با زدوبند سیاسی و اقتصادی یکی بزرگترین سرمایهداران ایران است که فعالیتهای سیاسیاش برای انتخابات آغاز شده و یک روزنامه دارد. او اصلا هیچ چیز را قبول ندارد اما ظاهرساز حرفهای است. حدیث میخواند، از پیراهن یقه دیپلمات استفاده میکند. نماز جمعه میرود. سلام علیکم را با عین غلیظ ادا می کند. اما به همه دختران ستاد انتخاباتیاش وعده ازدواج داده. او دکتر نیست اما به همه گفته به من بگویید دکتر! انتخابات برگزار میشود، دخترها برای او رای جمع میکنند و او هم یک به یک آنها را به عقد خود در میآورد. همسرش متوجه میشود و شب قبل از انتخابات او را رسوا میکند...او با برخورد قاطع، به زندان می رود.
دیالوگ تاثیرگذار: شماها کلا همه چی رو به گند کشیدین...والا قباحت داره!
سال 1381
نام فیلم: دوران کهن(پروژه فاخر)
نقش: حاج سفیر
سفیر بن ارجع که به مکه مشرف شده و اهالی شهر مدائن او را حاج سفیر صدا می زنند، در بازار حجره ای دارد. او خانه و کاشانه دارد اما قانع نیست و دائم در فکر فتنه است. اهل ربا و رشوه است و فقرای شهر از دست او عاصی شده اند. روزی در مسجد و در پاسخ به دعوت فرستاده یکی از پیامبران خدا، برخاسته و گردوخاک می کند. در این حین دختر یکی از اصحاب مورد وثوق فرستاده آن پیامبر (دوره تاریخی این اثر زیاد معلوم نیست اما چون پروژه فاخر بوده، این ها زیاد اهمیت نداشته، انظر ما قال؛ پیام رو بچسب!) نیز در حمایت از او برخاسته و فرستاده را ضایع می کند. حاج سفیر با چشم و ابرو به او اشاره می کند که بیا حجره! این بادیه نشین در نقشه ای شوم بازاریان را علیه سفیر تحریک و دختر را به خود نزدیک می کند. به او وعده ازدواج می دهد و صدشتر مهریه. دختر با یک شرط می پذیرد و آن کشتن همسر حاج سفیر است. حاج سفیر که عشق ناپاک و خیلی زمینی، کورش کرده، همسرش را مسموم می کند و...دختر نیز بعد از گرفتن مهریه، حاج سفیر را مسموم می کند و چند روز بعد خودش هم مسموم می شود و...
دیالوگ اثرگذار: شما با این ساده انگاری، قبیله را به گند کشیده اید، آیا شرم نمی کنید؟
سال 1388
نام فیلم: اسرافیها 2
نقش: حاج حبیب
سال ها قبل یک آدم ریاکار در محلهای مسئول گزینش افراد بوده برای جبهه. دست بر قضا خودش هم راهی جبهه میشود اما در آنجا عاشق خواهر یکی از رزمندگان میشود و با نامهنگاری قصد دلبری و عقد دختر را میکند که نمیشود! در ادامه وقتی برادر آن دختر شهید میشود، برای سرپرستی خانواده و ثواب اضافه، خود را مردی تنها و بدون همسر معرفی میکند و بعد هم دختر را با جمله: برادرت گفت به حاج حبیب اطمینان کن، به محضر میبرد اما ناگهان همسر اول میرسد و او با شنیدن صدای اذان متحول میشود و ...حالا او همسرش را از دست داده اما دل در گروی منشی اداره دارد. علاوه بر این، دختر راننده اش را هم نیز زیر سر دارد. او کلا اهل اسراف است...
دیالوگ اثرگذار: شماها جبهه رو به گند کشیدین...والا شرم داره!
سال 1390
نام فیلم: اسرافیها 3
نقش: حاج رسول
دکتر فرید را در پایین شهر حاج رسول صدا میزنند. او خود را برای انتخابات آماده کرده و بدجوری درگیر مسائل انتخاباتی است. سه تا زن دارد که هر کدام در یک استان کشور هستند. او اصلا هم به آرمانهای نظام اعتقادی ندارد و یک مفسد اقتصادی است که معلوم نیست چطور رد صلاحیت نشده اما زیرجولکی، دختران زیبا را به بهانه تحصیل در خارج، برای خود تور میکند. شب انتخابات او میخواهد از سوابق مبارزاتی برای خود، رای جمع کند که ناگهان جمعی از دختران اغفال شده به جلوی صداوسیما میروند و در بیستوسی افشاگری میکنند...
دیالوگ تاثیرگذار: شماها انتخابات رو به گند کشیدین! والا خجالت داره...
سال 1391
نام فیلم: دوشواری
نقش: حاج شریف
حاج شریف یک شیاد ظاهرساز است. مثل قبل از انقلاب هم صبحها یک جاست و عصرها یک جای دیگر در حجره فرش فروشی. یک ملک اجارهای دارد و دختری که در آن ملک مادری علیل و برادری زحمتکش(پسران کار) دارد. او دلش در گروی افسانه است. افشانه خیلی بدنام است. پدر ندارد و در کوچه و خیابان ولو است. حاج شریف حکم تخلیه ملک را گرفته و شرط بی خیال شدنش و اجرا نگذاشتن سفته های پدر افسانه را عقد موقت می داند. افسانه او را میپیچاند و ...در این فیلم حاج شریف بر اثر باران و صدای زنده یاد موذن زاده اردبیلی بدجوری خاکشیر می شود و مثل همیشه به مراد دلش نمی رسد.
دیالوگ اثرگذار: تو این محله رو به گند کشیدی دختر فاسق...والا قباحت داره!
اسنادی موجود است که شریفینیا قرارداد اجرای این نقشها را نیز امضا کرده و قول داده در یکی از این پروژه ها، بالاخره به مراد دلش برسد:
حاج کاظم برای فیلم «آژانس کاغذی»
حاج اکبر برای فیلم «یه رون بده، یه راسته!»
حاج ابی برای فیلم «شیرین شیرینا»
حاج سیروس برای فیلم «سگ دست قلابی»
منبع: khabaronine.ir