-
مادر آفتاب...
****روایت های داستانی از حضرت فاطمه سلام الله علیها*****
![](http://pnu-club.com/imported/2012/09/140.jpg)
مدتی بود پیامبر دور از خدیجه توی حرا نماز می خواند.
فرمان خدا بود.
بعد از چهل روز ، جبرئیل سیبی از بهشت آورد، داد به او گفت:
بخور محمد!
پیامبر سیب را باز کرد ، نوری از آن بیرون آمد. ترسید.
جبرئیل گفت: بخور! این نور کسی است که قرار است دختر تو باشد.
اسمش در آسمان منصوره است و روی زمین فاطمه س است.
محمد پرسید چرا منصوره؟ چرا فاطمه؟
جبرئیل گفت : منصوره است چون ، در آسمان نصرت دهنده ی دوست داران خودش است
و روی زمین فاطمه است چون شیعیان خود را از آتش جدا می کند.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن