افسوس که خیلی دیر آمدی ...
آنچنان دیر که دیگر فرصتی برای جبران نیست !
آنچنان دیر که دیگر صدای تو در گوشم طنین ندارد ...
و همچون صدای گوش خراش مدام آزارم میدهد ...
اینک برایم غریبه ای بیش نیستی ...
افسوس که دیر آمدی ...!
افسوس که خیلی دیر آمدی ...
آنچنان دیر که دیگر فرصتی برای جبران نیست !
آنچنان دیر که دیگر صدای تو در گوشم طنین ندارد ...
و همچون صدای گوش خراش مدام آزارم میدهد ...
اینک برایم غریبه ای بیش نیستی ...
افسوس که دیر آمدی ...!
او می آ يد ...
همیشه
آنقدر دیر
که بدرد هيچکس نمی خورد !
حتی خودش ...!
دیر آمدی !
لحظه شمار انتظارم
از صفر مطلق هم
گذشت ...!
همیشه همین است ...
تا می آیی به خودت بیایی
عجیب دیر است !
و با این که دنیا کوچک تر از آنی ست که می گویند ...
تا می آیی برگردی ...
همه چیز ...
عجیب عوض شده است ...!
صدای این هق هق
برای من هیچ شنیدنی نیست ...
که یادآور تمام خنده های توست ...
دیر رسیدی ...
خیلی دیر ...!
تو دير آمدي ...
من زود رفتم !
مهم نيست ...
مهم اين است كه ما همديگر را نديديم ...
مهم اين است
كه شعرهاي زيادي مرد ...
كه نه تو توانستي بسرايي
نه من ...!
دیگر برای بازگشتنت دیر شده ...
آنقدر نیامدی
که چشمهایم
خاطره رفتنت را فراموش کرده اند ...!
اگه منظورت منم که اومدم حالا یکم دیر شد دیگه ببخشید
آقای عزیز اینجا از این مزه پرونی ها نکن لطفا.
بدون تعارف می گم دفعه بعد اخطار میدم وبه مدیریت هم گزارش می کنم.
سكوت تلخ و غمباري خيابان داشت
تو گويي
آسمان ، حال دلم را خوب مي فهميد
تو و خورشيد مي رفتيد
و من با يك نه با صد
نه با صد هزاران تكه از يك دل به جا ماندم . . .
بنازم آسمان را
با دل من ماند و
رنگش چون دلم خون شد