با سلام
این قسمت را به معرفی سریال امریکایی LOST( گمشدگان) اختصاص دادم. سریالی که سه سالی هست که از شبکه ABC ایالات متحده پخش میشود. مجموعه ای پر طرفدار و جنجالی که تا بحال سه SEASON ساخته و پخش شده است و طبق برنامه قرار است SEASON چهارم این سریال درسال 2008 پخش بشه . با بروی ایر رفتن این مجموعه وبلاگ ها و سایت های زیادی در رابطه با این سریال بوجود آمدند. یکی از اینها هم سایت اصلی این سریال هست. شمارش معکوسی هم در سایت مذکور آمده است و علاقمندان زیادی در سراسر دنیا روزانه این سایت رو چک می کنند تا از جدیدترین اخبار مربوط به این سریال مطلع شوند. یکی از طرفداران این مجموعه در مورد این سریال گفته است که به قدر از این سریال خوشش آمده و در خواب هم رویایLOST می بیند .
این مجموعه در تابحال دارای سه سری که هرSEASON آن 23 اپیزود 42 دقیقه ای می باشد.
لیست تاریخ پخش سری های این سریال
سری اول : 2004 - 2005
سری دوم :2005 - 2006
سری سوم: 2006 -2007
سری چهارم : 2008
هر اپیزود به شخصیت یکی از کارکتر های داستان می پردازد. نام برخی از قسمتهای مختلف سریال
سری اول : قسمت اول : رهبر( جک) ، قسمت دوم : رهبر 2( چارلی و کتی) ، قسمت سوم : tabula rasa(کتی)
گفته میشود که شبکه ABC قصد دارد داستان را در سری ششم این مجموعه به پایان برساند و البته هنوز بطور قطعی این گفته تایید نشده است .
معرفی عوامل سریال:
بازیگران:
امیلی دی راوین ( کلاری )، 69 قسمت ، جورج گارسیا ( هوگو) ، 69 قسمت ،
جاش هالاوای : (جیمز 69 قسمت)، دانیل دائه کیم jin kwon) 69) قسمت ،
YUNJIN KIM : (JIN KOWN ) 69 قسمت ، Evangeline lilly: ( کتی) 69 قسمت ،
ماتئو فاکس: (جک ) 68 قسمت ، dominic monaghan (چارلی) 69 قسمت
تری او کواین (جان ) 69 قسمت ،harold perrineau : (مایکل ) 47 قسمت
مگی گرسی (شانون ) 33قسمت ، مایکل امرسون ( بن ) 33 قسمت
مایکل دیوید کلی (والت) 29 قسمت ، یان سامر هلدر (بونی ) 28 قسمت
Adewale akinnuoye agbaje : ( مستر EKO ) بیست وهشت قسمت
جفری لایبر ، جی . جی . آبرامس ، DAMON LINDELOF ، خالقان سریال هستند.
ژانر: معمایی، درام ، هیجانی
صاحب امتیاز: کانال ABC
اما این سریال کاندید و موفق به دریافت جوایز زیر شده است.
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از جوایز ALMA 2006
برنده جایزه بهترین سریال تلویزیونی از جوایز ASCAP 2005
برنده جایزه بهترین سریال تلویزیونی از جوایز ASCAP 2006
کاندید بهترین سریال تلویزیونی ، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و مرد ، بهترین بازیگر مرد در سال 2007
ماتئو فاکس برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در سالهای 2005-2006از آکادمی ASF امریکا
کاندیدای بهترین بازیگر مرد در سال 2007 از اکادمی ASF امریکا
برنده تدوین یک سریال تلویزیونی از امریکن سینما ادیتور ACE 2006 و ....
و در اخر هم برای کسانی که با این سریال آشنایی ندارند خواندن مطالب ذیل رو توصیه می کنم.
گمشدگان نام سريال درامي است كه از سپتامبر 2004 از شبكه تلويزيوني اي‌.بي‌.سي آمريكا پخش مي‌شود.لوكيشن اين مجموعه تلويزيوني در شهر اواهو ايالت هاوايي است و تا به حال سه فصل از آن پخش شده است كه در مجموع شامل 69 اپيزود مي‌شود. جي‌جي آبرامز، ديمون ليندلوف و جفري ليبر خالقان اين سريال هستند و موسيقي آننيز توسط مايكل جكينو تنظيم شده است. اين مجموعه به دليل تعدد هنرپيشگان و لوكيشن خاص آن از جمله پرهزينه‌ترين سريال‌هاي تلويزيوني بوده است. گرچه راه‌اندازي سريال‌ها و وبلاگ‌هاي علاقه‌مندان سريال‌هاي تلويزيوني امري عادي در دنياي اينترنت محسوب مي‌شود، اما آمار نشان مي‌دهد كه اين مجموعه با در نظرگرفتن گره‌هاي بي‌شمار در داستان و ارجاعات متعدد علمي، ادبي، هنري در صدر اينمقوله قرار دارد و حتي روزنامه‌هاي معتبر واشنگتن پست و يواس‌اي تودي همزمان با پخش فصل دوم اين سريال اقدام به راه‌اندازي وبلاگ‌هاي ويژه براي علاقه‌مندان كرده‌اندكه نشان از تعدد علاقه‌مندان به اين سريال در نقاط مختلف جهان دارد. از سوي ديگرعلي‌رغم گذشت مدت زمان اندكي از زمان پخش اين سريال، شاهد ارجاع به آن درمجموعه‌هاي تلويزيوني، كتاب‌هاي كميك و آلبوم‌هاي موسيقي هستيم. تقريباً تمام كساني كه سريال تلويزيوني گمشدگان را دنبال مي‌كنند تئوري‌هايي رادر مورد روند كلي داستان و آنچه كه در جزيره مي‌گذرد داشته‌اند و اين حتي شامل برخي از هنرپيشه‌هاي اين سريال هم مي‌شود اما دليل اينكه هيچ‌كدام از اين تئوري‌هافراگير نبوده و در عين توضيح برخي رخدادها غيرقابل استناد به نظر مي‌رسند مي‌توانداين باشد كه نويسندگان اين مجموعه تلويزيوني پرماجرا از همان ابتدا و از «پيلوت» سريال، برنامه‌ريزي براي ثانيه به ثانيه اين سريال داشته‌اند. كارلتون كوز نويسنده و يكي از تهيه‌كنندگان اين سريال مي‌گويد: ما از همان ابتدادليل حضور خرس قطبي، منبع پيام راديويي، يادداشتي كه ساير در دست داشت و علت سقوط هواپيما را در نظر داشتيم و تمامي اين دلايل را در نگارش اپيزودهاي اين سريال درنظر گرفتيم. البته زمان افشاي اين دلايل براي ما مشخص نبود و اصلاً مطمئن نبويم كه بخواهيم همه آنها را به شكل شفاف افشا كنيم. لويد براون تهيه‌كننده مشهور شبكه ‌اي‌بي‌سي عليرغم خواست مايكل ايزنر وباب‌ايگر – مديران ارشد شبكه- بودجه لازم براي ساخت پيلوت و چند اپيزود ابتدايي راتاييد كرد. براون در مورد اين تصميم شجاعانه اظهار داشت: ما متوجه شديم كه اگر درابتداي راه بتوانيم بودجه زيادي براي اين سريال بگيريم مي‌توانيم با اطمينان بهراهمان ادامه دهيم و مديران شبكه روند كار را متوقف نمي‌كنند هر چند كه ديگر آن رانپسندند.رويكرد داستان به اسطوره‌ها و افسانه‌ها در پيلوت تا حدي مشخص بود ولي شايدمنصفانه نباشد كه ميزان اين رويكرد را كاملاً در پيلوت واضح تلقي كنيم و نشانه‌هادر پيلوت نمي‌توانند مسير دقيق سريال را در آينده مشخص كنند. اما در شرايطي كه نمي‌توانيم تئوري دقيقي را درباره خط سير داستان تعيين كنيم،شايد وجود برخي نشانه‌ها در قالب كلي داستان بتواند تا حدي به ما كمك كند. معمولاًدر فيلمها ،كتابها و برنامه‌هاي تلويزيوني موضوعات خاصي در كل مدت زمان برنامه و ياكتاب دنبال مي‌شود. براي مثال سري فيلم اسپايدرمن درباره جواني است كه حس خشم و نگراني‌اش در مقابل حس مسئوليت در مواجهه با چند شخصيت منفي قرار گرفته است و يا كتاب در قلب تاريكيدرباره خط باريك مابين تمدن و بربريت است. اما سريال گمشدگان هيچ خط سير مشخصي رادر داستان هر اپيزود دنبال نمي‌كند. در عوض داستان را مجموعه‌اي از موضوعات ومحورهاي مختلف تشكيل مي‌دهد كه در پاره‌اي از اوقات با يكديگر تداخل دارند. اين تداخل‌ها به دفعات گره‌هاي موضوعي را در سريال تشكيل داده‌اند كه موجب ايجادهيجان و تنش در بيننده‌ها شده است. اما بدون اينكه بخواهيم به اين گره‌هاي بي‌شمارسريال اشاره كنيم، نگاهي به كل داستان اين سريال داريم. حادثه آغازين سريال خشن وناگهاني است: هواپيماي خطوط هوايي اوشنيك منفجر مي‌شود و گروهي از مسافران كه بازماندگان اين حادثه هستند در جزيره‌اي گرفتار مي‌شوند و ارتباط آنها با ساير نقاط جهان قطع مي‌شود. در بين اين بازماندگان و يا به عبارت بهتر گمشدگان افرادي از ملل مختلف (نيجريه‌اي، كره‌اي، استراليايي، اسكاتلندي، آمريكايي و عراقي) تشكيل مي‌دهند. اينگروه در عين حال كه براي يافتن راهي به منظور ادامه زندگي در كنار يكديگر تلاشمي‌كنند به دقت رفتار هم را زير نظر دارند و وجود حس عدم اطمينان تاكيدي بر لزوم انتخاب يك رهبر در بين آنهاست اما به محض قبول شرايط جديد در جزيره، بازماندگانمورد حمله قرار مي‌گيرند. اين حملات از يك‌سو توسط يك موجود نامريي (هيولايي به شكلدود) در مكانهاي غيرقابل پيش‌بيني صورت مي‌گيرد. در كنار آن برخي حملات نيز توسط حيواناتي است كه از لحاظ جانورشناسي نبايد در اين جزيره باشند. در كنار اين حملات يك نفوذي (اتان) در بين بازماندگان شناسايي مي‌شود و پس از آنهمه با ديده شك و ترديد به هم نگاه مي‌كنند و حتي در مواردي اقدام به شكنجه يكديگرمي‌كنند تا از هويت حقيقي هم مطلع شوند. تلاشهاي بازماندگان براي ارتباط با دنياي خارج به دفعات ناكام مي‌ماند. ستون دودي كه توسط يكي از ساكنان جزيره (دانيل) ايجاد شده به اشتباه تهديدي براييك حمله بزرگ تلقي مي‌شود اما حمله واقعي اندكي بعد رخ مي‌دهد. در اين ميان عده‌اي از بازماندگان در درگيري كشته مي‌شوند و برخي نيز در حين كمك به ديگران آسيب مي‌بينند. اما دشمنان اصلي اين گروه، ديگران (others) هستند كه در چند مرحله تعدادي از بچه‌ها و بزرگسالان را مي‌ربايند و در اين ميان از يكي از بازماندگان به عنوان عنصر جديد نفوذي استفاده مي‌كنند و حتي او را مجبور به قتل دو تن از بازماندگان مي‌كنند . در همين حال شبكه‌اي از تأسيسات زيرزميني در جزيره كشف مي‌شود كه امكانات بازماندگان را براي ادامه زندگي به نحو قابل توجهي افزايش مي‌دهد اما اين شرايط جديد موجب افزايش درگيريها بين بازماندگان مي‌شود و در مقاطع مختلف شاهد تلاش آنهابراي مسموم كردن يكديگر، سرقت اموال و انتقام‌جويي هستيم. حملات «ديگران» و آشفتگي در بين بازماندگان باعث تغيير ديدگاه برخي از آنها نسبتبه مسائل مهم شده است. براي مثال ديد جك نسبت به زندگي و جان لاك نسبت به سرنوشت كاملاً در جزيره متحول مي‌شود و حتي نفرات اصلي بازماندگان به هنگام اسارت درپايگاه ديگران از زبان سردسته آنها (بن) مي‌شنود كه ديگران به واقع انسانهاي خوبي هستند. اما به نظر برخي از انديشمندان شايد اين داستان مبهم ولي تا حدي آشنا به نظربرسد چرا كه مي‌تواند تعبير ديگري از سياست خارجي آمريكا پس از حادثه 11 سپتامبر وحمله به برجهاي دوقلو باشد، از انفجار هواپيماها در آسمان آبي شهر نيويورك تااعتماد گروهي از مردم وحشت‌زده به يك شخصيت رهبرگونه و يا رواج بي‌اعتمادي در بين مردم هراسان و اتخاذ تدابير جديد امنيتي در بين آنها براي تأمين امنيت كه البته باتوجيه وجود يك گروه تروريستي زيرزميني به نام القاعده و انجام حملات تروريستي دراسپانيا، بالي، انگلستان و 110 نقطه ديگر در نقاط مختلف جهان صورت گرفته است والبته سران اين گروه به گروگانهاي غربي خود مي‌گويند كه انسانهاي خوبي هستند. همچون سريال گمشدگان، گروهي از مردم جهان كه خود را در معرض حملات مي‌بينند،مركب از اقوام و تيره‌هاي گوناگون در شهرهاي مهاجرنشيني چون لندن و نيويورك هستندكه در بين خودشان به دنبال افرادي هستند كه در واقع يكي از ديگران است، افرادي چونجان واكر لينت، آمريكايي عضو طالبان و يا ريچارد ريد بمب‌گذار انگليسي. با كمبود اطلاعات دقيق در مورد افرادي از اين دست و تاكيد رهبران آمريكا بر دفع تهديدهاي احتمالي، تئوري توطئه در آمريكا فزوني مي‌گيرد و شك و ترديد سايه سنگينيبر زندگي عادي مردم وحشت زده مي‌اندازد و موجب به وجود آمدن نظريه‌اي تازه مي‌شودكه تنها مبتني بر مداركي غلو شده و در پاره‌اي موارد متناقض هستند. اگر شما اندكي حافظه تاريخي داشته باشيد، به خاطر مي‌آوريد كه دونالد رامسفلدوزير اسبق دفاع آمريكا سازماني تحت عنوان گروه عملياتي پيش دستانه و پيشگيري را درسال 2002 تشكيل داد تا اطلاعاتي را براي آمادگي طرحهاي آينده سياست خارجي دولت بوشگردآوري كند كه حتي بتواند يافته‌هاي آژانسهاي اطلاعاتي ديگر را به چالش بكشد. ويليام آركين تحليل‌گردفاعي روزنامه لس‌آنجلس تايمز در مقاله‌اي اشاره كرد كه مأموريت واقعي اين سازمان ايجاد واكنشهايي از سوي گروههاي تروريستي بوده تا در پيآن نظاميان آمريكايي بتوانند حملاتي را به اين گروهها داشته باشند. اين اقدام پنتاگون را بايد در كنار اين واقعيت گذاشت كه از اوايل دوران رياستجمهوري جرج بوش سازمان امنيت ملي آمريكا مبادرت به عملياتهاي نظارتي غيرقاني درمورد شهروندان آمريكايي مي‌كرده است و مكالمات تلفني و اطلاعات تبادل شده كامپيوتري آنها را تحت نظر داشته است و در يك كلام نوعي دولت در سايه در واشنگتن به وجود آمدهاست. در واقع تمامي مردم آمريكا همان‌گونه كه ديگران از درون پايگاههاي زيرزميني بازماندگان را زير نظر مي‌گيرند، توسط بازرسان سازمان امنيت ملي آمريكا تحت نظرهستند.گمشدگان در نگاه اولروايت زندگي عده‌اي انسان بدشانس است كه از مناطق مختلف جهان در يك هواپيماي خطوط هوايي اوشنيك از سيدني به مقصد لس‌آنجلس پرواز مي‌كنند اما در ميانه راه بنابه دلايل نامعلومي در يك جزيره ناشناس سقوط مي‌كنند. اين مقدمه انتظار تماشاي يك سريال اكشن را در هر بيننده‌اي به وجود مي‌آورد. به تعبير ديگر گمشدگان همچون برخي از آثار علمي تخيلي سينماي جهان چون اوديسه فضايي 2001 و يا سولاريس است كه از علوم انساني علي‌الخصوص از روانشناسي، جامعه‌شناسي وفلسفه بهره مي‌گيرد و اهداف خود را به چالش با مفهوم و فلسفه حيات بشري قرارمي‌دهد.تيم فيلمنامه‌نويسي اين مجموعه بديع با چنين نگرشي خيلي زود بيننده را از تصورتماشاي رابينسون كروزوئه ديگر بيرون مي‌آورد و با معرفي شخصيت‌هاي اصلي كه نام اكثرآنها از نام فيلسوفان برجسته قرون گذشته گرفته شده، كنكاشي دقيق از بيننده را طلبمي‌كند. انتخاب نام اپيزودها و اشارات متعدد در ديالوگ‌ها به نام كتب ادبي شاخص جهان ويا علاقه برخي شخصيت‌ها به كتبي خاص (براي مثال مطالعه كتاب كري از استفن كينگ توسط ژوليت به هنگام سقوط هواپيما در جزيره) موجب مي‌شود ذهن بيننده‌اي كه تا به حال به تفكر و جست‌وجو براي درك محتواي يك سريال تلويزيوني عادت نداشته درگير مفاهيم جديدادبي، مطالعه تاريخ ادبيات مدرن جهان و حتي مرور بيوگرافي زندگي نويسندگان اين آثارشود. اما اين تمامي ماجرا نيست و در لابلاي ديالوگ‌ها جملاتي را درباره شخصيت‌هاي شاخص فرهنگ پاپ معاصر در زمينه‌هاي مختلف از جمله سينما و موسيقي مي‌شنويم كه برايآشنايي با آنها نيز بايد دقايقي را در فرهنگ‌هاي مختلف موسيقي و سينمايي جست‌وجوكنيم. اين خصوصيات ويژه سبب شده تا تمامي افرادي كه به نوعي با اين سريال ارتباط برقرار كرده‌اند و در پنج قاره جهان آن را دنبال مي‌كنند، آن‌ را بهترين مجموعه تلويزيوني تمام دوران بدانند و به تبادل نظر و انتقال اطلاعات در مورد درك هر چه بهتر جزييات آن اقدام كنند.غني بودن محتواي اين سريال باعث شده تا نويسنده‌اي چون استيون كينگ كه يكي ازبرجسته‌ترين نويسندگان معاصر جهان به شمار مي‌آيد و فيلمنامه نويسان سريال بهارجاعات متعدد به كتاب‌هاي او اشاره كرده‌اند، اين سريال را هفته به هفته دنبال كندو حتي در سر صحنه آن حضور يابد و يا تام كروز به قدري شيفته كارگرداني خوب جي‌جيابر امز شود كه پروژه ساخت فيلم ماموريت غيرممكن 3 را تنها براي حضور او در مقامكارگردان يك سال به تأخير بيندازد.اما در وراي اين داستان ساده، شرح دقيق اين مجموعه بسيار مشكل است و كمتر كسيتا به حال توانسته ادعا كند كه مي‌تواند دلايلي منطقي براي رخدادهاي اين سريالارائه كند و به واقع آنچه همه را در انجام اين مهم مستاصل كرده است، همين ارجاعاتمتعدد به فلسفه، ادبيات، تاريخ، موسيقي، سينما، تلويزيون، اسطوره‌شناسي و... است.مشكل زماني بيشتر مي‌شود كه اين ارجاعات در يك مورد واحد در دو زمينه مختلفمعنا پيدا مي‌كنند (به عنوان مثال عنوان اپيزودLooking Glass كه از يك سو عنوان آينه آليس در كتاب آليس در سرزمين عجايب است و وسيله ارتباط او با دنياي بيرون تلقيمي‌شود، از سوي ديگر اصطلاحي بوده كه توسط چارلز هورتون كولي دانشمند آمريكايياستفاده مي‌شده.به نظر او بسياري از انسان‌ها براي اجتماعي شدن خود را در آينه ديگرانمي‌بينند و با قضاوت در مورد اعمالشان در وجود ديگران به سنجشي در مورد شخصيتخودشان مي‌رسند) و مشخص مي‌شود كه داستان اين مجموعه در واقع پازلي است كه تمامي تكه‌هاي آن به نوعي با هم ارتباط دارند. تيم 18 نفره فيلمنامه‌نويسان با تعريف جديدي از كاربرد فلاش بك در اين سريال وارائه اطلاعات در مورد گذشته هر يك از شخصيت‌ها در قالب اين فلاش‌بك‌ها، بيننده رابه جمع‌آوري تكه‌هاي اين پازل به ظاهر بي‌انتها دعوت مي‌كنند و خيلي زود به اومي‌فهمانند كه تماشاي سردستي و بدون مطالعه جانبي اين مجموعه در واقع نوعي وقت تلفكردن است و كساني كه اين ظرفيت را در خود نمي‌بينند بايد برنامه و يا سريالي عامه‌پسند را انتخاب كنند. اين رويكرد منحصر به فرد و به نوعي شجاعانه در دنياي عامه‌پسند امروز باعث شدهتا علاوه بر ده‌ها سايت اينترنتي، حدود ده كتاب نيز در مورد محتواي ادبي، فلسفي،جامعه‌شناسي و... اين سريال به چاپ برسد و محملي ويژه در بزرگترين دائره‌المعارف اينترنتي جهان براي بحث و تبادل نظر علمي و بررسي يافته‌ها در مورد مسايل مطرح شدهآن در نظر گرفته شود تا بيننده بتواند (در صورت خوش شانس بودن) از برخي ارجاعات پراكنده سريال(همچون خوانده شدن سرود تيم فوتبال سلتيك گلاسكو از سوي دزموند و يااشاره به تئوري رفتاري فرد اسكينر در زمان زنداني شدن ساير و يا آشنايي با تئوري نظارت بر رفتار جان لانتام فيلسوف قرن هجدهم كه در يك بريده روزنامه به شكل ناقص؟! به نام او اشاره شده است) مطلع شوند. روبه‌رو شدن با چنين حجم بالايي از اطلاعات در قالب يك سريال تلويزيوني باعث ميشود تا حداقل استفاده براي ببنندگان اين باشد كه از روي مبل‌هاي نرم منزل بلند شدهو براي حداقل درك آنچه كه ديده‌اند جست‌وجويي در اينترنت و يا كتابخانه نزديك محل سكونتشان داشته باشند و يا اين كه مدت زماني را به جمع‌آوري اطلاعات شفاهي در موردداستان هر اپيزود سپري كنند.قطعاً اين رويكرد مي‌تواند از باب رسانه‌اي و احياي نقش آموزشي تلويزيون دردنيايي كه رسانه‌هاي جديد هر روز عرصه را بر تلويزيون و برنامه‌هاي آن تنگ‌ترمي‌كنند مورد بررسي قرار گيرد كه البته مجال آن در اينجا نيست. اما اگر شرح كليتداستان اين سريال تا به حال غيرممكن بوده و در كنار آن بيننده با اين حجم ازاطلاعات فرهنگي، جامعه‌شناسي، تاريخي، اسطوره شناسي و... بمباران مي‌شود چرا بايدآن را تا به حال دنبال كرده باشد؟شايد بهترين دليل اين باشد كه در اين سريال از قهرمان خبري نيست و هيچ‌كس همنمي‌خواهد قهرمان باشد. در واقع هر كدام از ما مي‌توانيم به جاي شخصيت‌هاي رنج كشيده اين سريال باشيم، آلام آنها را حس كنيم و يا پيشنهادي براي رهايي آنها از اين رنج خواسته يا ناخواسته داشته باشيم. هر كدام از اين انسان‌ها نه تنها در اين جزيره بلكه در هزار توي زندگي گمشده‌اندو فارغ از شاخصه‌هاي زندگي مدرن در پي يافتن راهي براي پيدا كردن خود واقعي هستند؛جست‌وجويي كه در پاره‌اي از موارد به قيمت جان آنها تمام مي‌شود.
================
منبع :سایت imdb ، سایت همشهری آنلاین ، سایت اصلی سریال lost