فرهنگ انگليسي آكسفورد طراحي را چنين تعريف مي كند: به شكل مجزا به يك توالي از لحظه هاي تمايز پذير در فرآيند اشاره دارند، تا زماني كه نظريات در مغز شكل مي گيرند، تا زماني كه اسكيس هاي مقدماتي آماده مي شوند، تا زماني كه بصورت دستور العمل هايي در مي آيند، براي ساخت چيزي كه جزئيات را رها مي كند تا بعداً رويشان كار شود و تا تهيه نقشه ها و ترسيمات لازم براي ساختن يك ساختمان و غيره كه كارگران بايد طبق آن كار كنند (مدني پور، 1379: 157).
برادبنت و سيمون نيز طراحي را كوششي براي ابداع راه حل ها، قبل از اجراي آنها مي دانند. (لنگ، 1381: 64)
لينچ در تعريف خود از طراحي اظهار مي دارد: «آفرينش همراه با تخيل قوي فرم ممكن، كه در نظر دارد به نوعي هدف براي به خدمت انسان برسد: اجتماعي، اقتصادي، زيباشناختي يا فني». در جايي ديگر او به دقت اين تعريف را تشريح مي كند: «خلق ذوقي و ارزشيابي فرم هاي ممكن براي چيزي، شامل اينكه، چگونه بايد ساخته شود» (مدني پور، 1379: 157)