بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 23 12311 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 225

موضوع: مجموعه اشعار یغما گلرویی

Hybrid View

  1. #1
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض مجموعه اشعار یغما گلرویی

    شاعر که شدم ....

    شاعر که شدم
    نردبانی بلند بر می دارم
    پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم
    و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم
    شاعر که شدم
    می آیم کنار کوچه ی کبوترها
    تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ می کنم
    و می روم…
    شاعر که شدم
    مشق شبانه ی تمام کودکان جهان را می نویسم
    دیگر چه فرق می کند
    که معلمان چوب به دست
    به یکنواختی خطوط مشق های شبانه
    شک ببرند یا نبرند ؟
    شاعر که شدم
    سیم های سه تارم را
    به سبزه های سبز سیزده گره می زنم!
    و آرزو می کنم
    آهنگ پاک صدای تو را بشنوم
    شاید که شاعری
    تنها راه رسیدن به دیار رؤیا
    و کوچه های خیس کودکی باشد..........

  2. #2
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یه مجموعه شعر داره که تشکیل شده از هفت شعر.... که به اسم روزهای هفته نام گذاری شدن.... اسم این مجموعه هست : هفته ی بی آهو...

  3. #3
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شنبه

    ناظم ما می گفت
    پیش بزرگترها فضولی موقوف
    و من فضول بودم!
    نه دست به سینه ی سکوت
    نه سربراه مشق مسیر مدرسه
    تجدیدی هزار مرتبه نوشتن تکرار نخواهد شد...
    تجدیدی دوستت دارم گوشه ی کتاب جبر
    تجدیدی مداوم ترکه و تنبیه
    تجدیدی برپا ناشنیده ی معلم
    تجدیدی برجا نماندن زنگ آخر
    تجدیدی دیوار کوتاه ته حیاط
    فراش فربه مدرسه به گرد گریز من هم نمی رسید
    بر نیمکت سبز همان پارک سوت و کور می نشستم
    جریمه های عاشقانه ی خود را رج می زدم
    آن زن ستاره دارد
    آن زن عشق دارد
    آن زن ترانه دارد
    سوالهای ساده قد می کشیدند!!!
    چرا آن ماهی سیاه به دامنه ی دور دریا نرسید ؟
    چرا پدربزرگ که با دعاهای مداوم من زنده نشد ؟
    چرا کسی گوش آقای مدیر را نمی کشد
    وقتی داد می زند و حرفهای بد می گوید ؟
    مگر خط کش برای خط کشی کردن دفاتر نیست ؟
    پس چرا آقای ناظم راه استفاده از آن را نمی داند ؟
    این خطوط خون مرده از کف دستهای من چه می خواهند ؟
    دانستن مساحت مثلث به چه درد من می خورد ؟
    و هیچکس از کسان من نمی دانست
    که با همین سوالهای ساده بی حصارراهی به سواحل ستاره باز خواهم کرد!
    راهی به رهایی رویا
    و خانه ی شاعری بزرگ
    که رو به آینه دعا می کرد...

  4. #4
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یک شنبه

    در دیدار نخست آن همه خورشید
    دستادست تو بودم
    گفتی : سه قلب سر به زیر نشانی خانه ی اوست
    و باد بی قرار
    روسری سیاه تو را به نام من دزدید!
    در زدیم
    صدای سرفه خبر از آمدنش می داد
    به نگاهی درد تمام ترکه ها را از خاطرم برد
    گفتم : آزادی ام ‚ آزادی ات ‚ آزادی مان !
    صرف آرزو چه دشوار است پدر
    جوابش تلخ بود دردی هزار ساله
    جمجمه ی پدرانمان خشت مناره ی چنگیز است ...
    بهترین خاطراتمان از اسکندر به جا مانده
    در بهار بی بار و برگی زیسته ایم
    چگونه می خواهی چنارمان سبز باشد ؟
    در پناه سه استکان حقیقت گریستیم...

  5. #5
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دوشنبه

    باد دلواپس آذرماه رابه یاد آر
    کوچه های عریض آشتی کنان
    همصدایی دف ها و دست ها را
    گفتم : آن چشم ها را
    از کدام آهوی رو به چاقو امانت گرفته یی ؟
    گفتی : به گواهی گریه خدا داده است!
    بعد از آن بود که معنی نمناکی آسمان را فهمیدم
    بعد از آن بود که به ارتفاع علاقه ایمان آوردم
    بعد از آن بود که دستهای من
    موطن تمام ترانه های باران شد...!
    واپسین سطر تمام نامه ها
    به هزار بوسه ی ساده می انجامید
    به دل دل دوباره ی دیدار
    به عبور سر نیزه ی نیاز از بناگوش گناه!
    به نگاه رسواگر ماه از درز پرده ها!
    به فاصله یی کوتاه و سوسوی سیگاری که فروغ
    زندگی می نامیدش...
    چه قدر آرامش قبل و بعد طوفان زیبا بود
    نه نیازی به رسیدن رویا
    نه میلی به خلاصی خواب...
    تنها سرانگشت نوازش
    عطر آشنای علاقه و
    سکوت سکرآوری در حوالی خواب و بیداری!!!
    کاش از آغوش آن همه آسودگی بیرون نمی آمدیم......

  6. #6
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    سه شنبه

    از قدیم گریه در قبیله ی ما می گفتند
    وقتی که باد قاصدک سیاهی را با خود بیاورد
    گوشه ای از آینه آسمان می شکند
    من همیشه از زنگهای ناغافل تلفن ترسیده ام
    در عبور این همه زمستان زمهریر
    حتی یک خبر از بیداری باغ تولد تابستان به من نرسید!
    غزال پا در گریز گریه ها
    پر!
    بامداد نخستین و آخرین
    پر!
    اما کلاغ سیاه شب
    از بام ما پر نمی زند....!

  7. #7
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چهار شنبه

    یادت هست می گفتی صدای من
    این من در سوگ سلام ستاره نشسته
    به آواز غمگنانه ی قنات خشکیده می ماند !
    وقتی که اسبهای عرق کرده ی باد
    یالایال می تازند
    و چاه های تشنه عبورشان را
    های می کشند
    در برهوت شنپوش!
    تو اما صدایت گواه بیداری بود
    پس چرا به دخمه پریدی ؟ خوش نوا مرغ!!
    بی بی بهشت بابونه!
    خاتون نور!
    در گرماگرم آن شوریده سری
    تن به باد سپردنت چه بود ؟
    به خدا نوشتن از بادباک باد برده ی بوسه
    دشوار است!
    ساده نیست سوگ شمار شهامت شن ها بودن
    وقتی دریا
    با جاروی بلند موجش مدام
    دامنه ها را درو می کند...!
    بگو چه بگویم در تداوم تاراج این همه تبردار ؟
    بگو چه بگویم در خاموشی خورشید ؟

  8. #8
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    پنج شنبه

    چراغش در بی چراغی این خانه می سوخت
    و دلش از بی خیالی این جماعت !
    تنها در این خانه گربه ها شاخ می زدند
    تنها در این خانه
    سکوت علامت بیداری ترانه بود...
    وقتی درخت را به جرم جوانه قرنطینه می کردند
    و طبیبان بی شرم شوکران
    تشخیصشان گشودن رگها بود !
    وقتی سلاخان حرفه یی
    شمع را در شقاوت میدان گردن می زدند
    تنها در پناه سایه ی او ایمن بودیم...!
    حالا مرا ببین که در این غروب ممتد
    مترسک باغستانی را مانم
    کارگرانش گرسنه!
    کلاغ ها دیگر نمی آیند
    بر افسانه ی بذرپاشان حلقه زنند ...

  9. #9
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جمعه

    تنها برای تو می نویسم بی بی باران!
    سیاه پوس دل سفید
    دل سفید مو سیاه
    مو سیاه رو سفید
    رو سفید آسمان و آینه !
    گفتی ناقدان نادان این کرانه
    در علت اعتمادت به دریا خیالبافی خواهند کرد
    حق با تو بود پیشگوی شریف گریه ها
    بسیاری در جواب به دریا زدنت جفنگ می بافند !
    بگذار که این راز
    تنها سر به مهر صندوق بغض های من باشد
    می دانم که در پس کرباس سفید
    به کلمه ی تالمات روحی دلقکان می خندیدی
    حالا مرا ببین در هجوم همهمه ی اینهمه هوچی
    تمام حرفهاشان زیر خط کمربند است
    مدام برایم از صفوف چپ و راست این کرانه می گویند
    من اما دست چپ راستم را هم نمی شناسم
    تنها می دانم که به قول فروغ
    روشنی خوب است ......
    می دانم که ماست
    به حرف هیچ سایه ای سیاه نخواهد شد!
    می دانم که زیر طاقهای پل های سنگی این شهر
    هنوز خوابگاه کودکان گرسنه است!
    می دانم که به دست بوس هیچ سروری نخواهم رفت
    می دانم که هنوز رهایی عریان رویا میسر نیست
    جناح من نگاه تو بود بی بی باران!
    تو را و بامداد را
    تا طنین واپسین ترانه ی نانوشته به یاد خواهم داشت !
    هراسم نیست از شب و
    بیدلی اهالی خنیا و خرناسه
    که آنچه می نویسم آنچه خوانده می شود را
    کودکان عاشق فردا
    با چشمهای بیدار و عادلشان قضاوت خواهند کرد
    پس یک دقیقه فریاد
    به پاس صبوری ستاره ها...............!
    هزار ترانه صدا
    به احترام آن همه خاطره ی زخمی.......!
    تو به من آموختی
    که در مرگ نور
    نباید سکوت کرد...!

  10. #10
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نه اينكه بي تو نخندم
    نه
    اما به خدا تمام اين خنده هاي خام بي خيال
    به يك تبسم كوتاه ديدار چهارشنبه ها نمي ارزد
    به تبسم ساعت نه صبح
    يا دقيقتر بگويم
    نه و بيست دقيقه ي صبح
    حالا اگر بانگ بيست و بهانه ي ساعت در ازدحام واژه و وزن موازي ترانه نمي گنجد
    گناهش به گردن تو
    كه من و اين دل درمانده را
    چشم در راه طنين تيسم مي گذاشتي
    حالا هنوز
    نه صبح چهار شنبه ها كه مي شود
    دل به دامنه ي رويا مي دهم
    و تو را مي بينم
    كه با لباسي به رنگ بنفشه هاي بنفش
    به سمت پسكوچه هاي پرسه و پروانه ميروي
    نه اينكه بي تو نخندم
    نه
    اما به نيامدن هميشه ي نگاهت قسم
    تمام خطوط اين خنده هاي خواب الود
    با رگبار گريه هاي شبانه
    از رخساره ي خسته و خيسم
    پاك مي شوند

صفحه 1 از 23 12311 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •