-
نخستين كتابي است كه در باره ي نظريه معرفت اماميه و توجيه مباني و اصول عقايد آنان
نخستين كتابي است كه در باره ي نظريه معرفت اماميه و توجيه مباني و اصول عقايد آنان ، و مجملي از عقايد فيلسوفان و متفكران اسلام .
مفاهيم دقيق اصطلاحات فلسفي كه از يوناني به عربي برگردانده شده ، و شرح سير معالم يوناني در اسلام و بازگشت آن به يونان ، با پختگيها و دگرگونيها كه در اثر تابش انوار اسلام در آن افكار روي داده است ، و جريان افاضات معاريف اسلامي و تلاقي و ترابط افكار و ريشه ي بسياري از آنها و اختلاف افكار .و نقطه هاي عطف و روابط تعقلي دانشمندان اسلام با سابقين ، و تأ ثير متقابل افكار يونان و اسلام ، و حركت و سير تكاملي آراء متفكران ، و نام دانشمندان اسلام ، و آثار مهم آنان اعم از انتشار يافته و يا انتشار نيافته را عرضه داشته است ، و با دلايل متبع تاريخي نشان داده است كه شرق ، حمال معارف غرب يا آينه گردان آن نبوده ، بلكه خود مبدع و آفريننده ي افكار اصيل بوده است . از طرفي از اطلاعات گرانبهاي فلسفه تاريخ اصالت قرآن مجيد و گفته هاي امامان و پيشوايان اسلام ، و سهم ارزنده و موفور تشيع در فلسفه و جهان تعقل بر مبناي قرآن كريم و بيانات و ارشادات امامان پاك و مايه ي تأثير و فيض آن در افكار فلسفي غرب ، و تجزيه و تحليل نحوه ي تفكر قرآني و رشته افكار ونوآوريهاي شيعه و متفكران عاصمه ي اسلام را پيزامون محور قرآن و سنت ، دردسترس پژوهندگان قرار داده است .
تار يخ فلسفه اسلامي
در اسلام و تفكرات فلسفي با مسائل ناشي از آنچه ما آنرا وجدان و شعور تاريخي بناميم برخورد كرده بلكه داراي دو پسر مضاعف است . يك حركت صعودي از مبدأ و ديگري بازگشت به مبدأ كه معاد ناميده مي شود .
معاني وحي ، الهام بر اين محورها رده بندي مي شود . كه اين معاني با سلسله مراتب روحاني و درجات عواملي كه از آستانه ورود به تاريخ شروع گرد،منطبق است انديشه درچنين عالم ، بي آنكه مجبور باشد ، محرمات تشهدي را به حساب آورد . پايبند نواهي او باشد .
آزادانه به جولان در ميآيد . اما در عوض آنجا كه شريعت ، حقيقت ذاتي مي كند ، انديشه با آن روبرو ميشود ، و به مقابله بر مي خيزد .
فلسفه و علوم طبيعت
- مكتب هرمس
صائبين حران ، نياكان خود را به هرمس و آگائو دمون مي رسانند . معروفترين مجتهد آنان ثابت بن قره ( متوفي به سال 288 / هجري 901 ميلادي ) كتاب تعليمات هرمس را به سرياني نوشت و خود ، آن را به عربي ترجمه كرد . به عقيده مانويان ، هرمس يكي از پنج پيمبر الوالعزم است كه قبل از ماني مي زيسته است و شخصيت هرمس از طريق نبوت مانوي ، وارد نبوت اسلامي گرديد و در اسلام با ارديس ( اخنوخ ) يكي محسوب شد .
پس ، مايه ي حيرت نيست اگر شيعيان از نخستين مسلماناني بودند كه عقايد هرمس را پذيرفتند . در حقيقت از طرفي معرفة النبوة شيعه بالفطره طبقه اي از پيمبران را كه هرمس به آن طبقه تعلق داشت مي شناخت . در طبقه ي انبياء او پيمبري مقنن نبود تا موظف باشد براي بشر شريعتي بياورد . رتبه او در تاريخ اديان ، مرتبه يك نبي است كه فرستاده شد تا زندگاني ساكنان نخستين مردمي را كه درشهر ها سكونت داشتند تمشيت دهد و فنون زندگاني را به مردم بياموزد . از طر ف ديگر ، عرفان شيعه همانطور كه براي پيمبران به مراتبي قائل است ، به كيفيت معرفتي مشترك بين انبياي سلف ( مانند هرمس ) وامامان و اولياء بطور كلي، در طول دوران ولايت كه جانشيني دوران نبوت تشريعي است نيز به كيفيت معرفتي مشترك معتقد است .
درمقابل اهل تسنن مذهب هرمسي صائبين را با مذهب اسلام ناسازگار دانسته اند چه ، آن مذهب ، بشر را از وجود پيغمبر بي نياز مي داند ( منظور پيمبر شارع است .
سرخسي ( متوفي به سال 286 هجري / 899 ميلادي ) فيلسوف ايراني ، شاگرد الكندي فيلسوف مانند بسياري از شخصيتهاي معروف ، شيعه بود يا چنين مي نمود . او در مورد مكتب صابئين كتابي نوشت كه امروز در دست نيست . استادش الكندي نيز آنچه را هرمس ، در مورد راز متعال الهي به پسر آموخته بود مطالعه كرده بود .
براي توضيح افكار هرسي و اموري كه دراسلام تحت تأ ثير آن افكار قرار گرفته است به كمك نوشته هاي ل . ماسينون رموز ذيل را توضيح مي دهيم : درالهيات چنين عقيده داشتند كه گر چه ادراك الوهيت وصف ناپذير از راه قياس اقتران غير قابل حصول است و افاضات و انبعائات وجود ، همه از ا لوهيت متفرع مي گردد اما از راه نيايش و كوشش ، و عروج به عالي ترين درجه ي تقوي مي توان با آن واصل گرديد .
در اين كتاب نمي توان در مورد همه ي كتب و آثاري كه از سنت هرمس در اسلام بجاي مانده است ياد كرد :1 - مجلدات منسوب به هرمس و شاگردان او ( اوستائي ، زوزيم و غيره ) ، 2 – ترجمه ها ( كتاب كراتس ، كتاب الحبيب ) .
انسان اوليه
خصلت انسان و تاريخ بشر
مرحله اول :
اما پس ازآزادي نسبي از زندان جبر غريزي ، آدمي توانست با آگاهي و اراده ي آزاد درمقابل كششهاي غريزي خود عكس العمل نشان بدهد . اين قدرت و آزادي را يافت كه درصورت گرسنه بودن و در اختيار داشتن غذا ، اگر نخواست نخورد و گرسنه بماند ، روزه بگيرد ، اعتصاب غذا بكند ، بر غريزه صيانت نفس مهاربزند ، بر عليه آن قيام كند و حتي به خود كشي و خود سوزي دست بزند . اگر ميل جنسي بر او غلبه كرد و هيچ مانع خارجي هم در راهش نبود ، بر خود مسلط شود و اين كشش نيرومند را مهار كند ، پاسخي مخالف و بر ضد آن بدهد ، يعني خودداري و كف نفس كند . اينهمه و بسياري از پديده هاي مشابه زائيده ي رهايي انسان از غريزي و رسيدن به نوعي آزادي و اختيار است كه وجه تمايز اساسي ميان مرحله انسانيت و حيوانيت است . و انسانهايي دربيرون از زندان غرايز هنوز هم درعمل اسير و دست بسته فرمانهاي غريزه هستند و قدرت اراده و اختيار را از خود سلب كرده اند در حقيقت فقط صورت و نه سيرت انساني دارند . لذا نبايد نبرد در اين جبهه را پايان يافته تلقي كرد . مبارزه ي انسان عليه كششها و سوائق و تمايلات سركش نفس و تسلط بر آنها ادامه دارد . تكامل شخصيت انساني او به نتيجه ي اين نيرد وابسته است .
مرحله دوم
انسان وقتي زندگي انساني را آغاز كرد و همانند ساير موجودات كم و بيش اسير و محكوم جبر طبيعت بود ، نيروها و پديده هاي طبيعي بر او تسلطي تام داشتند وحيات او وابسته به تغييرات محيط طبيعي و بذل و بخشش يا خست آن بود .
در اين مرحله ، حيات خود را با تلاشي سخت و جانكاه صيانت مي كرد . اگر تنها مي ماند و به حال خود رها مي شد بي شك خيلي زود در زير ضربات مهلك گرسنگي يا سيل و طوفان و يا چنگال درندگان نابود مي گرديد . چه مقابله با موانع طبيعي و بدست آوردن لوازم و نيازمنديهاي حيات جز از طريق تلاش و مبارزه ي دستجمعي ممكن نبود . گروههاي انساني مشتركاً در جستجوي غذا مي شتافتند و دستجمعي به صيد مي پرداختند و يا از خود در مقابل حيوانات وحشي و درنده دفاع مي كردند . به همه اين احوال مقهور قدرت طبيعت بودند .
مرحله سوم :
به محض اينكه انسان اولين گام را در راه آزادي از جبر طبيعت و زندان نيروهاي طبيعي برداشت ، با اينكار بي آنكه خود بداند حلقه هاي زنجير اسارت جديدي را به هم مي بافت . تكامل ابزار سازي ، انسان را درمرحله ي جمع آوري غذا به مرحله ي توليد غذا منتقل ساخت . اين تحول يك گام بزرگ در آزادي از جبر طبيعي بود . چه آدمي با كار توليدي خود ميتوانست از گرسنگي و از وابستگي تام و تمام به طبيعت تا اندازه اي خلاصي يابد و با تو ليد بيش از احتياج و ذخيره براي فردا به درجه اي از فراغت و آزادي دست يابد . اين تحول طليعه رفاه و آزادي انسان بود . اما بشر هنوز طعم ثمره ي شيرين اين موفقيت بزرگ را نچشيده بود كه شريك اسارت جديدي را در كام خود احساس كرد .
ضرورتهاي ختم رسالت
خاتميت رسالت پيغمبر اسلام بر ضرورت زمان و مرحله ي تكامل جامعه ي بشري استوار بود .
پيش از آن جامعه ي بشري نه آنقدر توانا بود كه به نيروي عقل و انديشه ي خويش بنواند راه تكامل انسانيت را از جاده ي انحطاط و بربريت بطور قاطع باز شناسد و انديشه و قدرت تفكر در مرحله اي قرار داشت كه با استدلال و استقراء و قياس فعاليتهاي عالي ذهن به تشخيص صحيح از سقيم بپردازد . بشر نخست اسير جهل و اوهام و انديشه هاي خرافي بود و در نتيجه به ياري و هدايت نياز داشت .
استعانت از معجزات و خرق عادات براي پيغمبران سلف اجتناب ناپذير بود چه راهنمايي ايشان به ياري استدلال عقلي در آ ن دوران ، دشوار بلكه محا ل مي نمود . نارسايي انديشه و عقل استدلالي بشر سبب مي گشت بعد از هر تحول تكاملي كه به دنبال ظهور پيغمبري رخ مي داد و روابط اجتماعي بر پايه ي عدل و مواسات استوار مي گشت و چرخ هاي جامعه ي بشري در جهت تكامل مادي و معنوي بحركت مي افتاد .
تحول جوامع و ظهور تضادهاي اجتماعي :
قانون عليت در تحولات اجتماعي
حوادث و تحولات تاريخي بر حسب تصادف و يا روي اراده و خواست شخصيتها رخ نمي دهد . هر پديده ، تحول و تغيير اجتماعي زائيده ي عللي است كه غالباً به صورت تضاد هايي در بطن جامعه نهفته است . براي آنكه تغييري در جامعه به وجود آيد قبلاً لازم است شرائط و موجبات آن تغيير فراهم آمده باشد .
قرآن اصل عليت حاكم بر تغييرات اجتماعي و انقلابات تاريخي و از جمله ظهور و بعثت پيغمبران را در چند جا مورد تأ ييد و تأ كيد قرار داده است . قبل از اشاره به اين آيات بهتر است اين مسأ له را كمي بيشتر بشكافيم و ببينيم چگونه جامعه اي متحول مي شود .
روابط بين افراد يك اجتماع در آغاز بسيار ساده است كه با گسترده و پيچيده تر شدن فعاليتهاي حياتي ، ابعاد تازه اي مي يابد و گسترده ترو پيچيده تر مي گردد . اما در همه حال هدف و علت وجودي آنها ثابت است . جدا از روابط بين خود و جامعه ناچار به برقراري نوعي رابطه با محيط طبيعي است .
قانون بجاي تصادف
خلقت عالم بر طبق قوانين و نظم معين صورت گرفته است " آسمانها و زمين را بر پايه حق خلق كرد " هر پديده تابع نظم و اندازه اي است . ميزان ، مقدار و حق اصطلااتي است كه قرآن براي نشان دادن وجود نظم و قانون حساب و كتاب در حركت و تحول پديده هاي خلقت به كار مي برد .
جامعه ي انساني شايد بيش از زندگي يك فرد از قوانين و سنت هاي لايتغير پيروي ميكند . چه فردي ممكن است درطول زندگي موقعيت و راه و رسم زندگي خود را بارها تغيير دهد و ظرف مدت كوتاهي موضعي متضاد با موضع ديروز برگزيند . ليكن تغيير و تحول در زندگي جامعه ي انساني بدين آساني ممكن نيست و از اراده و خواست افراد تبعيت نمي كند .
قهرمانان تاريخ كساني نيستند كه تاريخ را بر طبق تمايل و سليقه ي شخصي شكل داده اند . افرادي هستند كه با شناخت ضروريات زمان و درك جهت تحولات اجتماعي ، نيرو و استعداد خود را در آن سو به كار انداخته در پيشاپيش جنبش ها قرار گرفته اند . اهميت آنها قبل از هر چيز در شناخت و درك صحيح و بموقع ضرورت زمان و قوانين حركت هاي اجتماعي است و اگر اين شخصيت ها توانسته اند منشأ اثراتي شوند بدانجهت است كه عمل آنها منطبق با اين شناخت و درك درست بوده ، لذا با موفقيت همراه شده است كه در شناسائي عوامل محركه ي جامعه و تشخيص نقش تاريخي گروهها و طبقات اجتماعي در قالب يك مكتب فكري و نظريه تاريخي و بكار گرفتن آن به عنوان راهنماي عمل اجتماعي از خود نشان مي دهند .
وقتي مردم نادان يا معاند از پيغمبر اسلام مي خواهند بدانند كه وعده و وعيدهاي پيغمبر چه هنگام سر مي رسد ، جواب نازل مي شود " ( اي پيغمبر ) بگو من مالك نفع و ضرر خويشتن نيستم ، مگر آنچه را خدا بخواهد . براي هر امتي سر انجامي است كه وقتي فرا رسد ، حتي يك لحظه تقدم و تأ خر نخواهد داشت .
ضمن قبول وجود تضاد در طبيعت و تاريخ ، آنرا عامل و نيرويي اساسي در حركت و ظهور پديده هاي عالم و جامعه ي انساني مي داند . هرپديده ي طبيعي قالباً با ضد خود قرين است در همان حال كه موجودي زنده است . پديده ي مرگ در درون آن در حال نشو و نما ست ، و در همانحال كه موجودي مرده به نظر مي آيد ، امكانات حيات مجدد در درون آن مي جوشد .
اصولاً از نظر قرآن ، خلقت دو پديده ي متضاد مرگ و زندگي تؤاماً صورت گرفته و ايندو پا به پاي هم در حال عمل و تلاشند : " او ( خدا) كسي است كه مرگ و زندگي را خلق كرد تا شما را بيازمايد كه كدامين در عمل نكوتريد و اوست عزيز و آمرزنده " .
چگونه مي توان از اين فاجعه جلوگيري كرد ، بحثي است جداگانه ، اسلام ، مكتب انقلابي و فرهنگ نوين پس از پيروزي بر نظام و فرهنگ كهن ، روابط و نظامات جديدي را بر طبق موازين خود استوار ساخت . پيروزي ضد انقلاب در قالب حكومت طبقه اشرافي مبتني بر برده داري و استثمار همراه با مالكيت فئودالي مبدل ساخت ، كه اين خود به سرعت تكامل پيدا كرد و به نظام غالب در زمينه ي اقتصاد و روابط اجتماعي تبديل گشت – نظام جديد چنانچه ديديم چون با فرهنگ و اصيل اسلامي تضاد داشت بعد از مدتي كشمكش با آن و با نهضتهاي پشتيبان آن به دگرگون كردن آن پرداخت ، و يك اسلام رسمي و حكومتي را ترويج داد كه مؤ يد و توجيه كننده ي نظام طبقه اي و فئو دالي حاكم بود .
خصوصيات دو جبهه حق و با طل
جبهه ي حق قالباً به موازين توحيد و خداپرستي تكيه و با انواع بت پرستيها و عقايد شرك مبارزه كرده است . دراين جبهه پرستش و بندگي انسان نسبت به انواع قدرتهاي واقعي و موهوم انساني و غير انساني نفي و انكار و از آزادي و قدرت خلاقيت انسان دفاع شد است . در زمينه سياسي ، طرفداران حق مدافع آزادي افراد جامعه و حق تعيين سرنوشت و حكومت مردمي و مبتني بر نظر خواهي و مشورت بوده اند و با هر نوع استبداد سياسي و نظام هاي مبتني بر خود سري و حكو مت فردي و موروثي مخالفت كرده اند .
سؤال : خصوصيات دو جبهه حق و باطل چيست ؟
- استكبار
كبر ورزيدن به بر خلق و بر سنتهاي الهي و نواميس تكاملي جهان به معني انكار هرقدرت برتر و تصور اينكه هيچكس را در قدرت ، علم و ثروت ياراي برابري با آنها نيست . نفي تجربيات تاريخي بدين دليل كه همه حقايق و واقعيات دال بر محكوميت قطعي آنهاست .
- استعلاء
برتري جوئي بر خلق و عشق به تسلط بر مردم و كسب سيادت و حكميت و فرمانروائي . " بيگمان فرعون در زمين برتري جست " و" بيگمان فرعون درزمين برتري جوينده است ".
- استعباد
برده ساختن انسانها براي بهره كشي ازكار آنان و حكومت بر آنان . اين خطاب موسي به فرعون است كه " نعمتي كه منت انرا بر من مي گذاري اينست كه بني اسرائيل را بنده و برده ساخته اي " .
- استضعاف
تضعيف و خوار كردن خلق و نيروي مخالف ، گرفتن هرنوع وسيله احقاق حق و چاره انديشي ، خاموش كردن هرصداي حق طلب و فرياد عدالتخواهي ، ايجاد اختناق و ترور و وحشت و افكندن سايه ي مرگبارتري بر انبوه مردم بطوري كه هيچ آزاد مردي را جرأ ت مخالفت و احقاق حق نمي باشد و توانايي پاره كردن زنجيرهاي استثمار و بردگي دروجود آنها نماند . بيگمان فرعون در زمين برتري جست ، مردم آنرا به طبقات تقسيم كرد . گروهي را به ناتواني مي كشاند پسرانشان را از بين مي برد و زنانشان را زنده نگاه مي دارد . حقا كه او از مفسدين بود .
- ارتجاع
مخالفت با هر تحول و حركتي كه متضمن نفي نظام و ارزشهاي كهنه و ارائه موازين نوين است . دلبستگي و پاسداري از نظامات پوسيده ي كهن و دفاع ازارزشهاي ضد تكاملي و آباء و اجدادي . و همه به خاطر حفظ منافع و امتيازات به دست آورده . " و چنين است كه ما قبل از تو هيچ هشدار دهنده اي و اخطار كننده اي به سوي مردمي نفرستاديم مگر آنكه ثروتمندانش گفتند ما پدرانمان را بر شيوه و مشي ديگري يافتيم و پيرو آثار آنها هستيم . و در پاسخ پيغمبر كه مي گفت :" اگر براي شما چيزي بياورد كه شما را بهتر هدايت ( به سوي كمال ) كند تا آنچه كه پدرانمان را بر پايه آن يافتند مي گفتند ما به آنچه براي تو فرستاده شده كافريم .
- اسراف
وقتي ثروت عمومي مازاد بر احتياج در اختيار يك شخص يا يك گروه قرار گرفت طبيعي است كه به اسراف درمصرف ميگرايد و نيازمنديهاي اساسي و ضروري انسان درهر زمان حدي دارد كه وقتي اشباع گرديد و هيچ مانع اجتماعي و يا عقيدتي وجودنداشت مهار گسيخته پيش مي رود ، شخص ثروتمند كه بايد با اين همه نعمت و ثروت گرد آورده كاري انجام دهد به اسراف و اتلاف آنها مي پردازد . درهمانحال كه انبوهي از خلق نيازمند و محتاجند . جباران و ستمگران تاريخ و طبقات مرفه و استثمارگر همه در عين حال مسف بو ده اند . آنچه ماعلم مي ناميم ، دراروپا ، همچون نتيجه ي روح تحقيق تازه و روشهاي جديد پژوهش و مشاهده و اندازه گيري و گسترش رياضيات ، به صورت تازه اي پيدا شد كه يونانيان از آن آگاهي نداشتند – آن روح و آن روشها توسط مسلمانان به جهان اروپا راه يافت " .
بنابراين عصر ولايت اسلام و ظهور حضرت محمد ( ص) در مقايسه با اعصار ظهور انبياء و پيغمبران سلف از اينجهت كاملاً متمايز است كه در اين دوران شرايط براي ختم رسالت فراهم گرديد و بشر پا به دوران بلوغ فكري مي گذاشت و لذا دخالت نيروهاي فوق طبيعي بصورتي كه در دورانهاي گذشته ملاحظه مي شود ، وجود ندارد – به جاي معجزه ، منطق استدلال عقلي و شواهد عيني و تجربي آزمايشات تاريخي بكمك گرفته مي شود . همه ي تلاش پيغمبر اسلام در بسيج و بر انگيختن نيروها و استعداد ها ي نهفته ي انسان متمركز است . – هدف ، آزاد كردن عقل و انديشه و نيروهاي تكامل پذير انسان از قيود و زنجيرهاي جهل ، خرافه و عقايد موهوم مبتني بر كهانت شرك و انواع بردگي جسمي و روحي است .
نقش انسان د تحولات تاريخي و اجتماعي ، از اين دوران به بعد ابعاد تازه اي مي يابد . – پس از ختم رسالت مسئو ليت اقوام و امت ها يكسره بر دو ش مردم گذاشته مي شود . – مردم اند كه بايد با عمل ، بصيرت و بينايي و تعمق در تستاوردهاي وحي و انتخاب هاي درست ، سرنوشت خود را شكل دهند . مردم اند كه بايد باير با دگرگون ساختن ماهيت انساني خويش ماهيت جامعه را متحول و متكامل سازند كه " بي گمان خدا سر نوشت قومي را تغيير نخواهد داد مگر آنكه خود آ ن قوم خود را تغيير دهند ." .
جهان بيني قرآن حاوي آن اصول و قوانين مسلمي است كه در هر عصر و زمان به اتكاء آن مي توان تاريخ و تحولات آن را تجليل و از آن ميان درس و راهنمايي براي گشودن راه آينده بيرون كشيد – مباني اجتماعي و اقتصادي كه درجهان بيني قرآن آمده است .
بي شك نيايد انتظار داشت از آنچه امروز بنام اسلام بر اذهان مردم و حتي گرو هي از فقها و علماي مذهبي حاكم است . اصول و موازين فوق استخراج شود . چه ايدئولوژي اسلامي قريب يكهزار و چهارصد سال است كه در جوامع طبقاتي و زير سيطره ي حكومتهاي فئودالي ، اشرافي و استبدادي دچار مسخ و دگر گوني گرديده درخدمت نظام و حكومتهاي موجود در آمده است – طي اين مدت و از همان آغاز حكومت بني اميه با محو آثار اجتماعي و سياسي حكومت اوليه ي اسلام ، مسخ جهان بيني و اصول عقايد و نظامات اجتماعي – اقتصاي اسلام بوسيله ي قدرتمندان و ثروتمندان شروع گرديد . بسياري دانشمندان دين كه در خدمت زور و زر در آمده بودند اين مهم را بر عهده گرفتند .
در همين عصر ما شاهد سرنوشت مكاتب فكري و فلسفي هستيم كه اگر چه بيش از يك يا دو قرن از عمرآنها نمي گذرد به صورتي د ر آمده اند كه گروههاي متضاد هر يك قادرند آنرا در توجيه گرايشها و سياستهاي خود به كار برند .
بخصوص وقتي يك مكتب فكري چندين دوره ي تاريخي راپشت سر مي گذارند و گسترش آن ازمرزهاي قومي و نژادي و جغرافيايي فراتر مي رود . بيشتر د رمعرض تغيير و دگرگوني قرار مي گيرد – اشكال وقتي پديد مي آيد كه مكتب فكري مورد نظر آئين رسمي نظام موجود اعلام مي شود – زيرا وقتي يك مكتب فكري مبناي يك نظام قرار نمي گيرد و يا بعنوان بر چسبي بر روي يك نظام نمي خورد ، كمتر در خطر تغيير و مسخ مي باشد .
نظامي كه در آغاز باپيروزي اسلام در سر زمينهاي آزاد شده بوجود آمد از مكتب اسلام تبعيت مي كرد و رنگ و شكل آئين را داشت – پس از آن ، چندي نگذشت كه نظام تازه را استواري بخشيده و اصول مكتب را در اذهان همه ي مردم رسوخ دهند و دشمنان طبقاتي دين جديد را به كلي نابود سازند ، بر اثر حمله ي يك ضد انقلاب كه عمدتاً توسط طبقه ي اشرافي زخم خورده و امتيازات از دست حمايت مي شد و تعصبات قبيله اي تنها ملاط آنرا تشكيل مي داد – دچار شكست و تزلزل گرديد و سر انجام طبقه اشرافي قديمي قدرت را بدست گرفت و به نام همان مكتب حكومت را آغاز كرد – اما خصلت حكومت اسلا م ، با منافع طبقه اي و خوي استثمارگري و انحصار طلبي آنها سازگاري نداشت .
مكتب هر گونه تبعيض و اختلاف قبيله اي – نژادي و نابرابري اقتصادي و اجتماعي را نفي مي كرد و مبشر برابري و برادري و طرفدار جامعه ي بي طبقه از لحاظ اقتصادي و حكومت عدل و تقوي و شوري بود و در مقابل بني اميه ، درپي استقرار يك نظام مبني بر برده داري و استثمار و تبعيض و اختلاف قومي و نژادي و استبداد موروثي بودند كه بعداً بصورت يك نظام فئودالي تكامل پيدا كرد .
شرايط عيني و ذهني بروز دگرگونيهاي بنيادي درجامعه و تاريخ
دروجود هرانساني اميال سر كشي نظير ميل به تجاوز و تعدي ، سلطه جويي و زياده طلبي ، روحيه ي استخدام و استثمار تطور بالقوه و به صورت استعداد وجود دارد . اگر تغييرات در شرايط اقتصادي و اجتماعي جامعه مساعد براي بروز و ظهور اين استعداد ها و اميال باشد و شخص در و ضعيتي نباشد كه بتواند به كمك آكاهي و تعلق اجتماعي و وجدان جمعي و تحت تأ ثير آرمانهاي اخلاقي و انساني ، اين اميال را تحت كنترل در آورد به تجاوز و تعدي دست خواهد زد . در نتيجه گروهي با در اختيار گرفتن قدرتهاي اقتصادي جامعه به استثمار و بهره كشي از مردم پرداخته قدرت سياسي را هم در اختيار خود مي گيرند و جامعه ي متعاون و مبتني بر مناسبات برادرانه و تساوي طلبي جاي خود را به جامعه ي طبقاتي مبتني بر استثمار و سلطه و تجاوز مي دهد .
در قرآن هرگونه تجاوزنسبت به حقوق ، حيات و آزادي انسانها و هرانحراف از مسير حق و يا موازين تكاملي خلقت تحت عناوين ظلم تعدي و فسق اسم برده شده است .
ظلم در معناي وسيع آن بكار رفته رفته است و همه نوع تجاوز را شامل مي شود ، حتي شخصي كه عملي بر ضد سلامت نفس خويش انجام مي دهد مرتكب ظلم به حق خويش شده است و در همانحال كسي كه تعادل طبيعت را مختل مي سازد مرتكب ظلم شده است ، تجاوز به حق ،تجاوز از قوانين و سنت هاي الهي كه همان سنت هاي طبيعي و تاريخي هستند – ظلم محسوب مي شود و فسق است و تعدي است .
حق در صورت نبودن موانع و محروميت ها ، تحقق مي پذيرد – آنچه در اين راه مانع ايجاد كند ، ظلم است . استفاده از نعمتهاي جهان و مواهب طبيعت كه مفيد بسلامت و تكامل جسم و روان آدمي هستند يك " حق " است . محروم ساختن ديگران از اين نعمتها ظلم است . تكامل انديشه و فكر آدمي يك حق و ممانعت از آن ظلم و فسق . برادري انساني و برقراري تعاون و همدردي اجتماعي بين همه ي انسانها " حق " است و اخلال در آن ظلم .
قرآن بروز دگرگوني و انهدام جامعه كهن را بدون جمع شدن شرايط عيني و ذهني ممكن نمي داند . منظور از شرايط عيني در اين مورد تشديد تضادهاي فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي است .
قرآن از اين وضعيت تحت عنوان رواج و تشديد ظلم اسم مي برد و در همه جا تأكيد مي كند كه تا درجامعه اي ظلم و تجاوز و فسق و فساد رواج نيابد پيغمبر مبعوث نشده و يا نظام كهنه درهم نمي ريزد . تشديد ظلم و فشار اجتماعي و اقتصادي جامعه راآماده ي قبول فكر جديد مي كند ، آگاهي نسبت به اوضاع جاري بالا مي رود و مكتب فكري مقبوليت عام مي يابد . به ديگر عبارت ، تكامل تضادها زمينه را براي فراهم شدن شرايط ذهني نيز آماده مي سازد - در آيات ذيل همه جا انهدام نظام كهنه رامنوط به رواج ظلم و تشديد فشار از جانب طبقات حاكمه تلقي مي كند . چنين است انتقام گرفتن پروردگار تو كه جوامع در حاليكه ستمكارند .
انحراف بعد از هر پيروزي و دگر گوني
پيروزي صالحين و نابودي ستمگران بدان معني نبود كه فسادكاري و شرك استثمار و شرك براي هميشه از صفحه ي زمين و تاريخ بشر پاك شود ، بلكه بعد از چندي ديگر باز تحت تأ ثير دو عامل يا دو نيرو ي محركه يكي تمايلات ضد اجتماعي در درون افراد و ديگري شرايط مناسب اجتماعي –اقتصادي ، فساد كار ي و ستمگري و استثمار به صورت هاي نويني كه با شرايط تاريخي و اجتماعي و اقتصادي جديد تناسب دارد بروز مي كند و جامعه را مجدداً به انحراف و به تضاد و كشمكش وبه فقر و بدبختي مي كشاند و حركت تكاملي را كند و بالاخره متوقف مي سازد تا آنجا كه ظهور يك تحول و دگرگوني ديگري لازم مي آيد .
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن