-
بخشنده و بزرگوار
1. مردى نيازمند نزد آن حضرت آمد، امّا از حاضران خجالت مىكشيد كه نياز خود را با امام عليه السلام بازگو كند. امام به او فرمود: نيازت را بر كاغذى بنويس و آن را به ما بده. چون مرد نيازش را نوشت و امام آن را خواند، با تواضع تمام دو برابر آنچه را كه مرد طلب كرده بود، به وى بخشيد. برخى كه شاهد اين صحنه بودند، عرض كردند: اى فرزند رسول خدا! اين يادداشت چه پر بركت بود! امام حسن به آنان فرمود: بركت اين ورقه براى ما بيشتر است، زيرا خداوند ما را شايسته انجام كار نیک قرار داده است. آيا نمىدانيد كه كار خير آن است كه بدون درخواست انجام شود، امّا اگر پس از آن كه فرد نيازش را به تو باز گفت و تو بدو چيزى بخشيدى در واقع بخشش تو در ازاى آبروى او بوده است و چه بسا او شب را در بسترش با بى تابى و نگرانى به صبح رسانده و در ميان بيم و اميد غوطه خورده است كه آيا فردا اندوهناک و شكست خورده بازش مىگردانند يا با خوشحالى و سرور؟ پس او به نزد تو مىآيد در حالى كه زانوانش مىلرزد و دلش از ترس لبريز شده است. پس اگر تو حاجت وى را در ازاى آبرويش روا دارى اين براى او بسى بزرگتر از كار خيرى است كه در حقّ او انجام داده اى.
2. مردى نزد آن حضرت آمد و از وى کمک خواست. امام عليه السلام پنجاه هزار درهم و پانصد دينار به او بخشيد و به وى فرمود: حمّالى بياور تا اين پولها را با خود ببرد. مرد حمّالى حاضر كرد پس امام رداء خود را به حمّال بخشيد و فرمود: اين هم كرايه حمّال.
3. اعرابى به قصد عرض حاجت نزد امام حسن علیه السلام آمد. آن حضرت به اطرافيان خود فرمود: آنچه در خزانه است بدو ببخشيد. چون به خزانه رفتند بيست هزار درهم در آن يافتند و پيش از آنكه آن مرد نياز خود را مطرح كند، تمام آن مبلغ را به وى بخشيدند. اعرابى از چنين عملى شگفت زده شد و گفت: سرورم! چرا اجازه ندادى تا نيازم را باز گويم و تو را بستايم؟! پس امام علیه السلام در پاسخ وى دو بيت زير را خواند:
- ما مردمانى هستيم كه بخشش ما فراوان و تازه است و اميد و آرزو در آن سيراب مىگردند.
- نفسهاى ما پيش از آنكه سائل، نياز خود را مطرح كند به وى مىبخشند از ترس آنكه مباد آبروى خواهنده بريزد.
4. سالى آن حضرت به همراه برادرش امام حسين علیه السلام و عبداللَّه بن جعفر عازم سفر حج شدند. در ميان راه اسباب و اثاثيه خود را از دست دادند. هر سه گرسنه و تشنه بودند تا آنكه پيرزنى را در خيمه اى ديدند. پس از او آب خواستند. پيرزن گفت: اين گوسفند، شيرش را بدوشيد و از گوشت آن بخوريد. آنگاه سر گوسفند را بريد و كبابى براى آنها فراهم ساخت. چون هر سه غذا خوردند به پيرزن گفتند: ما از قبيله قريشيم كه اكنون به سوى مكّه مىرويم چون از حج بازگشتيم به سوى ما بيا تا درباره تو نكويى كنيم. روزها گذشت و پيرزن به تنگدستى مبتلا شد پس به سوى مدينه منوره حركت كرد. امام حسن علیه السلام همين كه چشمش به پيرزن افتاد، او را شناخت و پرسيد: آيا مرا مىشناسى؟ پيرزن گفت: نه. امام فرمود: من در چنين و چنان روزى ميهمان تو بودم آنگاه دستور داد هزار گوسفند و هزار دينار به وى ببخشند سپس پيرزن را نزد امام حسين علیه السلام فرستاد و آن حضرت نيز همان تعداد گوسفند و دينار به وى بخشيد و آنگاه او را نزد عبداللَّه بن جعفر فرستاد و عبداللَّه نيز همان تعداد گوسفند و همان مقدار دينار به پيرزن بخشيد.
5. دو مرد با يكديگر به شدّت نزاع مىكردند. يكى اموى بود و ديگرى هاشمى و نزاع آنان بر سر اين بود كه قوم كدام یک بخشنده تر هستند؟
يكى از آن دو گفت: تو به سوى ده نفر از كسانت برو و من نيز به سوى ده نفر از كسانم مىروم و از آنان مىخواهيم كه به ما چيزى ببخشند. آنگاه مىبينيم كه كدام یک بخشنده ترند. سپس چون اين آزمون به پايان رسيد، اموال را به صاحبانشان باز پس مىدهيم. البته آنان با خود شرط كرده بودند كه كسى را از جريان اين آزمون آگاه نسازند.
مرد اموى به سوى ده تن از كسانش رفت و از هر كدام از آنان هزار درهم گرفت. مرد هاشمى هم به سوى امام حسن بن على علیهما السلام رفت. آن حضرت دستور داد يكصد و پنجاه هزار درهم به وى ببخشند. آنگاه آن مرد به نزد امام حسين علیه السلام رفت. آن حضرت از وى پرسيد: آيا پيش از من نزد كسى ديگرى هم رفته اى؟ وى پاسخ داد: نخست نزد امام حسن علیه السلام رفتم. فرمود: من نمىتوانم افزون بر آنچه سرورم داده است، بپردازم. آنگاه به وى يكصد و پنجاه هزار درهم بخشيد.
مرد اموى با ده هزار درهم بازگشت و مرد هاشمى با سيصد هزار درهم آمد. با اين تفاوت كه اموى اين مبلغ را از ده نفر جمع آورى كرده بود و هاشمى تنها از دو نفر. چون مرد اموى آن همه درهم را ديد خشمگين شد، زيرا شكست خود را در گزافه گويى در مورد قبيله اش مشاهده كرد. چون اين آزمون به پايان رسيد، بنا بر شرطى كه داشتند، مرد اموى اموالى را كه گرفته بود به سوى صاحبانشان برد و آنان با كمال خوشحالى هر مبلغى را كه داده بودند، باز پس گرفتند.
مرد هاشمى نيز اموالى را كه از امام حسن و امام حسين عليهما السلام ستانده بود به آنان باز گرداند، امّا آن دو از پذيرش آن خوددارى كردند و فرمودند: ما رد بخشش خود را قبول نمىكنيم.
-
فروتن و بردبار
1. امام حسن علیه السلام به گروهى از تهيدستان برخورد کرد كه بر سفره اى نشسته بودند و خرده هاى نان را مىخوردند. همين كه آنان مركب امام را ديدند، به احترام او برخاستند و آن حضرت را به غذا فرا خواندند و به وى گفتند: اى فرزند رسول خدا بفرماييد. امام در حالى كه مىفرمود: « خداوند متكبران را دوست ندارد» از مركب خود پايين آمد و با آنان شروع به خوردن كرد. پس از تناول غذا، آن حضرت آنان را به ميهمانى خود فرا خواند و ايشان را خوراک و لباس داد.
2. آن حضرت در دوران خلافت و امامت خود طوفانهاى بسيار سهمناكى را تحمّل كرد كه اگر اين طوفانها بر كوهى اصابت مىكردند، آن را از جاى كنده بودند. آن حضرت در آن شرايط دشوار و حساس، مسؤوليتى سنگين بر دوش داشت و با بردبارى و صبر توانست از عهده تحمّل آن برآيد. تا آنجا كه مروان، مخالفترين دشمنان وى، درباره حلم و بردبارى آن حضرت گفت: حلم او چنان بود كه كوهها با حلمش برابرى مىكرد. صفت حلم از بارزترين ويژگيهاى امام حسن مجتبى علیه السلام بود و در اين خصلت بسيار به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت.
-
پرتوى از بلاغت امام حسن عليه السلام
نه جبر و نه تفويض
هر كه به خداوند و قضا و قدر او ايمان نمىآورد البته كافر شده است و هر كه گناهش را به گردن پروردگارش اندازد، مرتكب فجور شده است. همانا خداوند به اجبار اطاعت نمىشود و با تسلّط بر او به كسى نمىبخشد، زيرا او بر آنچه آنان در تصرف دارند، مالک مطلق است و بر آنچه آنان را بر انجام آن توانا كرد، تواناست. پس اگر به طاعت عمل كردند خداوند ميان آنان و كردارهايشان حايل نمىشود، ولى اگر به طاعت نخواهند عمل كنند خداوند هم آنان را به اجبار به عمل وانمى دارد و اگر خداوند مخلوقات را بر طاعت خويش مجبور مىكرد اجر و پاداش را از آنان برمىداشت و اگر خود آنان را بر انجام گناهان وامى داشت، بندگان را عذاب نمىكرد و اگر ايشان را به حال خود وامى نهاد اين علامت ناتوانى او محسوب مىشد، امّا خداوند در مخلوقاتش خواست و مشيّتى دارد كه از ديد آنان نهانش ساخته است. پس اگر آنان به طاعات خداوند عمل كنند آن طاعتها بر ايشان منّت است و اگر به معصيّت رفتار كنند آن معاصى، بر ضدّ آنان گواه است.
-
مرگ در پى توست...
اى جناده! خود را براى كوچ مهيّا كن و پيش از رسيدن مرگت، توشه اى فراهم آر و بدان كه تو در پى دنيايى و مرگ در پى توست. اندوه روزى را كه هنوز بر تو نيامده در روزى كه در آنى به خود راه مده و بدانكه تو مالى بيش از آنچه كه قوت توست به دست نمىآورى مگر آن كه نگاهبان مال ديگرى باشى و بدان كه دنيا در حلالش حساب و در حرامش عقاب و در شبهاتش عتاب است. پس دنيا را به منزله مردارى بدان و از آن به اندازه اى كه تو را بس آيد بهره مند شو. پس اگر آن مقدار حلال بود، تو در استفاده از آن زهد پيشه كرده اى و اگر حرام بود، گناهى مرتكب نشده اى و تو همان گونه كه از مردار بهره مند مىشوى از دنيا هم بهره مند گشته اى. كه اگر عقابى هم در كار باشد، اندک بود. براى دنيايت چنان بكوش كه انگار هميشه زندگى مىكنى و براى آخرتت چنان كار كن كه انگار همين فردا مىميرى. و اگر مىخواهى بدون داشتن قوم و قبيله، عزيز و بدون داشتن سلطنت، پر هيبت باشى، از خوارى نافرمانى خداوند بيرون آى و به عزّ طاعت خداوند قدم گذار. و اگر نيازى در همراهى مردان داشتى با كسانى همراه شو كه چون با او نشست و برخاست كردى، تو را بيارايد و چون از او بگيرى تو را حفظ كند و چون از او مددجويى، ياریت كند و اگر سخنى بگويى تو را تصديق كند و اگر قدرت يابى، آن را تحكيم بخشد و اگر دستت را براى دادن فضلى دراز كنى، آن را بگستراند و اگر از تو رخنه اى ديد، آن را پُر كند و اگر از تو نيكويى ديد آن را به حساب آورد و اگر از او چيزى بخواهى به تو ببخشد و اگر تو خاموشى گزينى او با تو سخن آغاز كند و اگر گرفتارى براى تو پيش آمد با تو همدردى كند. كسى كه از جانب او به تو رنج و گزندى نمىرسد و راهها از جانب او بر تو دگرگون نمىشود و تو را به هنگام حقيقت ها بى ياور نمىگذارد و اگر در حال تقسيم با هم به اختلاف برخيزيد او، تو را بر خود مقدّم مىدارد.
-
سخنان حكمت بار امام حسن مجتبی عليه السلام
1. شوخى هيبت را مىخورد و (انسان) خاموش پر هيبت تر است.
2. كسى كه از او درخواست شده آزاد است تا آن گاه كه وعده دهد و به واسطه وعده اى كه داده، بنده است تا آن گاه كه به وعده اش عمل كند.
3. يقين، پناهگاه سلامت است.
4. نخستين گام خردمندى، معاشرت نيكو با مردمان است.
5. خويش كسى است كه دوستیش او را نزدیک كرده اگر چه نژادش دور باشد و بيگانه كسى است كه دوستیش او را دور كرده اگر چه نژادش نزدیک باشد. هيچ عضوى از دست به بدن نزديكتر نيست، امّا همين دست اگر معيوب شود، آن را ببرند و از بدن جدايش كنند.
6. فرصت به شتاب از دست مىرود و دير به دست مىآيد.
و نيز از سروده هاى حكمت آميز امام حسن مجتبی عليه السلام است كه فرمود:
1. اگر دنيا مرا ناخشنود كند شكيبايى پيشه مىكنم و هر بلاى ناپايدارى لاجرم اندک است. و اگر دنيا مرا خشنود سازد، من به شادمانى او خوشحال نمىشوم، زيرا هر سرور ناپايدارى، حقير و اندک است.
2. اى مردم! لذايذ دنيوى پايدار نيستند و بدانيد كه نشستن در زير سايه اى كه ناپايدار است، حماقت و سبک سرى است.
3. خرده اى از نان نامرغوب مرا سير مىكند و اندكى آب مـرا بس است. و پاره اى از جامه نازک مرا مىپوشاند اگر زنده باشم و چنانچه بميرم كفنم مرا كافى است.
4. اگر نيازمندى به نزد من آيد گويم: اى كسى كه اكرام بدو بر من واجب فورى است.
5. و كسى كه فضل او بر هر فاضلى برترى دارد، خوش آمدى كه برترين روز جوانمرد وقتى است كه از او حاجتى درخواست مىشود.
-
پی نوشت:
1) حزقه: مرد كوتاه قامتى است كه به هنگام رفتن گامهاى كوتاه بردارد.
2) الحسن بن على، ص 21.
3) بحارالانوار، ج 43، ص 262.
4 و 5) بحارالانوار، ج 43، ص 264.
6) همان مأخذ، ص 269.
7) همان مأخذ، ص 270.
8) بحارالانوار، ج 43، ص 275.
9) شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 13.
در اينجا بايد پرسيد اگر واقعاً اشراف و بزرگان عراق به معاويه لعنة الله علیه نامه نوشته بودند اين جنگ براى چه واقع شد و معاويه اين سپاه را براى جنگ با چه كسى بسيج كرد؟ به راستى اگر عراقيان خواستار حكومت او بودند چرا بايد 60 هزار سپاهى جمع مىكرد حال آنكه او مىتوانست با عدّه اى از اوباش خود به شهر داخل شود.
10) تاريخ حاوى مظالمى است كه از خواندن آنها موى بر بدن راست مىشود. بنى اميّه براى يافتن بدن مبارک حضرت اميرمومنان علی علیه السلام هزاران قبر را نبش كردند تا شايد پيكر آن حضرت را بيابند و با جسارت بدان كينه هاى كهنه خود را از دل بزدايند، امّا خداوند چنين نخواست و سعى آنها را باطل كرد.
11) جايى نزدیک به « اوانا » بر كنار نهر دجله.
12) بحار الانوار، ج 44، ص 51.
13) تذكرة الخواص، ص 207.
14) اين پيمان نامه را علامه باقر شريف قرشى از فصول المهمه صفحه ی 45 و كشف الغمّة صفحه ی170 و بحار الانوار جلد 10، صفحه ی 115 و... نقل كرده و گفته است: آنچه گفته شد بهترين صورت است كه از اين پيمان نامه نقل شده و به خوبى مبين كيفيت صلح است.
15) بحارالانوار، جلد 43، صفحه ی 298.
16) نهج البلاغه، خطبه 200 (طبع صبحى صالح).
17) همان مأخذ، ص 76.
18) بحارالانوار، ج 42، ص 196.
19) بحارالانوار، ج 44، ص 43.
20) بحارالانوار، ج 42، ص 65.
21) بحارالانوار، ج 42، ص 47.
22) همان مأخذ، ص 56 به بعد.
23) بحارالانوار، ج 42، ص 57.
24) به نظر مىرسد كه معاويه لعنة الله علیه قصد تهديد قيس را داشته، امّا سكوت كرده است.
25) همان مأخذ، ص 62.
26) سوره آل عمران، آيه 61: « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَىالْكَاذِبِينَ».
27) سوره احزاب، آيه 33: « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».
28) به سرزمينهايى كه بدون جنگ جزو قلمروى اسلام قرار گرفت « فــىء» گفته مىشود.
29) بحارالانوار، ج 44، ص 64 - 62.
30) بحارالانوار، ج 44، ص 49.
31) بحارالانوار، ج 44، ص 90 - 88.
32) مقصود معاويه لعنة الله علیه، پيامبر اسلام بوده است.
33) پدر جعده لعنة الله علیها در قتل حضرت اميرمؤمنان علیه السلام و برادرش در قتل امام حسين علیه السلام مشاركت داشتند.
34) مقصود كتاب « زهد الحسن» است
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن