بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 از مجموع 4

موضوع: یاد خدا حرف خدا

Hybrid View

  1. #1
    samira آواتار ها
    • 300

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    محل تحصیل
    بناب
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    مهندسیIT
    راه های ارتباطی

    یاد خدا حرف خدا

    داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود
    او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد
    ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
    او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند
    و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد
    تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
    به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد
    سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند
    حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند
    .
    کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت،
    در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود،
    ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
    سقوط همچنان ادامه داشت
    و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد.
    داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است
    که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
    حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود..
    در آن لحظات سنگین سکوت، چاره ای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
    خدایا کمکم کن”.
    ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟
    -
    نجاتم بده.
    -
    واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
    -
    البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
    -
    پس آن طناب دور کمرت را ببر
    برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت
    و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
    روز بعد،
    گروه نجات آمدند
    و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند
    که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود
    در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
    و شما؟
    شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟
    آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
    هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود شک نکنید.
    هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
    هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند
    و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.

  2. #2
    pnugirl
    • n/a

    پیش فرض

    خیلی قشنگ بود.. ممنون سمیرا جون

  3. #3
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ممنون ازاین داستان زیبا
    اما اگه دوستانpdf این نوشته ها رو بزارن بهتر هست
    بازم ممنون

  4. #4
    mamady آواتار ها
    • 233

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    حقوق
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    خيلي قشنگه وممنون

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •