دكتر عبدالرسول خيرانديش
فرهنگ عمومي، فضايي است همگاني كه همگان در آن انديشه و احساس ميكنند و با يكديگر در تعامل قرار ميگيرند. يكي از عناصر اساسي شكل دهنده اين فضاي عمومي، تاريخ است. از آنجا كه تاريخ ميراث مشترك يك ملت است و همگان نسبت بدان احساس پيوند و تعلق دارند، و در همان حال، تاريخ خود در شكل گيري فرهنگ مشترك جامعه نقش اساسي دارد، سهم و جايگاه آن در فرهنگ عمومي جامعه مهم و حائز اهميت است.
درس تاريخ و كتاب درسي تاريخ، هر چند در تقويت تاريخ در فرهنگ عمومي جامعه سهم اساسي دارد، اما آن را نميتوان كافي دانست. با وجودي كه آموزش و پرورش روزبهروز گسترش بيشتري مييابد و عدة بيشتري به نحوي منظم با تاريخ آشنا ميشوند، اما بايد توجه داشت كه درس تاريخ با محدوديت حجم و محتوا روبهروست و دوران تحصيل نيز فقط بخشي از زندگي هر انساني را شامل ميشود. اين در حالي است كه مردم يك جامعه نياز دارند، مدام با تاريخ كشور خويش آشنا شوند و نسبت به آن آشنايي توأم با علاقهمندي كسب كنند. براي توسعة دانش و بينش تاريخي و مردم، دو عرصة سنتي و جديد هر دو مطرح هستند.
در فرهنگ سنتي جامعة ما، گوسانها، خنياگران، مداحان و نظاير آنها با نقالي، قصهخواني، شاهنامهخواني، روضهخواني، شبيهخواني يا پردهخواني در ميدانهاي عمومي، زورخانهها و قهوهخانهها، دانش تاريخي را به مردم منتقل ميكردند. در همان حال، نقشها و تزئينهايي كه در بناها، لباسها، كاشيها، بسياري از ظرفها و نظاير آنها به كار ميرفتند، نوعي پيام تاريخي را انتقال ميدادند. حتي نامگذاري اشخاص و اماكن يا پديدههاي تاريخي و به طور كلي هر آنچه كه گوياي يك موجوديت تاريخي است نيز در اين راستا مؤثر بوده است. اعياد ملي و ديني و مناسبتها و مراسم گوناگون، اعم از جشن و عزا نيز در تقويت نقش تاريخ در فرهنگ عمومي كاربرد داشته و دارند.
در عرصه ارتباطات جديد نيز امكانات بسياري براي توسعه دانش تاريخي جامعه وجود دارد. راديو و تلويزيون و شبكههاي رايانهاي و سينما، تئاتر و موسيقي، همگي ابزارهاي بسيار كارايي در بهرهگيري از تاريخ هستند. وقايع تاريخي خود نيز همواره دستمايه نوشتن فيلمنامه بودهاند. بسياري از برنامههاي چنين رسانههايي محتواي تاريخي دارند. فقط لازم است همة آنها را از نظر كمي و كيفي ارتقا بخشيد و قضاوتهاي مستمر دربارة آنها را عمليتر ساخت.
در كشور انگلستان، علاوه بر برنامههاي تاريخي فراواني كه راديو و تلويزيون دارند، دو شبكه نيز به پخش فيلمها، گزارشها و مباحث تاريخي اختصاص دارد. در دنياي امروز، يكي از شيوههاي مهم توسعة دانش و تفكر تاريخي، بهرهگيري از ميراث فرهنگي، اعم از مادي و معنوي است. در همه جا نسبت به حفظ بافت قديم شهرها و حفظ ابعاد عمارات اقدام ميكنند و شرايطي را پديد ميآورند تا فضاي كالبدي شهر به طور عادي القاكننده و انتقالدهندة تاريخ گذشته به عموم مردم باشد. برپايي مجسمهها، بناهاي يادبود، نصب لوحهها و نظاير آنها نيز به طور وسيعي مورد استفاده قرار ميگيرند.
مطبوعات هم به دليل گستردگي كاربرد و همگاني شدن، در دنياي جديد نقش مهمي دارند. در همة نشريات، مطالب تاريخي بسياري ديده ميشوند. به علاوه، نشرياتي كه به طور خاص به تاريخ ميپردازند، بسيار متعدد و متنوع هستند. در كشور بريتانيا بيش از يك صد مجلة خاص تاريخي انتشار مييابد، تعدادي از آنها مخصوص متخصصان تاريخ است اما تعداد زيادي نيز براي عموم مردم تهيه ميشود. چنين مجلاتي از نظر محتوا و كيفيت چاپ قابل توجهند و به نحوي جذاب تهيه ميشوند.
با هر چه بيشتر عمومي ساختن دانش و بينش تاريخي، سطح فرهنگ عمومي جامعه را ميتوان ارتقاي اساسي داد.
تاريخ، چگونه يك ملت را مصونيت ميبخشد؟
همة ملتهاي جهان تاريخ خويش را پاس ميدارند و در حفظ و آموزش آن به آحاد افراد خويش سعي بليغ مينمايند. در هيچ جاي جهان، كشوري را نميتوان يافت كه گذشتة خويش را نفي و انكار كند؛ حتي اگر نسبت به قسمتهايي از آن نقد و نظري داشته باشد. مثالي كه در ادامه ميآيد، شايد درستي اين سخن را به سادگي اثبات كند. در كشور مغولستان، چنگيزخان به عنوان قهرمان ملي و فرمانروايي عادل و خردمند تكريم ميشود و مغولان از او به عنوان چهرة بارز تاريخ خود نام ميبرند. اين در حالي است كه در همه كشورهايي كه مغولان به آنها حملهور شدند، چنگيزخان را فردي خونريز، ويرانگر و وحشتانگيز ميدانند. شايد در مورد هيچ چهرهاي در تاريخ، به اندازة او اتفاقنظر منفي وجود نداشته باشد.
ديگر كشورهاي جهان نيز هر يك به سهم خود مواريث ملي و تاريخي خويش را ارج مينهند. صرفنظر از نكات مثبت و منفي كه ممكن است در تاريخ هر كشوري وجود داشته باشد، جاي اين پرسش اساسي باقي است كه ملتها از تاريخ گذشته خود چه سودي ميبرند كه چنين مجدانه بدان ميپردازند و حتي در مورد آن راه اغراق هم ميپيمايند.
واقعيت ان است كه تاريخ، صرفنظر از هر بحث علمي و فلسفي و نظري، داراي اين كاركرد اساسي است كه انسان را در برابر مخاطراتي كه لاجرم پيش روي او قرار خواهند گرفت، مصونيت ميبخشد. همة ملتها در مسير تاريخ خود با فراز و فرود، پيشرفت و عقبماندگي، پيروزي و شكست، و... مواجه ميشوند و در واقع، خطر انحطاط اخلاقي، تجزية ارضي، گسستن وحدت ملي، زوال حاكميت ملي، حملة خارجي و... هيچگاه به طور كامل براي كشورها از بين نميرود. علاوه بر اين، نياز به متحد ساختن مردم، همدل كردن آنها، ايجاد باور عمومي به سنتها، وضع و اجراي قوانين، و... از نيازهاي عمومي همة جوامع هستند.
همة اين شرايط مثبت و منفي و سلبي و ايجابي در تاريخ ملتها، صرفاً با ابزارهاي مادي و صنعتي و اقتصادي قابل پاسخگويي نيستند و لازم و ضروري است كه جهات فرهنگي و معنوي نيز به خدمت گرفته شوند. اين امر نيز در همان لحظهاي كه احساس نياز ميشود، قابل تحقق نيست؛ مگر آن كه از قبل آمادگي لازم در مورد آن كسب شود. همچنان كه دين، اخلاق و سنن در اين راستا كارايي بسيار دارند، تاريخ نيز نقش بسيار مهمي در آمادهسازي ملتها براي حفظ و بقاي جامعة خويش با تلاش براي ترقي و پيشرفت دارد.
كساني كه با نگرش شتابآلود و سطحي به تاريخ مينگرند، نميتوانند نقش بنيادين آن را در حفظ وحدت ملي، استحكام حاكميت ملي و دفاع از منافع ملي درك كنند.
درس تاريخ،در ظاهري آرام، صبور و شكيبا، در خلال داستانها، اخبار، عكسها، نقشهها و... به نحوي مستمر و مؤثر در افراد جامعه آمادگي و مصونيت لازم را براي مقابله با بحرانهايي كه ممكن است حيات و موجوديت يك ملت را تهديد كنند، پديد ميآورد. از آنجا كه حتي منتقدان درس و علم تاريخ نيز هيچگاه نگفتهاند كه درس تاريخ را بايد حذف كرد، ميتوان اظهار داشت كه صرف تاريخ داشتن يك ملت، آن را مصون ميسازد و مانع از بروز بحرانهاي هويتي و موجوديتي براي آن ميشود.
در اين جا كاركرد تاريخ، شباهت تام و تمام به امنيت و سلامتي مييابد كه تا وقتي هست، كسي متوجه حضور و اهميت آن نيست و با زائل شدن آن است كه ضرورت آن محسوس ميشود.
معلم درس تاريخ بدون آن كه گرفتار روزمرگي شود و زندگي را در نيازهاي گذراي روزانه محصور سازد، در نگرش بلند و مآلانديشانه، موجبات استحكام شالودههاي موجوديت و هويت ملت، ريشهدار شدن آن، اثبات موجوديت و حقانيت آن، و شكلگيري هويت و شخصيت آن را فراهم ميآورد. تأكيد تام و تمام بر وحدت يك ملت با بيان سرگذشت مشترك آنها، ايجاد همدلي و همدردي در ميانشان در خصوص وقايع ممكن ميگردد. تحكيم وحدت ملي با ملموس ساختن منافع عمومي و نشان دادن پيوسته بودن سرنوشت آنها، همگي به وسيله تاريخ صورت ميگيرد. بدون درس تاريخ، اين موارد را چه درسي ميتواند انجام دهد؟ آيا تاكنون درباره نقش بنيادين و اساسي چنين اموري و نقش تاريخ در تكوين و تداوم آنها انديشيدهايد؟
هر ملتي در طول تاريخ خويش درباره آنچه كه بر او گذشته است، در خصوص بسياري از مسائل، قضاوتي يكسان و احساسي مشترك مييابد. در نتيجه، با گذشت زمان صاحب فضاي فرهنگي واحدي ميشود كه در آن فضا تنفس ميكنند، ميانديشند، قضاوت ميكنند و آرمانها و آرزوهاي خود را مييابند. در اين ميان، به وجود آوردن وحدت ملي و تماميت ارضي، برقراري حاكميت ملي و اثبات موجوديت آن و حفظ هويت ملي، از اهم كاركردهايي است كه علم و درس تاريخ در تحقق آنها نقش كليدي، اساسي و زيربنايي دارد. با علم و درس تاريخ نميتوان از ديدگاه منفعتخواهي مادي، و زودگذر و آني برخورد كرد. نيز نميتوان در مورد پرداختن بدان با امساك و كوته نظري نگريست.
اهميت و ضرورت تاريخ براي حيات هر ملت بدانگونه است كه براي آن، هرگونه هزينه، سرمايه، اهتمام و عنايتي صورت ميگيرد. زيرا با تاريخ است كه يك ملت مصونيتهاي لازم را براي حفظ خويش در بحرانهاي هر عصر به دست ميآورد. بحران هويت، بحران ارزشها، بحران فرهنگها، بحران جهاني شدن، بحران رسانهها، بحران خرده فرهنگها و مانند آنها، با بهرهگيري از تاريخ اگر مرتفع هم نشود، كاهشي اساسي مييابد.
به نقل از: رشد، آموزش تاريخ،