عنوان مقاله:خلاقيت و نوآوري در مديريت

مولف/مترجم: اميد شرکت
موضوع: خلاقيت و نوآوري
سالانتشار(ميلادي): 2006
منبع: ماهنامه تدبير-سال شانزدهم-شماره 166

چکيده:خلاقيت عبارت است از به کارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يک فکر يا مفهوم جديد. فراگرد ايجاد فکرهاي جديد و تبديل آن فکرها به عمل و کاربردهاي سودمند را نوآوري ميگويند. درغالب مديريت سازمان، موفقيت نهايي و حتي گاهي بقاي آن به ميزان تواناييبرنامه ريزان در ايجاد نوآوري و به کارگيري فکرهاي نو بستگي دارد. مهمترين دليلنياز به خلاقيت و نوآوري بروز مشکل است. حل مشکل به دو شيوه حل عقلايي و حل خلاقانهمشکل ميسر است. براي ظهور يک ذهنيت خلاق بايد تعريف دقيقي از مشکل ارائه گرددهمچنين زمينه استفاده از راه حلهاي گوناگون و سواي از راه حلهاي مرسوم، ايجاد شود. مسئله حائزاهميت در رابطه با خلاقيت موانع خلاقيت است که در چهار مورد خلاصه ميشود: ترس از انتقاد و شکست، عدم اعتماد به نفس، تمايل به همرنگي و همگونگي و عدمتمرکز ذهن. اضافه مي شود انسدادهاي ادراکي چون ثبات، تعهد، تراکم و بي خيالي ازمهمترين موانع ذهني خلاقيت به شمار مي آيند. با آگاهي از انسدادهاي ادراکي خود واجراي روشهاي خاص مي توان مهارتهاي حل مسئله را به گونه خلاق افزايش داد. به زعمصاحبنظران حل خلاقانه مشکل شامل چهار مرحله آمادگي، تکوين، روشنگري و تاييد است. يکي از چالشها و وظايف خطير مديران ايجاد يک نظام حمايتي براي پرورش نوآوري است. اجمالا" اصول مديريت براي نوآوري بدين شرح اند: جداسازي افراد از يکديگر و جورکردنافراد باهم، نظارت و گوشزد کردن و درنهايت پاداش دادن به افرادي که چندين نقش راايفا مي کنند.


مقدمه
حل مشکل مهارتي است که براي هر فرد در هر جنبه اززندگي لازم است. به ندرت ساعتي سپري مي شود بدون آنکه يک فرد با نياز به حل نوعيمشکل روبرو نشود. شغل مدير به طور ذاتي حل مشکل است. اگر در سازمان مشکلاتي نبود،نيازي به مديران هم نبود. بنابراين، تصور يک حلال مشکلات فاقد صلاحيت به عنوان يکمدير موفق سخت است. دو روش حل مشکل وجود دارد:
1 –
حل عقلايي مشکل؛
2 –
حلخلاقانه مشکل.
مديران اثربخش قادر به حل مشکل به صورت عقلايي و خلاقانه هستند،به رغم آنکه مهارتهاي متفاوتي براي هر نوع از اين مشکلها موردنياز است.
حلعقلايي عبارت از نوعي حل مشکل است که مديران هر روز به طور مستمر در بسياري ازموارد به کار مي گيرند. حل خلاقانه مشکل کمتر رخ مي دهد، زيرا توانايي حل خلاقانهمشکل قهرمانان را از بزدلان، حرفه هاي موفق را از ناموفق، مديران کامياب را ازمديران سرگردان جدا مي کند و مي تواند اثر شگرفي بر کارايي سازمان داشتهباشد.
حل خلاقانه مشکل
درحل مشکلات به طور خلاق دو کار عمده براي تراوش يکذهنيت خلاق بايد صورت گيرد:
1 –
بهبود بخشيدن به تعريف مشکل: يعني مشکلات سازمانکه غالبا" در هاله اي از ابهام بوده و افراد شناخت دقيقي نسبت به خود ساختار مشکل وپيچيدگيهاي فني آن ندارند تشريح شده تا افراد با داشتن يک آشنايي دقيق و بينش روشنافکار نو و بکر خود را مطرح سازند.
2 –
بهبود بخشيدن در ايجاد راه حلهاي ديگر: منظور از اين بحث ايجاد زمينه مناسب در استفاده از راه حلهاي گوناگون و سواي ازراه‌حلهاي مرسوم که اين کار اساس خلاقيت و نوآوري است. کليشه اي عمل کردن يکي ازموانع خلاقيت است. هريک از دو فرايند مذکور به خودي خود، شامل مراحل جزيي تريهستند:
!
بهبود بخشيدن به تعريف مشکل که شامل:
1 –
ناآشنا را آشنا و آشنا راناآشنا کنيد؛
2 –
تعاريف را بسط دهيد؛
3 –
تعريف را وارونه کنيد.
!
بهبودبخشيدن در ايجاد راه حلهاي ديگر که شامل:
1 –
قضاوت را به تاخير بيندازيد (اولينراه حل بهترين راه حل)؛
2 –
راه حلهاي موجود را گسترش دهيد؛
3 –
خصلتهايغيرمرتبط را ترکيب کنيد.
موانع حل خلاقانه مشکل
اکثر مردم در حل خلاقانه مشکلدچار زحمت مي شوند. آنها انسدادهاي ادراکي خاصي را در فعاليتهاي حل مشکل از خودبروز مي‌دهند که حتي از وجودشان آگاه نيستند. اين انسدادها عمدتا" شخصي هستند تاميان فردي يا سازماني که براي فائق آمدن بر آنها توسعه مهارت موردنياز است. انسدادهاي ادراکي موانع ذهني هستند که روش تعريف مشکل را مقيد و تعداد راه حلهاييرا که تصـور مي شود مرتبط اند، محدود مي کنند. (allen, 1974) (1)
هريک از ما درهر لحظه، با اطلاعاتي بسيار زيادتر از آنچه بتوانيم به آنها توجه کنيم احاطه ميشويم، مانند اطلاعات دريافتي از طريق احساسات بدن راجع به محيط اطراف و وضعيتفيزيولوژيک بدنمان در هر شرايط زماني و مکاني. در طول زمان ما بايد عادت از صافيگذراندن برخي اطلاعات را که در معرض آن قرار مي گيريم توسعه دهيم. در غير اين صورتاطلاعات اضافي ما را ديوانه خواهدکرد. في‌المثل درمورد اطلاعات مثال مذکور، ما درآن واحد، همه اطلاعات حسي فيزيولوژيک را موردتوجه قرار نمي دهيم. نهايتا" اين عادتاز صافي گذراندن اطلاعات تبديل به انسدادهاي ادراکي مي شوند. اگر ما از اينانسدادها آگاه نيستيم، درحقيقت آنها مانع از ثبت انواعي از اطلاعات و بنابراين،مانع از حل انواعي خاص از مشکلات مي شوند.
به طور متناقض، هرچه تحصيلات رسمي وتجربه افراد در کار بيشتر باشد، توانايي خلاقانه آنها در حل مشکل کمتر است، برآوردشده است که اکثر بزرگسالان بالاي 40 سال، کمتر از دو درصد يک کودک زير پنج سالتوانايي حل خلاقانه مشکلات را از خود نشان مي‌دهند، زيرا تحصيلات رسمي غالبا" جوابهاي صحيح، قوانين تحليلي يا محدوديتهاي فکري را به وجود مي آورد.
باتوجه بهتفاصيل فوق موانع خلاقيت را به طورکلي در چند مورد مي توان به صورت زير خلاصهکرد:
1 –
ترس از شکست و انتقاد؛
2 –
عدم اعتماد به نفس؛
3 –
تمايل بههمرنگي و همگوني؛
4 –
عدم تمرکز ذهن.
انسدادهاي ادراکي
همان طور که توضيحداده شد، انسدادهاي ادراکي موانع ذهني خلاقيت هستند. به طورخلاصه ومثمرثمر چهار نوعاز انسدادهاي ادراکي را در زير موردبحث قرار مي دهيم.
1 –
ثبات: ثبات به معنايآن است که فرد اسير روش نگريستن واحد به يک مشکل يا استفاده از يک نگرش در تعريف،تشريح يا حل آن مي شود. به آساني مي توان ديد که چرا پايداري در حل مشکل متداولاست، زيرا داشتن ثبات، يا سازگاري، يک خصلت بسيار باارزش براي اکثر ما به شمار ميرود. ثبات اغلب با بلوغ، صداقت و هوشمندي مرتبط است. برعکس، بي ثباتي را مترادف باغيرقابل اعتماد، غيرعادي يا باد سر تلقي مي کنيم.
به عقيده تني چند ازروانشناسان برجسته، درحقيقت نياز به ثبات مهمترين عامل ايجاد انگيزش در رفتار بشراست. به عقيده آنها هرگاه افراد نگرش يا موضع خاصي را درمورد يک مشکل به کارگيرند،به احتمال زياد، آنها همان خط مشي را بدون انحراف در آينده نيز دنبالخواهندکرد.
ازسوي ديگر، ثبات، برخي اوقات خلاقيت را از بين مي برد. و نمونه ازانسدادهاي ادراکي مبتني بر ثبات تفکر عمودي و فقط استفاده از يک زبان تفکراست.
!
تفکر عمودي (vertical thinking): اين واژه توسط ادوارد ديبونو (2) بهوجود آمد که معني آن، تعريف يک مشکل فقط به يک طريق بدون درنظر گرفتن نظريه هايديگر است. برعکس، متفکران افقي که راههاي ديگري براي بررسي مشکل ايجاد مي کنند وتعاريف گوناگوني ارائه مي دهند.
!
يک زبان تفکر واحد: دومين نماد از انسدادادراکي استفاده از يک زبان فکر کردن است بدين معنا که بيشتر از يک زبان براي تعريفو ارزيابي مشکل به کار برده نمي شود. اکثر مردم در قالب کلمات فکر مي کنند، بدينصورت که آنها درباره يک مسئله و حل آن برحسب زبان لفظي فکر مي کنند. لازم به ذکراست که حل عقلايي مشکل اين نگرش را تقويت مي کند. بايد بگوييم زبانهاي فکري ديگريهم موجودند مانند زبانهاي نمادين (رياضيات)، تصورات حسي، احساسات و عواطف و تصوراتبررسي که هرقدر زبانهاي بيشتري دراختيار حل کنندگان مشکل قرار مي گيرد، راه حلهايآنان بهتر و خلاق تر خواهدبود.
2 –
تعهد: تعهد نيز مي تواند به عنوان يک انسدادادراکي در حل خلاقانه مشکل عمل کند. به محض اينکه افراد به يک نقطه نظر خاص تعريفيا راه حل متعهد مي شوند، محتمل است که آن تعهد را پيگيري کنند. دوگونه اي از تعهدکه انسدادهاي ادراکي را باعث مي شود، کليشه سازي مبتني بر تجربه گذشته و ناديدهگرفتن مشترکات است.
!
کليشه سازي مبتني بر تجربه گذشته: يعني مشکلات فعلي بهعنوان گونه هايي از مشکلات گذشته ديده شوند. «مارچ و سيمون» (3) اظهار مي دارند کهيک مانع عمده در حل ابداعي مشکل، آن است که افراد گرايش دارند مشکلات کنوني را درقالب مشکلاتي که در گذشته با آن روبرو بوده اند، تعريف کرده و بالطبع برهمين پايهنيز راه حل جويي مي کنند. بنابراين، هم تعريف وهم راه حل پيشنهادي مشکل کنوني توسطتجربه گذشته محدود مي شود. مثال عيني اين وضعيت چسب «اسپنس سيلور» است.(4)
اواختراع خود را در راستاي فرمول جديد مولکولي چسب جديدي که ساخت، برحسب شکستن کليشهسازي مبتني بر تجربه گذشته توصيف مي کند. اين طور که از نوشته هايش برمي آيد اوفرمول متداولي را که متون علمي توصيه مي کردند و متشکل از يک سري عناصر خاص بامقادير ثابت بود را رد کرد و فرمول جديدي را مطرح ساخت که از قضا پس از شکست طرح ويدر ابتدا، پس از 5 سال به دنيا شناسانده شد و منفعتي سالانه به مبلغ نيم ميليوندلار براي شرکت 3m به ارمغان آورد.
!
نايده گرفتن مشترکات: دومين تجلي انسدادادراکي مبتني بر تعهد، شکست در شناسايي شباهتها ميان قطعات به ظاهر ناهمگون داده هااست.
اين پديده معمول ترين انسداد شناسايي شده در خلاقيت است. يعني فرد نسبت بهنقطه نظري خاص باتوجه به اين واقعيت که عوامل متفاوت هستند، متعهد مي شود و ناتواندر ايجاد ارتباطات، شناسايي موضوعها، يا درک مشترکات مي شود. توانايي در يافتن يکتعريف يا راه حل براي دو مشکلي که به نظر غيرمشابه مي آيند يکي از ويژگيهاي افرادخلاق است.
کشف پني سيلين توسط «سرالکساندر فلمينگ» نتيجه کشف يک مطلب مشترک ميانوقايع ظاهرا" غيرمرتبط بود.
فردريک ککوله (fredric kekule)(5) شيميدان معروفرابطه اي بين روياي خود (ماري که دم خود را بلعيد) و ساختار شيميايي يک مواد ترکيبيآلي مشاهده کرد. (که درنظر اول هيچ رابطه اي بين روياي ساختار شيميايي وجود ندارد) اين درون بيني خلاق او را به کشف اين پديده هدايت کرد که ترکيبات آلي مانند بنزينبه جاي ساختار باز داراي حلقه هاي بسته هستند.
3 –
تراکم: انسدادهاي ادراکيهمچنين درنتيجه تراکم و تلخيص انديشه‌ها رخ مي‌دهد. يعني نگاه کردن خيلي محدود بهيک مشکل، غربال کردن خيلي زياد داده ها، يا ايجاد فرضيه هايي که مانع از حل مشکل ميشوند، نمونه هاي متداول آن هستند. دو مثال متقاعدکننده از تراکم محدودکردن ساختگيمشکلات و عدم تشخيص جزء از کل است.
!
محدوديتهاي ساختگي: برخي اوقات افرادمحدوديتهايي در اطراف مشکل به وجود مي آورند، يا نگرش خود را به گونه اي محدودمي‌کنند که حل مشکل تقريبا" غيرممکن مي شود. چنين محدوديتهايي ناشي از فرضياتپنهاني است که افراد درباره مشکلاتي که با آن روبرو هستند، دارند. افراد فرض ميکنند که برخي از تعاريف و راه حلهاي مشکل خارج از دسترس است و بنابراين، آنها راناديده مي‌گيرند.
حل مشکل به گونه خلاق مستلزم آن است که افراد در تشخيص فرضيههاي پنهان و توسعه راه حلهايي که درنظر مي گيرند ماهر شوند.
!
جداکردن جزء ازکل: تجسم ديگر انسداد ناشي از تراکم وارونه محدوديتهاي ساختگي است و آن عدم تواناييدر محدودکردن مشکلات به طور مناسب به گونه اي که قابل حل شوند.
مشکلات تقريبا" هيچگاه به روشني مشخص نمي شوند. بنابراين، مشکل گشايان بايد تعيين کنند که مشکلواقعي چيست. آنها بايد اطلاعات غيردقيق، گمراه کننده يا نامربوط را به منظور تعريفصحيح مشکل وايجاد راه حلهاي مناسب تصفيه کنند.
عدم توانايي در تفکيک پديده هايمهم از غيرمهم درمتراکم کردن مشکلات به طور مناسب، به عنوان يک انسداد ادراکي عملمي کند زيرا پيچيدگي مشکل را بيش از حد جلوه مي دهد و مانع از يک تعريف ساده ميشود.
4 –
بي خيالي: بعضي از انسدادهاي ادراکي نه به دليل عادت به تفکر ضعيف يابه دليل مفروضات نامناسب بلکه به دليل ترس، ناداني، ناامني يا فقط تنبلي ذهني سادهرخ مي دهد. دو نمونه مخصوصا" رايج انسداد ادراکي ناشي از بي خيالي از عدم کنجکاوي وجهت گيري در مقابل فکر کردن است.
!
عدم کنجکاوي: عدم توانايي در حل مشکل درمواقعي به دليل خودداري از پرسش به منظور کسب اطلاعات، يا جستجو براي داده‌هاست. افراد فکر مي کنند که اگر آنها مطلبي را بپرسند يا سعي در بيان دوباره مشکلي کنندساده انديش يا نادان به نظر بيايند. همچنين ممکن است تهديدي براي ديگران باشد زيراحاکي از آن است که چيزي را که ديگران قبول کرده اند ممکن است صحيح نباشد.
اينپديده ممکن است مقاومت يا تعارض به وجود آورد، يا حتي براي بعضي مضحک به نظرآيد.
بنابراين، حل مشکل به گونه خلاق ذاتا" مخاطره آميز است، زيرا به طور بالقوهمستلزم تعارض ميان فردي است. علاوه بر آن مخاطره آميز است زيرا مملو از اشتباه است. همانگونه که «لينوس پاولينگ» (linus pavling) برنده جايزه نوبل گفت: «اگر شما ميخواهيد انديشه خوبي داشته باشيد، تعداد زيادي داشته باشيد، زيرا اکثر آنها بدهستند».
!
جهت گيري در مقابل فکر کردن: دومين جلوه انسداد ادراکي ناشي از بيخيالي گرايش به پرهيز از انجام کار ذهني است. اين انسداد، مانند اکثر انسدادهايديگر، تا اندازه اي يک جهت گيري فرهنگي و همچنين يک جهت گيري شخصي است.
آخرينباري که فردي به شما گفت: «متاسفم نمي توانم همراه تو به ميهماني بيايم زيرا بايدفکر کنم»، کي بوده است؟ يا «لازم نيست تو به خريد بروي، به فکر کردن در رابطه بافلان موضوع ادامه بده». اين عبارات طعنه آميز به نظر مي آيند و نشان دهنده تعصبياست که مردم نسبت به عمل کردن، تا فکر کردن يا به فضا خيره شدن و تنها فعاليت ذهنيپرداختن دارند. اين امر به معناي رويا ديدن يا خيال‌پردازي نيست، بلکه فکر کردناست.
رفع انسدادهاي ادراکي
تا به حال بحث کرديم که انسدادهاي ادراکي خاصي،افراد را از حل مشکلات به گونه خلاق بازمي دارد. اين انسدادها، دامنه تعريف مشکل راتنگ مي کنند، توجه به راه حلهاي جايگزين را محدود مي کنند و انتخاب يک راه حل بهينهرا مانع مي شوند. بر انسدادهاي ادراکي نمي توان فائق آمد، زيرا اکثر آنها ماحصلسالها فرايند ذهني شکل گيري عادات هستند. چيره شدن بر آنها مستلزم تمرين درانديشيدن به طرق مختلف طي دوره زماني طولاني است. ازسوي ديگر، با آگاهي ازانسدادهاي ادراکي خود و اجراي روشهاي مخصوص مي توانيم مهارتهاي حل مسئله را به گونهخلاق افزايش دهيم.
مراحل تفکر خلاق: اولين مرحله فائق آمدن بر انسدادهاي ادراکيبه طور ساده تشخيص اين نکته است که حل خلاق مشکل مهارتي است که مي تواند پرورشيابد. به کارگيري خلاقيت درحل مسئله کيفيتي نيست که گروهي داراي آن و گروهي فاقد آنباشند. همانگونه که «دائو» خاطرنشان کرده است که: «نتايج پژوهشها نشان مي دهد کهپرورش خلاقيت مسئله افزايش توانايي فرد درآوردن امتياز بالا در آزمون ضريب هوشي (iq) نيست،بلکه موضوع بهبود نگرشهاي ذهني فرد و عادات و پرورش مهارتهاي خلاقي استکه از زمان بچگي به صورت غيرفعال در گوشه اي پنهان شده است». (dauw-1976)(6)
پژوهشگران به طورکلي هم رأي هستند که حل خلاق مشکل چهار مرحلهدارد:
1 –
آمادگي: اين مرحله شامل جمع آوري اطلاعات، تعريف مشکل، ايجاد راهحلهاي جايگزين و بررسي آگاهانه تمام اطلاعات دردسترس است. تفاوت اصلي ميان حل خلاقمشکل به صورت ماهرانه و حل عقلايي مشکل اين است که چگونه با اولين مرحله برخورد ميشود. حل کنندگان مشکل به صورت خلاق انعطاف پذيرتر و روان تر در جمع آوري اطلاعاتوتعريف مشکل، ايجاد جايگزين و بررسي گزينه ها هستند. درحقيقت در اين مرحله است کهآموزش درحل خلاق مسئله مي تواند به طور قابل ملاحظه اي اثربخش باشد.
2 –
تکوين: که اکثرا" شامل فعاليت ذهني ناآگاهانه اي است که در آن ذهن، افکار غيرمرتبط را بهدنبال يک راه حل با هم ترکيب مي کند و تلاش آگاهانه وجود ندارد.
3 –
روشنگري: زماني رخ مي دهد که بصيرتي موجود باشد و يک راه خلاق به طور رسا بيان شود.
4 –
تاييد: مرحله آخر که شامل ارزيابي راه حل خلاق نسبت به برخي از ستانده هاي قابلقبول مي شود.
در پايان اين قسمت پس از توضيح مراحل تفکر خلاق به تشريح اجمالي «مراحل خلاقيت» که شامل شش مرحله است، مي پردازيم:
1 –
کسب ديدگاه و نگرش موافقنسبت به فکرهاي نوين (ترک ترس و وحشت از شکست و انتقاد)؛
2 –
داشتن حساسيت نسبتبه موضوع، جمع آوري اطلاعات دررابطه با موضوع و کسب دانش؛
3 –
آمادگي برايخلاقيت ازطريق کسب موادخام؛
!
انتظام بخشيدن به کارها براي رسيدن به هدف؛
!
رفع انواع موانع خلاقيت در شناسايي و رسيدن به هدف؛
!
که در اين راه بايد ازاطلاعات ديگران و پيش فرضها استفاده کرد.
4 –
سلامت فکر: جمع آوري ايده هايمختلف و اطلاعات در يکجا – در اين مرحله بايد پس از اتمام تراوش افکار نوين بهارزيابي پرداخت.
اصل: در اين راه بايد ايده ها و فکرهاي جديد را که به نظرمان ميرسد درهمان لحظه ارزيابي نکنيم زيرا باعث قطع شدن تراوش فکرهاي جديد مي شويم. بايدآن را ابتدا يادداشت کرد و سپس به ارزيابي تمام افکار توليدشده نشست.
5 –
فعاليتضمير ناخودآگاه: اين مرحله را مرحله «خواب يا تأمل بر روي مسئله» نيز گويند. يعنيدر اين مرحله چون ايده هاي جديد را جمع آوري کرده ايم مي خواهيم از اين ايده ها فکرجديد بسازيم نبايد به ذهن فشار آوريم، بلکه بايد بر روي موضوع تمرکز يابيم.
6 –
درخشش ناگهاني فکر جديد و جواب.
پرورش نوآوري
آزادکردن خلاقيت بالقوه تان،البته براي ساختن يک مدير موفق از شما کافي نيست که چالش عمده هم کمک به آزادکردنخلاقيت بالقوه در ديگران است. پرورش نوآوري و خلاقيت ميان افرادي که با آنها کار ميکنيم درهرحال مانند افزايش خلاقيت خودمان چالش بزرگي است.
به طورکلي و صرف نظراز تعاريف پراکنده پرورش نوآوري شامل سه اصل اساسي زير است که اين سه اصل به خوديخود از اصول مديريتي اند:
1 –
افراد را از يکديگر جدا و سپس آنها را با هم جورکنيد.
مثال: اجازه دهيد افراد به تنهايي و همين طور با گروهها و گروههاي ضربتکار کنند.
گروهها يا گروههاي فرعي رقيب را جدا کنيد.
2 –
نظارت و گوشزدکنيد.
مثال: با مشتريان صحبت کنيد و عوامل برانگيزنده به کار ببريد.
3 –
نقشهاي چندگانه را پاداش دهيد.
الف – قهرمان فکر؛
ب – حامي و ناصح؛
جقانون شکن.
اصول مديريت براي نوآوري
اگر يک نظام حمايتي مديريت وجود نمي داشتکه حل خلاقانه مشکل را پرورش دهد و نوآوري را دنبال کند، هم «پرسي اسپنسر» و هم «اسپنس سيلور» در انديشه هاي خلاق خود نمي توانستند موفق شوند.
درهر موردويژگيهاي خاصي در سازمانهاي آنها موجود بود که توسط مديران اطراف آنها پرورش يافتهبود و بدعت گذاري آنها را امکان پذير ساخت.
همان طور که در مبحث قبلي آورده شد،اصول مديريت براي نوآوري شامل 3 اصل عمده است:
1 –
جداسازي افراد از يکديگر،جورکردن افراد با هم؛
2 –
نظارت و گوشزدکردن؛
3 –
پاداش به افرادي که چنديننقش را ايفا مي کنند.
نتيجه گيري
همه سازمانها براي بقا نيازمند انديشه هاينو و نظرات بديع و تازه اند. خلاقيت و نوآوري چنان به هم درآميخته اند که ارائهتعريف مستقلي از هرکدام دشوار است. خلاقيت، پيدايي و توليد يک انديشه و فکر نو استدرحالي که نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فکر است.
براي آنکه ايده جديدي خلق شدهو توسعه يابد، بايد نيروهاي پيش برنده بر نيروهاي بازدارنده غلبه کنند و شرايط بهگونه اي باشد که نيروهاي پيش برنده ما را به سوي نظر و شيوه جديد رهنمون گردد. درزمينه فنون و تکنيک هاي خلاقيت و نوآوري شيوه هاي متنوعي مانند تحرک مغزي، ارتباطاجباري، تجزيه و تحليل مورفولوژيک (ريخت شناسانه)، گردش تخيلي، سوالات ايده برانگيزتفکر موازي مدنظر بوده که عمده اين روشها در راستاي رفع انسدادهاي ادراکي و پرورشنوآوري نقش تسهيل کنندگي دارند.
شايد يکي از مهمترين عوامل تسهيل و تقويت توانخلاقيت و نوآوري در سازمان ساختار مناسب و تشکيلات متناسب با اهداف موردنظر است. طبق نظر «برنز» (burns) و «استالکر» (stalker) ساختار زيستي يا ارگانيک ساختارمناسب خلاقيت و نوآوري در سازمان است.
طبق آخرين دستاوردهاي علمي، عوامل موثردرخلاقيت و نوآوري به چهار دسته تقسيم شده، اين عوامل عبارتند از: به کارگيري وجذبنيروهاي خلاق و نوآور به سازمان، امکانات مناسب تحقيقاتي ومالي براي کوششهاينوآورانه، آزادي عمل کافي در انجام فعاليتها و تلاشهاي خلاق همچنين به کارگيرينتايج حاصل ازفعاليتهاي خلاق و دادن پاداش مناسب به افراد خلاق. درخاتمه ذکر ايننکته ضروري است که تبادل فرهنگي ميان سازمانها و در کنار هم قراردادن افراد محافظهکار و سنتي با افراد نوجو و ايجاد محيطي که در آن اطلاعات و نظرات به سهولت مبادلهمي گردند همه تسهيلاتي است که مجموعه سازماني را به سوي نوآوري و خلاقيت سوق ميدهد.

منابع و ماخذ
1 – allen, j.l. "conceptual blockbusting". San francisco: W.h.freeman, 1974.
2 – de bono, e.new think, new york: Basic books, 1968.
3 – march, j.g., & simon, h.a. Organi zations new york, wiley 1958.
4 – koesher, a. The act of creation. New york: Dell, 1967.
5 – dauw, d.c. Creativity and innovation in organization. Dubuque, zowa: Kendull hunt 1976 (p.14)
- 6
دکتر سيدمهديالواني، مديريت عمومي، تهران، نشر ني 1374
-7
دکتر علي رضائيان، علي اصغرپورعزت، مباني سازمان و مديريت ، تهران، سازمان مطالعه وتدوين کتب علوم انسانيدانشگاهها (سمت)، 1379.
- 8ديويد اي وتن – کيم اس کامرون، راهگشايي خلاق در مديريت – ترجمهدکتر نسرين جزني، تهران، نشر ني، 1376.


گردآوری: پایگاه مقالات علمی مدیریت