مهر و نقش آن در عقد نكاح عقد نكاح عقدى استكه با ويژگيهاىخود از ساير عقود و معاملات ممتاز ومتمايز است، به لحاظ جنبههاى معنوىو فلسفه وجودى اين عقد، نمىتوان آن رابا شائبههاى مادى آميخته دانست;به اينترتيب اين عقد را بايد با لحاظخصوصيت ويژهآن موردبررسى قرارداد. هرچند كه امروزه متاسفانه عقد نكاحبا مسائل مادى آلوده گرديده و بعضىخانوادهها از جنبه معنوى و فلسفه اصلىنكاح دور افتادهاند، اما در حقيقتبايدگفت كه مسائل و تعهدات مادى در اينعقد، جنبه فرعى دارد و فلسفه اصلى درعقد نكاح همان جنبه معنوى و به عبارتىجنبه عبادى و مذهبى است و اصولى كهدر معاملات معوض رعايت مىشود، دراين عقد ملحوظ نمىگردد. با توجه به ريشههاى مذهبى و فقهىكه در عقد نكاح وجود دارد، يكى ازمسائل مطروح در آن، مهر است. هرچنددين مبين اسلام، مسلمانان را به رعايتجنبههاى معنوى در عقودى نظير نكاح،بيش از جنبههاى مادى سفارش كرده،معالوصف امروزه يكى از مسائل اصلى واختلاف برانگيز و گاه لاينحل در عقدنكاح همان تعيين مهر است، كه گاهجوانان را از تشكيل خانواده منصرفمىسازد. باتوجه به اهميت مهر در روابطحقوقى بين زوجين و براى روشن شدننقش آن در عقد نكاح، مناسب ديديموضعيت مهر در عقد نكاح را صرفا ازجنبه و ديد حقوقى بررسى كنيم. در اين مقاله نقش مهر در عقد نكاح -دائم و منقطع - بررسى شده ماهيت وانواع آن تعيين و در آخر آيين دادرسىمربوط به وصول مهر و نحوه اقداماتحقوقى زوجه در اين خصوص موردبحث قرار گرفته است. قسمت اول - ماهيت مهر و اقسامآن الف) ماهيت مهر: در عقد نكاح دائم بهجهت وابستگى با احساسات و عواطفو روان اشخاص مسائل مادى داراى جنبهفرعى و تبعى است. اين ويژگى عقد نكاحهم در قانون و هم در فقه اماميه كه الهامبخش نويسندگان قانون مدنى بوده است،به چشم مىخورد. به همين علت آنچه درعقود معاوضى انگيزه و قصد اصلىطرفين محسوب مىشود، در عقد نكاحرعايت نمىگردد. با اين حال با توجه بهسابقه فقهى و آنگونه كه بعضىحقوقدانان عقيده دارند، (۱) اصول و قواعدمعاوضات در اين عقد نيز تا جايى كه بهحقوق عمومى و جنبه مذهبى آنلطمهاى وارد نيايد، رعايت مىشود. بههمين خاطر گفته شده است كه در عقدنكاح ، مهر يكى از دو عوض معاملهمحسوب مىشود. تعيين ماهيت مهر در عقد نكاح از اينجهت اهميت دارد كه اگر آن را دقيقا ماننديكى از دو عوض در معاملات معوضبدانيم، ناچار بايد قواعد مربوط به موردمعامله در عقود معوض را در آن رعايتكنيم و در غيراين صورت چنين تكليفىنداريم. در اين مورد از توجه به قواعدحقوقى و فقهى در مىيابيم كه مهر درنكاح دائم از هر جهت عوض معاملهمحسوب نمىشود; به همين علت استكه عدم ذكر مهر در عقد نكاح دائم،لطمهاى به صحت آن وارد نمىكند; اما درنكاح منقطع كه داراى ويژگيها وخصوصيات نكاح دائم نيست و براىمنظور ديگرى كه بيشتر داراى جنبه مادىاست، تاسيس گرديده، مهر نقش اصلى راداراست و عقد نكاح بدون آن واقعنمىشود. به عقيده مشهور فقها منظور ازعقد نكاح ايجاد نسل است در حالى كهمراد از نكاح منقطع انتفاع و استمتاعاست. فقها همچنين (۲) عقيده دارند، مهر(صداق)، مالى است كه در ازاى تفويتبضع به جهتى غير از زنا، نظير عقد نكاحيا وطى به شبهه، به زن پرداخت مىشود. از اين ديدگاه مهر عوضى است كه مردبه موجب عقد نكاح يا نزديكى با زن به اومىپردازد; بنابراين مهر يكى از دو عوضمعامله محسوب مىشود. هرچند كه فقهااز اين ديد، مهر را عوض معامله دانستهانداما ايشان نيز تمام قواعد مربوط به عوضدر معاملات معوض را در آن ضرورىندانستهاند. بعضى از حقوقدانان (۳) عقيده دارند كهمهر عبارت از مالى است كه به موجبعقد نكاح مرد ملزم به دادن آن به زوجهمىشود. اين الزام يك تكليف قانونىاست و ريشه قراردادى ندارد. هرچند كهمرد و زن با اراده خود عقد را منعقدمىسازند، اما قانون آثار مترتب بر آن رامعين مىسازد. از شباهت عقد نكاح باساير عقود معوض مثلا در حق حبس ،نبايد نتيجه گرفت كه عقد نكاح عقدمعوضى است كه مهر در آن در برابرتمكين زن قرار گرفته بلكه الزام مرد بهدادن مهر يك تكليف قانونى است. اين نظر را بطور كامل نمىتوانپذيرفت; زيرا درست است كه عقد نكاح باساير عقود معوض قابل قياس نيست والزام مرد به دادن مهر يك تكليف قانونىاست، ولى بايد توجه داشت كه آثار وتكاليف ناشى از تمام عقود را قانون معينمىكند و از اين نظر فرقى بين عقودمعوض و غير معوض نيست; مثلا بهموجب عقد نكاح، مرد مكلف به دادن مهربه زوجه مىشود; همچنان كه به موجبعقد بيع، بايع ملتزم به تسليم مبيع بهمشترى مىگردد و همانطور كه تكاليفمستعير در عقد عاريه ناشى از قانوناست، بنابراين با اين ضابطه نمىتوانفرقى بين عقد نكاح و ساير عقود قايلشد; علاوه بر اينكه در تمام موارد،پرداخت مهر ناشى از عقد نكاح نيست،مثلا در نزديكى به شبهه نيز، مرد ملزم بهپرداخت مهرالمثل به زن مىشود در حالىكه اصولا عقدى در اين مورد منعقد نشدهاست. در اين مورد مىتوان گفت كه آثار وعقد و تكاليف متعاقدين را قانون معينمىكند. طرفين به اراده خود عقد را منعقدمىسازند; اما الزامات و تكاليف قانونىرا بايد آنگونه كه قانون معين كرده است،انجام دهند. قانونگذار نيز ضمانت اجراىاين تكاليف را با توجه به نوع عقد وويژگى آن و اهميت عوضين در آن معينكرده است. مثلا چون در عقد بيع جنبهمالى، قصد اصلى طرفين است، معلوم ومعين نبودن مبيع يا ثمن سبب بطلان عقدمىشود; اما در عقد نكاح دائم كه اينانگيزه وجود ندارد، عدم تعيين مهر درصحت عقد اثر نمىگذارد; در حالى كه درنكاح منقطع همين امر سبب بطلان عقدمىشود. پس مهر يكى از دو عوض درعقد نكاح است; البته عقدى كه مىبايستآن را با خصوصيات و آثار خاص آن درنظر گرفت; نه مانند ساير عقود معوض.قانون آثار و تكاليف طرفين و نقش مهر رادر نكاح دائم يا منقطع، تعيين كرده است.به همين جهت در نكاح دائم، نزديكى درمالكيت مهر موثر است. ولى در نكاحمنقطع كه مهر مىبايست هنگام عقدمعين باشد، بطور كلى ترتيب ديگرىاتخاذ مىشود. بنابراين اگر مهر بدون درنظر گرفتن اوصاف عقد نكاح، صرفا يكىاز عوضين محسوب مىگرديد، درصورت عدم وقوع نزديكى نمىبايستپرداختشود; در حالى كه مىدانيم درتمام موارد چنين نيست. اين است كهمىگوييم مهر عوضى است كه قانونگذارخصوصيات آن را با توجه به عقد نكاحتعيين كرده همچنان كه در ساير عقودعوضين را با توجه به خصوصيت همانعقد معين كرده است. قانون مدنى در تعريف عقد نكاح درماده ۱۰۶۲ چنين بيان داشتهاست: \'\'نكاحواقع مىشود به ايجاب و قبول به الفاظىكه صريحا دلالتبر قصد نمايد. و طبقماده ۱۰۸۷: \'\'اگر در نكاح دائم مهر ذكرنشده يا شرط عدم مهر شده باشد، نكاحصحيح است ...\'\' از اين دو ماده بخوبىروشن مىشود كه مهر در نكاح جنبهفرعى دارد و مانند عوض در معاملاتمعوض نيست اما عوضى ، خاص عقدنكاح است. مالكيت مهر براى زوجه به وسيلهعقد، به وجود مىآيد; اما شرط مالكيتزن نسبتبه تمام مهر، وقوع نزديكىاست. به عبارت ديگر، منشا مالكيت زننسبتبه مهر، عقد نكاح است; اما استقراراين مالكيت نسبتبه تمام مهر وابسته بهوقوع نزديكى است. ماده ۱۰۹۲ ق.م. دراين مورد اعلام مىدارد: « هر گاه شوهرقبل از نزديكى زن خود را طلاق دهد،زن مستحق نصف مهر خواهد بود...» ازمفهوم مخالف ماده استنباط مىشود كهپس از نزديكى، زن مستحق تمام مهراست; در صورتى كه اگر مهر، عوضنزديكى محسوب مىگرديد، زن قبل ازنزديكى، استحقاق نصف مهر را نيزنمىداشت. همچنين بهموجب ماده۱۰۹۳«هر گاه مهر در عقد ذكر نشده باشد وشوهر قبل از نزديكى و تعيين مهر، زنخود را طلاق دهد، زن مستحق مهر المتعهخواهد بود...». پس روشن مىشود كه درعقد نكاح، مهر عوض نزديكى نيست هرچند كه با توجه به خصوصيات اين عقد،نوعى عوض محسوب مىشود. برعكس نكاح دائم كه مهر در آن نقشفرعى دارد، در نكاح منقطع كه انگيزههاىمادى و تمتعات جسمى مورد نظر طرفيناست، مهر نقش اصلى را ايفا مىكند بهنحوى كه در نكاح منقطع عدم ذكر مهر درعقد موجب بطلان است(ماده ۱۰۹۵). ب ) اقسام مهر: از توجه به مواد قانونمدنى و توافقى كه طرفين در تعيين مهر بهعمل مىآورند، سه نوع مهر را مىتوان درنظر گرفت: ۱- مهر المسمى : مهرى است كه زن وشوهر قبل از انعقاد عقد نسبتبه مقدار وميزان آن توافق نموده و آن را در عقد ذكرمىكنند. تعيين مقدار مهر همانطور كهماده ۱۰۸۰ ق.م. نيز تصريح نموده، منوطبه تراضى طرفين است و هيچ حداقل ياحداكثرى براى آن در قانون پيشبينىنشده است. در عين حال مهر بايد بينطرفين تا حدى كه رفع جهالت آنها بشود،معلوم باشد(ماده ۱۰۷۹). در فقه نيز عقيده فقها (۴) بر اين است كهدر تعيين مقدار مهر از حيثحداقل ياحداكثر هيچ محدوديتى وجود ندارد، امااز قول سيد مرتضى و صدوق و اسكافىنقل شده كه مهر المسمى نبايد از پانصددرهم كه به مهر السنه معروف است،تجاوز نمايد و در صورت تجاوز، ميزاناضافى بايد به زوج مسترد گردد. از مفهوم ماده ۱۰۷۸ ق.م. استنباطمىگردد كه مهر بايد ماليت داشته باشد وقابل تملك نيز باشد، بنابراين هر گاه مالىكه فاقد ماليت استيا قابل تملك نيست- مثلا از اموال دولتى است - مهر قرار دادهشود، مثلايناست كه مهر درعقد ذكرنشدهو پس از نزديكى مهرالمثل تعيينمىشود. در صورتى كه ميزان مهر چندان زيادباشد كه با وضع مالى زوج و امكاناتاقتصادى او متناسب نباشد، با توجه بهمواد قانون مدنى در مورد قدرت بر تسليمدر تعهدات، مىتوان نسبتبه صحتچنين تعهدى شك كرد. مثلا هر گاهشخصى كه در آمد سالانه او از يك صدهزار تومان تجاوز نمىكند، تعهد بهپرداخت مهريه چند ميليونى كند، چنينتعهدى به علت عدم قدرت بر تسليمباطل است، زيرا عادتا ايفاى آن غيرمقدور است. (۵) در چنين موردى نيز ماننداين است كه مهر در عقد ذكر نشده استاما عقد نكاح صحيح مىباشد. ۲- مهر المثل : ذكر مهر در عقد نكاحشرط صحت عقد نيست، حتى اگر در عقدشرط عدم مهر شود باز نكاح صحيحخواهد بود، فقها (۶) نيز بر اين امر تاكيدكردهاند. اما پس از عقد مىتوان مهر راتعيين نمود كه اين مهر پس از وقوعنزديكى، مهر المثل نام مىگيرد. مواردتعيين مهر المثل در مواد ۱۰۸۷، ۱۱۰۰ و۱۰۹۹ ق.م. بيان شده است. ضابطه تعيينميزان مهر المثل را ماده ۱۰۹۱ به دستمىدهد. به اين ترتيب، هر گاه مهر در عقد ذكرنشده يا شرط عدم مهر شده باشد(ماده۱۰۸۷) پس از وقوع نزديكى مهر المثلتعيين مىشود. در صورتى كه مهرالمسمى به جهتى باطل بوده يا ماليتنداشته باشد، پس از نزديكى به زن مهرالمثل داده مىشود (ماده ۱۱۰۰ ) درصورتى كه نكاح به جهتى فاسد بوده مثلانكاح در زمان عده رجعيه واقع شده و زنجاهل به فساد باشد، پس از نزديكى به زنمهرالمثل پرداخت مىشود (ماده ۱۰۹۹). آنچه از مواد مذكور بر مىآيد، ايناست كه شرط استحقاق زن نسبتبه مهرالمثل وقوع نزديكى است، در غيراينصورت اگر قبل از نزديكى مبلغى بهعنوان مهر تعيين گردد داراى هيچ يك ازعناوين مهر المثل يا مهر المسمى نيست;بلكه مالى است كه زوجين به جاى مهر برآن توافق مىكنند، حال اگر قبل ازنزديكى، زوجين مبلغى را به جاى مهرتعيين كنند، پس از نزديكى، حق زننسبتبه مطالبه مهر المثل از بين مىرود;زيرا با تعيين مبلغى به جاى مهر، درحقيقت زوجه از حق خويش نسبتبهمهرالمثل گذشت كرده است. براى تعيين مهرالمثل ، وضعيتخانوادگى زوجه، صفات او از قبيلزيبايى، تحصيلات، بكارت، سن و سايرامتيازات با توجه به امثال و اقران وى وبسته به نظر عرف زمان و مكان در نظرگرفته مىشود. در تعيين مهرالمثل فقطوضعيت زوجه ملحوظ مىگردد ووضعيت زوج از حيث تمكن يا عدمتمكن مورد نظر نيست. بايد اضافه كرد كه هرگاه اختيار تعيينمهر به زن داده شده باشد، او نمىتواندميزان مهر را بيش از مهرالمثل تعيين كند.اما در صورت موافقت مرد، اگر زنمقدارى بيش از مهر المثل را تعيين كند،مازاد بر مهر المثل صحيح است و اگر مردموافقت نكند، فقط به ميزان مهرالمثلمتعهد است و نه بيشتر. اين ترتيب را قانونگذار، به سود زوجاتخاذ نموده كه زن نتواند در صورتى كهاختيار تعيين مهر با اوست، مبلغى بيش ازآنچه با توجه به اقران و امثال خويش،مستحق است دريافت دارد، وگرنه هرگاهمرد به اراده خود از اين امتياز استفادهنكند، توافق ايشان محترم و معتبراست. ۳- مهر المتعه: مهر المتعه مالى است كهزوج به زوجه مطلقه كه با او نزديكىنكرده است مىپردازد. پس هرگاه در عقدمهر ذكر نشده و قبل از وقوع نزديكىطلاق واقع شود، به زن مهر المتعهپرداخت مىشود. در تعيين مهرالمتعه بر خلاف مهرالمثل، وضعيت مالى مرد از حيث غنا وفقر در نظر گرفته مىشود(۱۰۹۴). فقها،پرداخت مهرالمتعه را مطابق با ظاهر آيهكريمه \'\' لا جناح عليك ان طلقتم النساء (۷) \'\'و نصوص داشتهاند. (۸) بعضى از حقوقدانان عقيده دارند كهمهرالمتعه براى جبران توهينى است كهنسبتبه زن در امر طلاق قبل از نزديكىحاصل شده است. (۹) هرچند اين نظر با توجه به سوابقفقهى، بعيد به نظر نمىرسد اما بهتر استگفته شود نزديكى ، شرط استحقاق زن بهمهر المثل است وگرنه هرگاه طلاق قبل ازنزديكى توهين تلقى شود، طلاق بعد ازيك بار نزديكى توهين آميزتر خواهد بودو مىبايست در برابر آن هم چيزى علاوهبر مهرالمثل رداختشود، در صورتى كهمىدانيم چنين نيست و به محض وقوعنزديكى زن مستحق مهرالمثل مىشود ونه بيشتر حتى اگر طلاق بلافاصله پس ازنزديكى واقع گردد. قسمت دوم - آنچه مىتواند مهر قرارگيرد ونحوه مالكيت زن نسبتبه مهر الف) آنچه مىتواند مهر قرار گيرد: هرچيزى كه داراى ارزش اقتصادى باشد ومال به آن اطلاق گردد مىتواند مهر قرارگيرد. مال به چيزى اطلاق مىشود كهفايده داشته و عرضه آن نيز محدود باشد،اجتماع اين هر دو شرط براى تحقق عنوانمال دريك شىء لازم است; بنابراين هوارا كه مفيد است اما عرضه آن محدودنيستيا چوب كبريتى را كه سوخته وفراوان يافت مىشود، به علت فقدانماليت نمىتوان مهر قرار داد اما هرگاهچيزى ولو براى يك نفر داراى ارزشباشد، مثل عكس خانوادگى و در مقابل آنپول پرداختشود، ماليت داشته ومىتواند مهر قرار گيرد. اما اموالغير قابل تملك مثل طرق و شوارع وپاركها و اموال دولتى را نمىتوان مهر قرارداد. مهر ممكن است عين معين باشدمانند تمام اجسام مادى كه وجود ملموسو محسوس دارند يا كلى، مثل گندم;برنجيا پول. مهر همچنين ممكن استمنفعتيا طلب يا حق باشد مثل اينكهمنفعتشش ماه سكونت در خانه يا طلبزوج از ديگرى يا حق انتفاع از ملكى مهرزوجه قرار گيرد. در فقه تصريح شده كهعلاوه بر موارد مذكور آموزش صنعتياسورهاى از قرآن يا شعر و ادب و حكمتتوسط خود شوهر يا ديگرى، مىتواندمهر قرار گيرد. (۱۰) با توجه به ماده ۲۱۶ ق.م. كه علماجمالى به مورد معامله را در موارد خاصمجاز مىشمارد عقد نكاح از مواردخاص محسوب مىشود كافى است مهراجمالا براى طرفين معلوم باشد تا حدىكه براى ايشان رفع جهالتبشود، اما اگرمهر عين معين است، بايد هنگام عقدموجود باشد. مهر توسط زوجين يا يكى از آنها ياشخص ثالث تعيين مىشود. ب) نحوه مالكيت زن نسبتبه مهر: بهمجرد انعقاد عقد نكاح، زن مالك مهرمىشود و چون مالك مىتواند انواعتصرفات را در ملك خود بنمايد، زن نيزمىتواند چنين كند. مثلا هرگاه مهر،خانهاى باشد، پس از عقد، زن مىتواند آنرا بفروشد يا اجاره دهد، يا اگر مهر وجهنقد باشد مىتواند آن را به همسر ياديگرى هبه كرده يا ذمه زوج را از پرداختآن ابراء نمايد. هر چند زن به موجب عقد نكاحمالك تمام مهر مىشود، اما استقرار اينمالكيت نسبتبه تمام مهر، منوط بهوقوع نزديكى است، به عبارت ديگرنزديكى شرط مالكيت زن نسبتبه تماممهر المسمى است. ماده ۱۰۹۲ ق.م.، در اين باره اعلام مىدارد: \'\' هرگاه شوهر قبل از نزديكى، زن خودرا طلاق دهد زن مستحق نصف مهرخواهد بود و اگر شوهر بيش از نصف مهررا قبلا داده باشد، حق دارد مازاد را عينا يامثلا يا قيمتا استرداد كند\'\'. در اين حالتهرگاه مهرالمسمى عين معين باشد، پساز عقد به مالكيت زن در مىآيد امامالكيت او در صورت طلاق قبل ازنزديكى نسبتبه نصف ثابت مىشود ومالكيت نصف ديگر مهر به مردبرمىگردد، در اين صورت زن و مردهريك نسبتبه نصف مهر مشاعا شريكمىشوند، در اين مورد دادن بدل به جاىعين ممكن نيست زيرا تا زمانى كه عينموجود است، نمىتوان حكم به پرداختبدل نمود; اما انتقال عين در حكم تلفمحسوب مىشود، بنابراين هرگاه زن عينرا به ديگرى منتقل كرده باشد، بدل آنيعنى قيمت عين را (به ميزان نصفقيمت) به شوهر برمىگرداند. در صورتى كه مال مثلى باشد، مثل دهتن برنج، پس از طلاق قبل از نزديكى،زن مثل آن را به ميزان نصف يعنى پنج تنبرنج را به شوهر بر مىگرداند. در اينصورت تا زمانى كه تهيه مثل امكاندارد، قيمت مال مثلى قابل پرداختنيست. در موردى كه مهر پس از عقد و قبل ازنزديكى تلف شده سپس طلاق واقعمىگردد، قيمت مهر تلف شده در زمانطلاق ملاك قرار مىگيرد نه زمان تلف.زيرا تا قبل از طلاق مالكيت مرد نسبتبهنصف ثابت نشده، بلكه طلاق سببمىشود مالكيت نصف مهر به او برگردد وبايد قيمت مال تلف شده در اين زمان بهاو پرداختشود. هرگاه مهر منفعت مال معين مثلاسكونت در خانهاى باشد، اگر پيش ازاستيفاى منفعت طلاق واقع شود، مالكيت نيمى از منفعتبه شوهر برمىگردد و اگر منفعت استيفا شده باشد،زن بايد بهاى نيمى از منفعت را در زمانطلاق به شوهر بدهد. اگر مهر، انجام كار معين باشد مثلانوشتن كتاب يا انجام تعميرات، هرگاه آنكار انجام شده باشد، زن مىبايست نيمىاز اجرت انجام كار را به شوهر بپردازد وحاصل كار متعلق به زن خواهدبود. اماهرگاه كار انجام نشده باشد، در صورتى كهانجام نيمى از كار مفيد باشد، زوج آن راانجام داده و از انجام نيم ديگر معافمىشود. مثلا هرگاه انجام تعميرات خانهزوجه، مورد مهر باشد، در صورت طلاققبل از نزديكى، مرد نيمى از تعميرات راانجام داده و از نيم ديگر معاف است. اماهرگاه انجام نيمى از كار، فايده عقلايىنداشته باشد، به نظر مىرسد، مردمىتواند معادل نيمى از بهاى كارى را كهبايد انجام مىداده، از زن مطالبه كند. مثلاهرگاه مهر، ترسيم تابلوى نقاشى توسطشوهر باشد، در صورت طلاق قبل ازنزديكى، الزام او به ترسيم نيمى از تابلوكارى غير عقلايى است، در اينصورت مردنيمى از بهاى كار، يعنى ترسيم تابلو را بهجاى انجام كار از زوجه گرفته و سپستمام كار را انجام مىدهد، زيرا تعهد مرددر طلاق قبل از نزديكى، انجام نيمى ازمورد تعهد است و نه بيشتر. در اينجا اين سوال مطرح مىشود كهاگر مهر كلى و بر ذمه شوهر، مثلا وجه نقدباشد و پس از عقد زن ذمه شوهر را نسبتبه آن ابراء كند و سپس قبل از نزديكىطلاق واقع شود، آيا زن مىبايست معادلنيمى از مهر را به شوهر برگرداند يا اينكهچون ظاهرا چيزى دريافت نكرده، چيزىهم نبايد بپردازد؟ بعضى از حقوقدانان عقيده دارند كهابراء، تصرف درمال محسوب مىشود وپس از طلاق، زن بايد نيمى از مهر راهرچند كه دريافت نكرده ، به شوهربرگرداند. (۱۱) بر عكس بعضى ديگر عقيده دارند (۱۲) كهاز ماده ۱۰۹۲ ق.م. چنين استنباط مىشودكه شوهر بايد قبلا مهر را به زن داده باشدتا بتواند پس از طلاق نيمى از آن رااسترداد كند. درحالى كه در اين مورد مردچيزى به زن نداده و زن فقط ذمه او رانسبتبه دينى كه داشته ابراء كرده استولى انتقالطلبى صورت نگرفته و با ابراءذمه، مرد به آنچه استحقاق داشته رسيدهاست. پس نمىتوان زنى را كه ذمه زوج رانسبتبه مهر برى كرده پس از طلاق، ملزمبه استرداد نيمى از مهر نمود. در اين مورد آنچه به نظر مىرسد ايناست كه ابراء يك عمل حقوقى يك طرفهيعنى ايقاع است كه خود نوعى تصرفمحسوب مىشود. ابراء به طور لازم سببسقوط تعهد و آزادى ذمه مديون در برابرداين مىشود. به وسيله ابراء ، طلبكار بهجاى اينكه طلب خود را وصول كرده يا آنرا انتقال دهد، آن را نابود مىكند. اين عملشبيه اتلاف مال توسط مالك آن است، پس زنى كه در مال خود تصرف كرده، مثلاين است كه آن را دريافت نموده و بايدنيمى از مهر را به شوهر برگرداند. تصرفدر انواع اموال متفاوت وبا توجه بهخصوصيت آن مال معين مىشود، بهعنوان مثال براى تصرف در خانه لازمنيست كه حتما در آن سكونت كرد، بلكهاجاره دادن خانه نيز نوعى تصرفمحسوب مىشود. همچنان كه ابراى ديننيز نوعى تصرف است. حال اگر زن پس ازنكاح مهر خود را به ديگرى حواله مىدادكه آن را از زوج دريافت كند يا اگر آن راهبه مىنمود، آيا باز هم مىتوانستيممدعى شويم كه در طلاق پيش از نزديكى،زن نبايد نصف مهر را به شوهر برگرداند؟ بعضى ديگر از حقوقدانان (۱۳) تحليلديگرى در اين مورد دارند كه بيش از همهمنطبق با اصول و قواعد حقوقى است وآن اينكه ابراء در حكم ايفاى تعهد است.به نظر ايشان ابراء در حكم ايفاى تعهد وقبض مورد تعهد به وسيله متعهدله است،بنابراين ابراء ذمه زوج نيز قبض موردتعهد از جانب زوجه محسوب مىشود ومثل اين است كه زوج تمام مهر را به زنپرداخت كرده است; بنابراين قيد مذكوردر ماده نيز با اين تحليل محقق مىشود،يعنى زن با ابراء ذمه زوج، در حقيقتمورد تعهد را قبض كرده و قبض موردتعهد معنايى جز پرداخت آن ندارد; بههمين علت است كه زوجه بايد پس ازطلاق نيمى از مهر را به شوهر برگرداند،هرچند ظاهرا چيزى دريافت نكردهاست. نكته قابل ذكر اين است كه اجراىحكم مقرر در ماده ۱۰۹۲، منحصر بهمورد طلاق است و نبايد به موارد ديگرانحلال نكاح تسرى يابد. بنابراين هرگاهنكاح قبل از نزديكى به سبب فوت يكى اززوجين منحل شود، مالكيت تمام مهربراى زن ثابت مىشود. اما هرگاه نكاحبدون مهر منعقد شده و قبل از تعيين مهر،به سبب فوت منحل شود، زن استحقاقدريافت چيزى را نخواهد داشت. نكته ديگر اينكه هرگاه نكاح به يكى ازجهات فسخ، قبل از نزديكى فسخ گردد،زوجه استحقاق مهر ندارد. در اين موردماده ۱۱۰۱ ق.م.، پس از بيان حكم كلىعدم استحقاق زن نسبتبه مهر در موردفسخ نكاح قبل از نزديكى، اين استثنا رابيان كرده است كه اگر موجب فسخ عننباشد، زن استحقاق نيمى از مهر المسمىرا خواهد داشت. قسمتسوم- نحوه وصول مهريه (آيين دادرسى) چون زن به موجب عقد نكاح، مالكمهر مىگردد در صورتى كه مرد آن را بهوى تسليم يا تاديه نكرده باشد، زن حقدارد درخواست تاديه آن را بنمايد و حتىبه دستور ماده ۱۰۸۵ ق.م. ، زن مىتواندتا تسليم مهر از انجام وظايف زناشويىامتناع كند. وصول مهريه در صورتى كه ازطرف زوج پرداخت نشود، به دو طريقصورت مىگيرد; يكى از طريق صدوراجرائيه مستقلا، بدون احتياج به حكمدادگاه و ديگرى از طريق حكم دادگاه. الف - وصول مهريه ازطريق صدور اجرائيه چون اسناد مربوط به مهريه مذكور درقباله نكاح رسمى از اسناد رسمىمحسوب مىشود، زن مىتواند براىوصول مهريه خود بدون مراجعه بهدادگاه، مستقلا درخواست صدور اجرائيهنمايد. (۱۴) در صورتى كه مهر، مال غير منقولثبتشده باشد، مثل خانه يا زمين،درخواست صدور اجراييه نسبتبه آن ازدفتر خانهاى كه سند را تنظيم كرده،بهعمل مىآيد. اما مرجع صدور اجراييهدر موردى كه مهر مال غيرمنقول يا كلىاست، از دفتر ازدواجى است كه واقعهنكاح در آن ثبتشده است. زن مىتواندهمزمان با درخواست صدور اجرائيه، مالمتعلق به مرد را جهت تامين دين خودبهاجراى ثبت معرفى كند; در اين صورتمال معرفى شده به عنوان وثيقه طلب زن،توقيف مىشود و در صورتى كه مرد بهتعهد خود عمل نكند، به طريقى كه درقانون اجراى احكام مقرر است، پس ازطى تشريفات قانونى ، آن مال به فروشرسيده و از محل آن، مهريه زن پرداختمىشود. در صورتى كه مال توقيف شدهوجه نقد باشد، به ميزان طلب زن به وىپرداخت مىشود. در صورتى كه زوج كارمند رسمىدولتباشد، پس از صدور اجراييه،درصدى از حقوق ماهيانه وى هر ماه بهزن پرداخت مىشود تا طلب وى استيفاگردد. در اين مورد معمولا مبلغى براىهزينههاى ضرورى مرد در نظر گرفته شدهو در صدى از حقوق با توجه به وضعيتمعاش مرد، به زن پرداخت مىشود. امااين طريق چندان به حال زن مطلقهمفيد نيست و معمولا مبلغ تعيين شدهبسيار ناچيز است و سالها طول مىكشد تامهريه زن از اين طريق وصولگردد. براى جلوگيرى از تضييع حقوق زنانىكه مدتى از ازدواج آنان مىگذرد ومطلقه مىشوند يا تقاضاى تاديه مهر خودرا مىنمايند، و براى جبران كاهش ارزشبرابرى مهريه در موردى كه وجه نقداست از زمان نكاح تازمان طلاق تاتاديه، به موجب ماده واحدهاى كهدرتاريخ ۸/۵/۱۳۷۶ به عنوان تبصره بهماده ۱۰۸۲ الحاق شد، مقرر گرديد كه\'\'چنانچه مهريه وجه رايجباشد متناسببا تغيير شاخص قيمتسالانه زمان تاديهنسبتبه سال اجراى عقد كه توسط بانكمركزى جمهورى اسلامى ايران تعيينمىگردد محاسبه و پرداختخواهد شدمگر اينكه زوجين در حين اجراى عقد بهنحو ديگرى تراضى كرده باشند...\'\'. ب) وصول مهريه از طريق حكم دادگاه: گاهى براى وصول مهريه زن ناگزيراستبه دادگاه مراجعه كرده و پس از كسبحكم و بر مبناى آن اقدام به صدوراجراييه نمايد. اين موارد نوعا هنگامى رخمىدهد كه بر سر تعيين مهر اختلافى بينزوجين بروز كرده باشد; مثلا هرگاه مهر درعقد تعيين نشده باشد و بين زوجين بر سرتعيين مهر توافق نشود، مىبايستبهدادگاه مراجعه كنند. همچنين ممكن استزن مدعى وقوع نزديكى و تعيينمهرالمثل باشد ولى مرد مدعى عدم وقوعآن و تعيين مهر المتعه در صورت وقوعطلاق باشد. در اين موارد و تمام مواردىكه اختلاف و دعوى مربوط به مهر استيا زن همزمان با تقاضاى طلاق، مهريهخود را نيز مطالبه مىكند، طرفين بايد بهدادگاه صالح مراجعه كنند. در اين صورتزن هنگامى مىتواند مهريه خود راوصول كند كه حقانيت او در دادگاه بهاثبات رسيده و بر مبناى آن اجراييه صادرشده باشد. دادگاه صالح در مورد دعاوى مربوطبه مهر پس از انقلاب اسلامى، ابتدا دادگاهمدنى خاص، سپس دادگاههاى عمومى واينك پس از تصويب \'\' قانون اختصاصتعدادى از دادگاههاى موجود به دادگاهاىموضوع اصل ۲۱ قانون اساسى\'\' مصوب۱۹/۵/۱۳۷۶، دادگاه خانواده است. در اينصورت زوجه براى وصول مهريه خود كهبه دليلى از طريق صدور اجراييه مستقل،قابل وصول نيست، مىتواند به دادگاهخانواده مستقر در يكى از مجتمعهاىقضايى كه محل اقامت زوج در محدودهآن قرار دارد، مراجعه و با تقديمدادخواست، نسبتبه وصول مهريه خوداقدام كند. ذكر اين نكته ضرورى است كه برخلاف آنچه به غلط در بين عامه شهرتيافته، درخواست وصول مهريه ملازمهاىبا درخواست طلاق ندارد و زن مىتواندپس از عقد نكاح هر زمان كه بخواهدمهريه خود را مطالبه و وصول نمايد و بهرابطه زوجيت نيز ادامه دهد. همچنيندرخواست طلاق كه از جانب زن تقديمدادگاه مىشود، حق او را در مطالبه مهرساقط نمىكند، منتها چون معمولا،هنگامى كه زن خواهان طلاق است، مالىرا به مرد مىبخشد تا موفق به جلبرضايت او براى طلاق گردد و اين مال نيزمعمولا مهريه است، اين تفكر به غلط درذهن عامه خطور كرده و مىپندارند كهتقاضاى طلاق، حق زن را در وصولمهريه ساقط مىكند. مبلغى نيز كه درطلاق خلع و مبارات (۱۵) از جانب زن به مردپرداخت مىشود، ممكن است معادل مهريا بيشتر يا كمتر از آن باشد و بهرحالالزاما لازم نيست همان مهر قراردادىباشد. بنابر آنچه گفته شد، زن مىتواندهمزمان با تقاضاى صدور گواهى عدمامكان سازش از دادگاه تقاضاى وصولمهريه خود را نيز بنمايد و اين دو بايكديگر منافات ندارد. -------------------------------------------------------------------------------- پىنوشتها: ۱) امامى - سيد حسن: حقوق مدنى ، ج ۴ ، ص ۳۷۸ ۲) نجفى - شيخ محمد حسن: جواهر الكلام،ج۱۱ ، ص ۵ ۳) كاتوزيان - ناصر: حقوق مدنى، خانواده، ج ۱، ص ۸۴ ۴) نجفى - شيخ محمدحسن: همان منبع،ص ۱۳. شهيدثانى : شرح لمعه، ج ۵، ص ۳۴۴ ۵) شهيدى - مهدى : مجموعه مقالات حقوقى،ص ۵۱ ۶) نجفى شيخ محمدحسن: همان منبع،ص ۳۴ ۷) سوره بقره ،آيه ۲۳۶ ۸) شرح لمعه ، ج ۵ ، ص ۳۴۷ ۹) امامى - سيد حسين: همان منبع، ج ۴،ص ۱۲۴ ۱۰) نجفى - شيخ محمدحسن: همان منبع، ج ۱۱،ص ۶ ۱۱) امامى - سيدحسن: همان منبع، ج ۴،ص ۴۰۸ ۱۲) كاتوزيان ناصر: همان منبع، ج۱، ص۹۸ ۱۳) شهيدى - مهدى: سقوط تعهدات ،ص ۱۲۸ ۱۴) به موجب بند ج ماده ۱ آيين نامه اجراىمفاد اسناد رسمى لازم الاجرا، مصوب ۶ تير ماه۱۳۵۵. ۱۵) ماده ۱۱۴۶ ق.م.: \'\'طلاق خلع آن است كه زنبواسطه كراهتى كه از شوهر خود دارد در مقابلمالى كه به شوهر مىدهد طلاق بگيرد اعم ازاينكه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشترو يا كمتر از مهر باشد\'\'. ماده ۱۱۴۷ ق.م. \'\'طلاق مبارات آن است كهكراهت از طرفين باشد ولى در اين صورت عوضبايد زائد بر ميزان مهر نباشد.\'\'
نویسنده : ايراندخت نظرى