در هند قديم، زن موجودى دوست داشتنى ولى پست به شمار مىرفت. شايد اين افسانه هندويى كه مىخواهيم بازگو كنيم بيانگر ريشه اين تصوّر باشد: «در آغاز، هنگامى كه twashtri ، صنعتگر الهى، به آفرينش زن پرداخت، متوجّه شد كه همه موادّ را صرف كرده و ديگر از عناصر صُلب در اختيارش نمانده است و چون به اين بُن بست رسيد زن را از قطعات متفرّقه و بازماندههاى عالم خلقت بيافريد.»(1) نيز در قانون آنان آمده است: «قضا و قدر حتمى، طوفان، مرگ، جهنّم، زهر كشنده، افعى و مار گزنده، آتش سوزان، هيچ كدام از زن بدتر نيست.»(2) اين انديشه هند قديم در باره زن بود و طبق آن با وى رفتار مىنمود و چنين مىنمود كه زن يعنى موجودى اضافى و زايد در نظام خلقت. در ادامه همين طرز فكر بود كه «مانو» ـ يكى از قديمىترين قانوننامههاى هند كه نوشته «مانو»، نياى افسانهاى قبيله Manava بود به برهمنان توصيه مىكرد كه براى رسيدن به كمال، از هر نوع لذّت جنسى اجتناب كنند.(3)