-
حكايت در راهكار مديريت
نجار پيري بود كه ميخواست بازنشسته شود. او به كار فرمايش گفت كه ميخواهد ساختن خانه را رها كند و از زندگي بي دغدغه در كنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. كارفرما از اين كه ديد كارگرش ميخواهد كار را ترك كند ناراحت شد. او از نجار پير خواست كه به عنوان آخرين كار، تنها يك خانه ديگر بسازد. نجار پير قبول كرد، اما كاملاً مشخص بود كه دلش به اين كار راضي نيست. او براي ساختن اين خانه، از مصالح بسيار نامرغوبي استفاده كرد و با بيحوصلگي، به ساختن خانه ادامه داد. وقتي كار ساختن خانه به پايان رسيد، كارفرما براي وارسي خانه آمد. او كليد خانه را به نجار داد و گفت : «اين خانه متعلق به توست. اين هديهاي است از طرف من براي تو ». نجار شوكه شده بود. مايه تأسف بود! اگر ميدانست كه دارد خانهاي براي خودش ميسازد، مسلماً به گونهاي ديگر كارش را انجام ميداد.
شرح حكايت
دلزدگي از يك شغل و اصرار بر انجام آن توسط مديران باعث عدم اجراي صحيح آن شغل ميگردد
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن