-
مرگ ....
بر سنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش
آری ! بنویسید که او زاده ی غم بود و در غم های جهان گشته فراموش
----------------------------------------------------------------
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده ست غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد همانروز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهی کرد
آدمی ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
---------------------------------------------------
من که میترسم از هجرت دوست !
کاش میدانستم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد
کاش میدانستم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد
-----------------------------------------------------------------
به پایان رسیدیم و اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرهامان و نکردیم پرواز
----------------------------------------------------
خدایا !
هرگز نگویمت دستم بگیر ....
عمریست گرفته ای ....
مبادا رهایم کنی....
----------------------------------------------
هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد
او را گرفتار میکند
پس اگر بردباری پیشه کرد
وی را برمیگزیند
و اگر سپاسگزاری کرد
وی را گلچین میکند....
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن