ديه در لغت به معني پرداخت خونبها و عقل آمده چرا كه با پرداخت آن نزاع و اختلاف بين طرفين كنار گذاشته مي شود. ودر اصطلاح حقوقی، دیه مالی است که از طرف شارع برای جنایات تعیین شده است. اصولاَ در جنايات غير عمدي وارد بر جسم و جان انسان، دیه تعلق میگیرد. در مورد جنايات عمدي گر چه اصل اولیه بر قصاص است ولی در مواردی که امکان قصاص وجود ندارد یا شخص آسیب دیده بر پرداخت دیه توافق نماید با شرايطي ديه پرداخت مي شود.
ماهیت دیه
از جمله مسايلي كه در حقوق ايران وجود دارد اينست كه ديه چه جايگاهي دارد ؟ آيا ديه واقعاَ به مانند حدود و قصاص كه در ماده 12 قانون مجازات اسلامی بعنوان مجازاتهاي اصلي كه آمده است مجازات و كيفر قانوني است يا جنبه جبران خسارت دارد و ماهيت آن دين مي باشد ؟ قانون مجازات اسلامی بدون اينكه صراحتاَ به اين موضوع اشاره كند احكام مخصوص ديه را براي محاكم معين نموده . ولي در اين باره در بين حقوقدانان، فقها و قضات اختلاف نظر وجود دارد
جبران خسارت بودن دیه
ديه جنبه جبران خسارت دارد و ماهيت آن دين مي باشد چون اولاً، ديه در هر موردي خاص افزايش و كاهش مي يابد اگر چه مقدارش معين است ولي در هر موردي ممكن است با مورد ديگر متفاوت باشد در حاليكه ميزان مجازات متغير نيست . ثانیاً ديه قابل عفو و اسقاط از جانب اولياي دم يا مجني عليه است اما مجازات جنبه عمومي آن غلبه دارد و قابل عفو و اسقاط توسط مجني عليه نيست مجازات جزو قواعد امري و نظم عمومي است و در واقع مجازات را حكم و ديه را حق مي دانند . ثالثاً پرداخت ديه از جانب عاقله دليل بر مجازات نبودن آن دارد چون مجازات جنبه شخصی دارد و نمیتوان بر دیگری تحمیل نمود.
ماده 313 قانون مجازات اسلامی: « ديه عمد و شبه عمد برعهده جاني است لكن اگر فرار كند از مال اوگرفته ميشود و اگرمال نداشته باشد از بستگان نزديك او با رعايت الاقرب فالاقرب گرفته مي شود… » در اينجا هم اگر مجازات بدانيم بايد بعد از فرار، منتظر ماند تا اينكه فرد دستگير شود و مجازات اعمال شود.
مجازات بودن دیه
گروهي معتقدند كه ديه جنبه مجازات دارد و از جمله كيفرهاي قانوني است؛ چون اولاً ديه در اسلام كيفر اصلي جنايت شبه عمد و خطايي است و اجتهاد در برابر نص نمي توان كرد. ثانیاً در جرائم عمدي از اين جهت كه مسئول پرداخت ديه، قاتل است دیه جنبه كيفر دارد و در جرائم خطائي محض چون عاقله عهده دار آن است دیه ماهیت جبران خسارت دارد لذا قانونگذار به تناسب جرم واقع شده، ماهيت آن را بيان ميكند. ثالثاً درعين حال كه با فوت محكوم عليه دیه ساقط نمي شود لذا دين است و جنبه مجازات بودن خود را هم دارد. رابعاً اصل بر كيفر بودن ديه است مگر در موارد خاصي من جمله 306 قانون مجازات اسلامی كه ديه در اين موارد فاقد جنبه جزائي است به كيفر نبودنش اشاره شود. براي نمونه: مادة 12 قانون مجازات اسلامی در بيان اقسام مجازاتهاي اصلي ديه را هم آورده است. يا در ماده 303 قاتل در شبه عمد كه مسئول پرداخت ديه خودش مي باشد مي تواند تقاضاي مهلت مناسب را از دادگاه بكند. يا ماده 232 آئین دادرسی کیفری كه آراي صادره از محاكم عمومي وانقلاب (امروزه دادگاه كيفري) اگر كيفري باشند قطعي هستند مگر در موارد ذيل: جرائمي كه طبق قانون مستلزم پرداخت ديه بيش از خمس ديه كامل است. طبق اين ماده ديه كيفر است كه قابل تجديد نظر بودن يا نبودنش در اين قانون آمده است و گرنه مي بايست در قانون آيين دادرسي مدني گنجانده مي شد. خامساً قابل تغليظ بودن ديه دلیل مجازات بودن آن است. اعتقاد آنها اينست كه مجازات قابل تغليظ است. ديه هم طبق قانون ماده 299 تغليظ میشود پس ديه مجازات است. در پايان بحث بايد گفت: كه نظريه غالب اينست كه ديه ماهيتي دوگانه دارد يعني هم مجازات است هم جبران خسارت- ولي نظري كه با واقعيات حقوقي و اصولي جامعه سازگارتر است دين بودن آن مي باشد.
نویسنده : مهدی رجبي اصل