موضوع مهمی که همواره همگان در پی آن هستند این است که چطور بر خشم خودشون غلبه کنند.شاید این کار در ابتدا سخت بنظر برسه که البته همینطور هم هست اما با کمی تمرین وانجام کارهای زیر می توان تا اندازه ی زیادی این مسئله را تحت کنترل خود در بیاورید.
لازم به ذکر است که تفاوتهای فردی مسئله ی مهمی است که نباید فراموش شود و هر فردی
ممکن است در خصوص هر مشکلی یک عکس العمل متفاوتی نشان دهد.پس نباید انتظار داشت همان نتیجه ای که مثلا فرد x میگیرد فرد y هم بگیرد.امیدوارم این مطلب مورد استفاده ی شما دوستان عزیز قرار گیرد.
تکنيک هاي غلبه بر خشم(1)
ذهن و روان انسان ها همواره گوش به زنگ علائم خطري است که پيرامون افراد وجود دارند و ما را احتمالاً از وقوع رخدادهاي ناخوشايند آگاه مي سازند. فکر تمام انسان ها مجهز به يک مکانيسم دورانديشي و پرهيز از خطر است که تا حد ممکن ما را از گزند عوامل گوناگون در امان مي دارد. در روند يک حادثه ناخوشايند، نخستين مرحله احساس خطر است که موجب تپش قلب، افزايش فشارخون،
عصبانیت، رنگ پريدگي و انقباض عضلات مي شود و فرد را براي مرحله بعد يعني "گريز يا ستيز" آماده مي سازد. بنابراين مکانيسم هاي احساس خطر که نوعي "هراس" را در آدمي برميانگيزند، براي "بقاء و دوام هستي" او ضروري هستند. البته عصبانيت و نگراني را مي توان پيش درآمد بروز
اضطراب نيز دانست.
اضطراب
عبارت است از ترس از يک عامل ناشناخته که موجب پريشاني فکر و بروز علائم احساس خطر در برخي مواقع مي شود. از اين رو در فرآيند اضطراب، برخلاف ترس طبيعي و واقعي عامل حقيقي اضطراب آور يا خطرناکي وجود ندارد، بلکه فقط به طور خودکار و گاه تنها بر اثر تلقين خود شخص، ذهن آدمي دچار احساس خطر مي شود. اضطراب و عوامل نگراني زا، اغلب هنگام شب تشديد مي شوند و خواب راحت را از شخص نگران سلب مي کند. زيرا در شب، به دليل تاريکي، ذهن انسان حساس تر مي شود و در واقع سعي مي کند تمام اتفاقات گذشته را مرور کند. از اين رو، مغز آمادگي بيشتري براي توليد فرآيند احساس خطر پيدا مي کند. در حقيقت هرگاه ذهن ما در اثر تنش هاي رواني و استرس عصبي و حوادث ناخوشايند و ناگواري که در زندگي برايمان رخ مي دهد، از روال عادي خارج شود و حساسيت بيش از حد به رخدادهاي آتي و احتمالي پيدا کند، دچار اضطراب مي شويم و کم کم به حالتي مي رسيم که فکرمان فقط بر "اتفاقات ناگوار"، "حوادث ناخوشايند" و "بيماري هاي لاعلاج" متمرکز مي شود. در واقع هرچه بيشتر نگران شويم، احساس خطر و هراس بر ما غلبه مي کند و افکار مضطربانه بيشتر خواهيم داشت.
نگراني، يکي از بزرگترين دشمنان سلامت انسان به شمار مي رود. زيرا انسان بسياري از وقت خود را صرف نگراني درباره موضوعاتي مي کند که هرگز در زندگي وي رخ نخواهند داد و اگر هم روي دهند آنقدرها که تصور مي کرده است ناگوار نخواهند بود و در بسياري از موارد اين موضوعات بي اهميت هستند.
نگران بودن از حوادث ناخوشايند يا خطرناکي که احتمال دارد به وقوع بپيوندند و هنوز در محيط پيرامون ما وجود ندارند، نه تنها براي روح و جسم ما مضر است بلکه وقت و انرژي ما را نيز هدر مي دهد. نگراني، عصبانيت و اضطراب در حقيقت قبول تألمات و ناراحتي ها پيش از بروز آنهاست. از سوي ديگر نگراني يک اعلام خطر طبيعي است، نگراني ميتواند انسان را از يک اختلال يا رخداد غيرطبيعي آگاه کند. براي نمونه تشديد يا طولاني شدن سرفههاي مزمن، مي تواند آدمي را متوجه اختلالات شديد ريوي سازد. از اين رو، سهل انگاري در چنين مواردي عاقلانه نيست، اما خود را به جريان تفکرات منفي سپردن و از شدت ترس، اضطراب، عصبانيت و بدبيني، ناتوان شدن نيز شيوه اي منطقي نيست. بنابراين به طور کلي مکانيسم نگراني و احساس خطر بايد به صورت يک "چراغ قرمز چشمک زن" تلقي گردد نه "چراغ قرمزي" که همواره روشن است. در واقع نگراني با وجود مضراتش ممکن است به عنوان عنصري مفيد انسان را به تحرک وادارد، زيرا نگراني باعث احساس ناامني مي شود و در نهايت وقتي اين احساس شدت گرفت، همچون ماشه اي که چکانده شود، فعاليت فرد را به دنبال دارد. فرد در اين لحظه دست به اقدامي مي زند که حس ناامني را از بين ببرد و آرامش خاطر را به او باز گرداند. مانند مبادرت به مطالعه به منظور آمادگي براي امتحان يا انجام آزمايش هاي پزشکي براي اطمينان از سلامت کلي و يا تعويض لاستيکهاي فرسوده اتومبيل پيش از سفر. در واقع شما با انجام اين اقدامات به آرامش خاطر مي رسيد. بنابراين نگراني بسته به شرايط مي تواند مفيد باشد، به شرط آنکه در حد متعارف، منطقي و قابل کنترل به وجود آيد.
*چگونه مي توان از نگراني هاي بي مورد رهايي يافت؟
- پاسخ به اين سؤال اين است که برخي از نگراني هاي ما پيرامون سه موضوع شکل مي گيرند که اگر بتوانيم آنها را ناديده انگاريم، بسياري از موارد استرس زا براي ما از بين خواهند رفت. اين موارد عبارت اند از "موضوع هاي نگران کننده بي اهميت"، "موضوع هاي بعيد و نامحتمل" و "اتفاق هايي که هنوز روي نداده اند"، اگر بتوانيم اين موارد را از فضاي فکري خود حذف کنيم، خواهيم ديد که تا چه حد به آرامش مي رسيم و نگراني و اضطراب ما کاهش مي يابد. راهکار ديگر کاستن از استرس، "فشار کار" است زيرا خستگي مفرط و تمرکز مداوم ذهن بر موضوع هاي نگران کننده و نامشخص، پديده اي زيانبار است و در بلندمدت نيرو و انرژي انسان را تخريب مي کند. بنابراين در چنين شرايطي بهتر است، تعهدها و مسئوليت هاي جديد نپذيريد، از ساعات کار بيش از حد اجتناب نمائيد و در مقابل، "تغذيه مناسب "، "خواب کافي"، "استراحت"، "ورزش" و "تفريحات سالم" داشته باشيد. در ضمن بايد تلاش نماييد که بر عصبانيت خود غلبـه کنيد. از ايـن رو، جهت آگاهي از رفتار خود دقت کنيد هنگام مواجهه با رويدادهايي که خارج از اراده شماسـت ماننـد تأخيــر در انجـام قـول و قـرارها، تخلف ساير راننده هـا هنگام رانندگي يا اختلال در کار شما به علت اهمال کاري ديگران و... عکس العمل شما چگونه است؟ آيا سعي مي کنيد خونسردي خود را حفظ نمائيد و منطقي باشيد يا زود خونتان به جوش مي آيد، خشمگين مي شويد و مشت خود را گره مي کنيد و محکم به روي ميز مي کوبيد؟ در جامعه ماشيني و پيچيده امروز مشکلات بسياري وجود دارد که ممکن است شما را خشمگين سازد، آيا در اين مواقع فشار خونتان بالا مي رود، ضربان قلبتان افزايش مي يابد، عصباني مي شويد و در نتيجه
پرخاشگری مي کنيد.
اگر شما هم جزء اين دسته افراد هستيد که خيلي زود عصباني مي شويد و حتي با تماشاي يک فيلم هيجان انگيز در تلويزيون خيلي زود به گريه مي افتيد، بايد به اين واقعيت آگاهي داشته باشيد که سلامت شما در خطر است! به رغم آنکه خشم حالت هيجاني طبيعي است، با اين وجود بايد شيوه رويارويي با خشم را بدانيد و از طريق کنترل آن نگذاريد عصبانيت سلامت شما را به مخاطره بياندازد. گرچه در برخي موارد خشم کنترل شده مي تواند مفيد باشد! و بروز حالات خشم و عصبانيت تحت کنترل به عنوان علامتي هشدار دهنده براي ما مفيد واقع شود. به بيان ديگر وقتي شما متوجه نقص و کمبودي مي شويد و پي مي بريد که مخاطب شما به ناحق بر موضع غلط خود پاي مي فشارد، از اين رفتار عصباني مي شويد و در واقع آگاهي از اين موضوع مي تواند شما را به سمت راه حل آن راهنمايي کند. متخصصين رفتار شناسي بر اين باورند که روان درماني عصبانيت مانند سيستم "کنترل خطر" است. مثلاً اگر شخصي با شما بدرفتاري مي کند، بروز حالات عصبانيت (البته اگر به گونه اي صحيح باشد) مي تواند در نحوه انتقال پيام شما به او مفيد باشد. يعني شما ابتدا از رفتار غلط دوست خود عصباني مي شويد و در مرحله بعد هنگامي که رفتار خود را کنترل نموديد و به آرامشي نسبي دست يافتيد، در اين حالت مي توانيد به گونه اي او را متقاعد سازيد که رفتارش درست نبوده است. اگر شما و همسرتان هيچ وقت جروبحث نمي کنيد و هربار که از همديگر ناراحت مي شويد خشم خود را آشکار نمي سازيد و آن را پنهان مي کنيد، هميشه بايد منتظر باشيد خشم و عصبانيت پنهاني شما تبديل به آتشفشاني شود که خاموش کردن آن کار چندان ساده اي نيست. از اين رو، اگر شما هر بار که ناراحت مي شويد ناراحتي خود را با طرف مقابل مطرح کنيد، براي سلامتي شما بسيار بهتر است تا اينکه هر بار خشم خود را سرکوب نماييد، زيرا در واقع، هر بار مشکلي به مشکلات قبل اضافه مي شود، در حالي که شما بايد هر بار معضل پيش آمده را حل کنيد تا مشکلات بعدي نيز بر آن افزوده نشود. در غير اينصورت ديري نمي پايد که شما با انبوهي از مشکلات مواجه مي شويد که حتي نمي دانيد چه وقت و در چه زماني به وجود آمده اند!
ادامه دارد...