در شرایطى كه زنان ناچار مى شوند به دلیل فرار از طرز تلقى دیگران، برخوردهاى اجتماعى و فشارهاى خانواده، تن به ازدواج هاى اجبارى بدهند و قربانى خواسته هاى دیگران شوند، مردان نیز به نوعى دیگر ناچارند شرایط ناشى از ازدواج هاى اجبارى را بپذیرند. ازدواج هایى كه در بیشتر مواقع به جهنم زندگى زنان و شوهران تبدیل مى شوند.
مردم نمى توانند پدر و مادرشان را به اختیار خود انتخاب كنند. در مقابل مى توانند با زن یا مردى كه دوست دارند، ازدواج كنند. اما اگر این قاعده در همه ازدواج ها حاكم بود، آیا در آن صورت كسى از این كه همسرش آن كسى نیست كه او مى خواسته گله مى كرد؟
ازدواج هاى اجبارى نمادى از تضییع حقوق انسان ها است كه بیشتر در شهرهاى كوچك و مناطق دورافتاده رخ مى دهند، با این حال، زن و شوهرهاى زیادى هر روز در دادگاه ها و مجتمع هاى قضایى شهرها براى رها كردن خود از حصار زندگى مشتركى كه به اجبار دیگران تشكیل شده است، تلاش مى كنند و در این میان تعداد دختران جوانى كه به دلیل فقدان موانع قانونى و فشار رسوم اجتماعى، ناچار به پذیرش ازدواج هاى ناخواسته مى شوند، بیشتر است.
زهره از زندگی اش می گوید:
«در خانواده ما رسم نبود دختر براى ازدواجش نظر بدهد. این بود كه موقع شوهر دادن دخترها هم كه شد، پدر و مادرم خودشان بریدند و دوختند. من را هم دادند به پسر عمویم كه نه تحصیلات داشت و نه كار درست وحسابى. اما پدرم مى گفت: فامیل سگش مى ارزد به غریبه.
* آن موقع چند سال داشتى؟
یك دختر 15 ساله بودم و شوهرم 26 سال داشت.-
*بعدها به همسرت علاقه مند نشدى؟
- من دوست داشتم درس بخوانم. اصلاً ازدواج برایم زود بود. اما از پشت نیمكت درس و مدرسه كشیدنم بیرون و به زور شوهرم دادند، آن هم به مردى كه اصلاً نمى خواستمش. چطورى مى توانستم به او علاقه مند شوم.
* حالا چرا مى خواهى طلاق بگیرى؟
- گفتم كه كار و بار درست و حسابى ندارد. اهل زندگى كردن نیست. مى گوید: «مادرم آمد خواستگارى، خودم تو را نمى خواستم.» شاید به همین خاطر دل به زندگى نمى دهد، من هم دیگر نمى توانم تحمل كنم.»
یك مشاور خانواده و متخصّص تعلیم و تربیت مى گوید: «هر جا معیار رضایت و توافق طرفین در ازدواج در نظر گرفته نشده و فرد به اجبار و اصرار اطرافیان وادار به ازدواج با مرد یا زنى شود، این ازدواج در زمره ازدواج هاى اجبارى قرار مى گیرد و ازدواج هایى كه در آنها میل و رضایت زن و شوهر براى همسرى یكدیگر در نظر گرفته نمى شود، بعدها در جریان زندگى مشترك با آسیب هاى بیشترى مواجهند. خانواده ها گمان مى كنند محبت و علاقه میان دختر و پسر كه مى خواهند با هم ازدواج كنند، بعدها به وجود مى آید و با در نظر داشتن این مسأله، فرزندانشان را به ازدواج هاى ناخواسته اى مى كشانند كه عواقب آن پاى همه را از زن و شوهر گرفته تا فرزندانشان به میان مى آورد.
هر چند به اعتقاد گروهى از صاحبنظران اجتماعى و به استناد برخى پژوهش هاى انجام گرفته، فقر و بحران مالى والدین و ناتوانى آنها در تأمین نیازهاى فرزندان، یكى از عوامل اجبار و اصرار والدین به ازدواج هاى ناخواسته فرزندان است، اما این عامل نیز همیشه و در مورد همه ازدواج هاى اجبارى صدق نمى كند.