بالا
 تعرفه تبلیغات


نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: به کدام گودال پر پیچ و خم عشق رسیدید..!!؟(نظر واقعیتو بگو)

رأی دهندگان
8. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • تو گودال شکست عشقی گیر کرده ام

    2 25.00%
  • به گودال واقعی عشق رسیده ام

    1 12.50%
  • تو گودال دیوانه ی دیوانه ها هستم

    1 12.50%
  • دارم کم کم وارد گودال عشق میشم

    0 0%
  • در حال حاضر تو گودال عشقولی هستم

    0 0%
  • هیچوقت به گودال عشق نرسیدم

    3 37.50%
  • به گودال عشق ایمان ندارم

    1 12.50%


 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 5 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 47

موضوع: ماتمکده دل های خاموش

Hybrid View

  1. #1
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    ماتمکده دل های خاموش

    کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما
    کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟! نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟ که شاید هم به جرم آن
    ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟
    =+=+=+=+=+=+=+=+=+=+>>:
    اينجا مزرعه اي طلسم شده است ومن مترسك آن... شب است ... ساكت و آرام و خاموش!
    باز من مانده ام و کوله باري پر از حسرت و تنهايي ها... با بی خوابی چشمانم...
    نمی دانم چطوری و با کدام فانوس شکسته خودم را در این صفحه بی رنگ خالی کنم...
    بغل بغل تنهايي مي چينم ... ريزه زيزه نفس مي ريزيم... و چه ساده خزان خزان مي افتم و در دل اين شب مي شکنم
    شبی که چه راحت خاموشی سیل اشک را بر دیدگانم می نگارد و صورتم را خط خطی می کند...
    در این دل شب که ديگر حتی اين مهتاب شب هم ذره اي نور بر صورت شکسته ام نمي تاباند
    ديگر اين دينگ دينگ هاي آخر شب را هم در گريه هايم نمي شنوم
    همه ثانيه ها شکسته اند .... همه گريه ها زوزه ماتم گرفته اند....
    همه آه ها در سينه ام لنگ مانده اند.... همه نفس هایم سکسکه گرفته اند.....
    حتی چشمانم نيز براي بيکسي هايم عزا گرفته اند...
    می بینی نازنین! چه راحت برای خود در سوگ می نشینم... چه راحت می شکنم...
    می بینی چه ساده با چشمانت کشتی محبت را درساحل دلم پياده کردي و چه زيبا در سینه ام لنگرانداختي...
    و من از ميان بغض ترکيده ام گفتم بگذار تکه ای از نیمه ی گم شده تو باشم ولی تو چقدر ساده چشمانت را به
    رویم بستی و کشتی دلم را در تاریکی دل شب؛ غرق بی کسی هایم کردی و مرا با کوله باری از غصه و تنها
    جا گذاشتی. حتی پشت سرتو هم نگاه نکردی ببینی بدون تو چگونه ویران می شوم...
    آخه مهربانم تو بگو:بعد از تو از كدام دريچه؛ آسمان را به تماشا بنشينم...از کدام ستاره نشانی دل تو را بگیرم
    کاش لاقل مي دانستم به ستاره ها چه گفتي که آنها نيز مرا در جاده هاي بي کسي رهایم کردند و رفتند ؟؟؟ ... ؟؟؟
    آخه چگونه بگویمت تا باورم کنی....چگونه بر دل تو بنشینم!؟....مگر به کدامین گناه محکوم شده ام!؟...
    آخ! میدانم که هیچ وقت نوشته هایم را نمی خوانی!!؟...؟؟؟؟؟؟؟
    وقتی حتی به چشمانت خیره می شوم ... نگاهت را از من بر می گردانی و پسم می زنی...
    ولی مثل اينكه به تو تا پاي جان انس گرفته ام و اين عادت نيست و لحظه اي نيست كه با ياد تو چشمانم را خیس نکنم...
    بي تو همه ي فصلها خاكستري و همه ي ستاره ها خاموشند، كيفر شكستن دل من چند جاده غربت و چند
    آسمان تنهايي است .... کاش ميدانستي که در بدون تو چگونه به آغوش سرد اندوه پناه می برم
    کاش میدانستی که بدون تو چگونه در یکی از این شب ها جان می سپارم و خاکستر میشم...
    ای کاش مي توانستم براي اولين بار در جاده بي انتهاي قلبت قدم بزنم و با
    دريائي از اميد و آرزو نامم را در شهر قلبت حک کنم....
    اینک فقط چشمانم را به انتظار رويا بسته ام...رویایی که هر روز تو را در خواب می بینم...
    به امید آنکه شاید روزی در زدی و قفلی سنگین بر تاریکی این قفس تنگ گشودی....
    ++++++++++++++++++++++
    کسي هست دراين شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهي غريبانه به راهت مبادا که نيايي...!!
    آنقدر رفته اي که تمام درهاي باز مانده به ياد تو؛ روي پاشنه هاي انتظار پوسيده اند....!!

  2. #2
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    قسمت من از زندگي در به دري وبيچارگي است
    در اين ده کوره درد که هرکس را راهي است براي رفتن،من در
    ابتداي راه مي نشينم وفقط به انتظار اينکه باد بوي او را به مشامم
    برساند.
    چشم هايم چندي است به تاريکي عادت کرده ديگر در اين ظلمات نور
    نمي خواهم چون دلم به تاريکي گره خورده اميدم فقط فقط به دستهاي
    توست تا بگشايد قفل سنگين دلم را دستم رابگيردواز اين ظلمت رها
    کند .
    شايد لياقت دستهاي تو را ندارم ،فکر که مي کنم مي بينم خواب اين
    موهبت الهي تنها راه بي غل وغش رسيدن من وتو است
    بدون هيچ نگراني سرم را به روي شانه ات مي گذارم ضربان قلبت را
    مي شنوم نه ترس از اين ونه از آن چه خوب بود همه عمر در خواب بودم
    اي کاش خدا همانطور که آسمان را از هفت طبقه ساخت زمين را نيز چند
    طبقه مي ساخت طبقه اي براي عشاق
    آن وقت خدا از عشق بازي اين موجود خاکي چه لذتي مي برد و مي فهميد
    تنهائي چقدر شخت وطاقت فرساست
    خدايا چقدر سخت است در ميان جمع بودن ودر گوشه اي تنها نشستن
    چه سخت است بداني او درکنارت هست اما نمي تواند پيش تو بماند
    اي کاش دنيا را بتوانم روزي من ورق بزنم
    فکر مي کنم خدا مرگ وزندگي مرا در دست تو قرار داده شايد اينبار
    ليلاي مجنونت باشم که فقط به خاطر قيص دست از زندگي مي شويم
    وزجر بودن را تحمل مي کنم تا باشي هستم وتا روزي که نخواهي باشم
    ديگر نيستم حتي نامم ،يادم،...
    وقتي توي آئينه بر رخسار خود مي نگرم مي بينم چقدر زود دير شد
    کاش بام دلت آنقدر بزرگ بود که من پر شگسته بر روي صحن دلت بنشينم.....
    --------------------------------
    من خنده زنم بر دل دل خنده زند بر من&&اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه..!!

  3. #3
    pnugirl
    • n/a

    پیش فرض

    خیلی فوق العاده بود. نوشته خودتونه؟؟؟

  4. #4
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ديروز شيطان را ديدم.. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود ؛ ... فريب مي‌فروخت.
    مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند
    توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ...
    هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد.
    بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند
    و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را
    بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند
    و بعضي آزادگيشان را.شيطان مي‌خنديد
    و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد. حالم را به هم مي‌زد.
    دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي صورتش تف كنم.انگار ذهنم را خواند.
    موذيانه خنديد و گفت: من كاري با كسي ندارم،‌ فقط گوشه‌اي بساطم را پهن كرده‌ام
    و آرام نجوا مي‌كنم.! نه قيل و قال مي‌كنم و نه كسي را مجبور مي‌كنم چيزي از من بخرد!
    مي‌بيني..! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.جوابش را ندادم.آن وقت سرش را نزديك‌تر
    آورد و گفت‌: البته تو با اينها فرق مي‌كني...!تو زيركي و مومن...!زيركي و ايمان، آدم را نجات
    مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه.! به جاي هر چيزي فريب مي‌خورند. از شيطان بدم مي‌آمد
    حرف‌هايش اما شيرين بود! گذاشتم كه حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت..! ساعت‌ها
    كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبه‌اي عبادت افتاد كه لا به لاي
    چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم
    گذاشتم.با خودم گفتم:بگذار يك بار هم که شده،كسي
    چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يك بار هم او
    فريب بخورد. به خانه آمدم و
    در كوچك جعبه عبادت را
    باز كردم
    اما توي آن جز غرور چيزي نبود
    جعبه عبادت از دستم افتاد و "غرور"توي اتاق ريخت
    فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،‌نبود! فهميدم
    كه آن را كنار بساط شيطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم.
    تمام راه خدا خدا كردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغي‌اش را توي سرش
    بكوبم و قلبم را پس بگيرم...! به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود. آن وقت نشستم و هاي هاي
    گريه كردم...! اشك‌هايم كه تمام شد،‌ ... بلند شدم... بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم كه
    صدايي شنيدم،...صداي قلبم را... و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم...!
    " به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود "

  5. #5
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خدايا ، مرا ببخش ! به خاطر همه ي لحظه هايي كه به ياد تو نبوده ام
    به خاطر همه ي سجده هايي كه زود سر از مهر برداشتم
    به خاطر همه ي درهايي كه كوبيده ام و خانه ي تو نبوده اند
    به خاطر همه ي حاجاتي كه از غير تو خواسته ام
    خدايا : ديدي عاقبت گمشده ي درياي متلاطم روزگارشدم و تو بزرگواري !
    پس اي خدا! هيچ مي داني که بزرگوار آن است که گمشده اي را به مقصد برساند ؟
    شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !
    تو اين کلمه کوچيک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!
    تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگي ، صبوري ، اشک بيصدا ؛
    هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !
    براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد
    و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد
    تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!
    متنفرم از هر چيزي که زمان را به ياد من مياورد... و قبل از همه ي اينها متنفرم
    از انتظار ... از انتــــــــــــــــــــــ ـــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم.... .....
    تا التهاب سوزش شبی دیگر از روزهای مردنم.فعلا بای.

  6. #6
    pnugirl
    • n/a

    پیش فرض

    چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی هنوزم دوستش داری
    چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش؛ همه وجودت له شده
    چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش چیزی جز سلام نتونی بگی
    چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوستش داری

  7. #7
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دلم را در تاریکی مرداب ها می پیچم...! لباس سکوت بر تن می کنم... بر روح و جسمم خنجر می کشم!!
    خدای من چقدر دلم گرفته از دار دنیا..! چقدر این آدما رنگارنگن...چقدر... دیوار ها هم نای فرو ریختن ندارن.!!
    امشب چراغ های آسمان هم خاموش شده..نگاه کن! ببین طفلکی چقدر بغض گلوشو گرفته..!!
    آه خدای من!مثل اینکه اشکی هم برای باریدن نداره...گویا دلش خیلی برام تنگ شده... آخی! بمیرم من واسه اون چشای فلفلیت...گریه نکن من اومدم..رفیق تنهایی تو!!
    اوه اونجارو ببین..! چرا ستاره ها دارن ازم فرار می کنن... چرا بهم چشمک نمی زنن... چرا اینقدر بی وفایی من کنن...بابا نترسید من که باهاتون کاری ندارم فقط اومدم به چشماتون نگاه کنم همین! آخه دلم خیلی لکسده قلبی!.... آخه چطور دلتون میاد منو تنهام بزارید... ببینید چقدر تاریک و دلتنگم!..دلتون میاد..!!!
    باشه برید... اگه سهم من از این همه ستاره سوسوی غریبی ست غمی نیست,همین رسیدن شبم برایم کافی ست!!
    برایم گریه نکن ای واعظ تنهایی من!...من باید بروم اما بدان که نبض خاطرم همیشه به یاد تو می زند...!
    زنده ام، ولي چو مردگان زيسته‌ام
    بودم ، ولي در نبـــــــــــــــــــود بوده‌ام
    با ياد تـــــــــــــــــــو اي نوبهار زندگي
    همچو گلي در خـــــــــــــــــــزان روييده‌ام
    اي دست و پا بسته به اين زندگي مناز
    زنده منــــــــــم كه از همه عالم بريده‌ام
    من شوق جواني نديدم به عمر خويش
    از مردمان داستان جــــــــــواني شنيده‌ام
    گر عاشقي, ره عشـــــــــــــــق را درياب

    عاشق منـــــــــــم كه ره عشق پيموده‌ام!


  8. #8
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض


    بگوييد بر گورم بنويسند: "زندگي را دوست داشت ولي آن را نشناخت"
    "مهربان بود ولي مهر نورزيد" ... "طبيعت را دوست داشت ولي از آن لذت
    نبرد"
    "در آبگير قلبش جنب و جوش بود ولي کس بدان راه نيافت"
    "در زندگي احساس تنهايي مي نمود ولي هرگز دل به کسي نداد"
    و خلاصه بنويسيدزنده بودن را براي زندگي کردن دوست داشت
    نه زندگي را براي زنده بودن...!!

    رنگ تاريکي گرفته قصه و افسانه ي من رنگ شادي رو نديده اين دل ديوونه ي من

    اشک ميريزم روز و شب مثل ابراي بهار مونده از تو پيش من تار مويي يادگار

    قلب من خاموش و غمگين چون غروب بي ستاره ,گريم از دست جدايي مثل ابر پاره پاره

    در غروبي بي ترانه مانده ام بي آب و دانه...!!

  9. #9
    مترسک بیصدا آواتار ها
    • 44

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    com-it
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    روي قبرم بنويسيد:"مسافر"
    روي قبرم بنويسيد:"مهاجر"
    روي قبرم بنويسيد "متولد سال عشق"
    روي قبرم بنويسيدهمسفر بادها بوده است...همدم دريا بوده است...!
    بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست .... او در اين معبر پرحادثه عابر بوده
    است ...!
    دوستدار ابرها بوده است... عاشق برگها بوده است...!
    اگر عاشق بودن گناه است روي قبرم بنويسيد گناهكار بوده است...!
    مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست...... بنويسيد در اين مرحله كافر
    بوده است ..!
    اگر بدست آوردن دل تواناييست..... بنويسيد ناتوان بوده است...!
    صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست ......در رثايم بنويسد كه شاعر بوده
    است...!
    بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي ..... مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده
    است ..!
    اگر معناي عشق فاصله هاست روي قبرم بنويسيد براي نزديك كردن فاصله ها

    جان داد...!!!
    ........ !جان داد! ........


  10. #10
    • 28

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    محل تحصیل
    عجب شیر
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    ***
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خیلی خوبه.

صفحه 1 از 5 123 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •