کاوه بیات
در فضاي برآمده از فروپاشي و اضمحلال چند امپراطوري جهاني مانند روسيه، اتريش و عثماني در پايان جنگ جهاني اول، چگونگي شكل گيري انبوهي از خواسته هاي قومي و ملي در بخش هاي برجاي مانده ازاين امپراطوري ها براي كسب نوعي موجوديت مستقل وكشوري، به يكي از مهمترين ويژگي هاي عصر خود و همچنين زمينه پديد آمدن مسائلي منجر شد كه هنوز هم تا حل و فصل نهايي آنها، راه دشواري در پيش است.
يكي از اين مسائل، پديد آمدن كشوري است به نام جمهوري آذريايجان در بروز و شكل گيري پديده اي كه امروزه از آن به عنوان مسائل قومي و اقليت ها ياد ميشود، موضوعي است به نسبت متاخر كه با تحولات ناشي از فروپاشي تعدادي از قدرت هاي بزرگ جهاني در پايان جنگ بين الملل اول شكل مشخص و گسترده اي يافت. ايران نيز همان گونه كه به رغم اعلان بي طرفي، در طول جنگ اول جهاني از عوارض آن مصون نماند و بخشهاي وسيعي از قلمرو خود را عرصه رويارويي نيروهاي نظامي خارجي يافت، از تحولات جاري در جهان بعداز جنگ كه بروز انواع گرايش هاي قومي و ملي يكي از مشخصه هاي اصلي آن بود، بر كنار نماند.
هدف از اين بررسي، اشاره اي است به چگونگي آشنايي و مواجهه ايرانيان با جوانبي از اين پديده از سالهاي آخر جنگ جهاني اول و چگونگي واكنش آنها در اين زمينه، طرح ايجاد يك كردستان مستقل در بخشهاي بر جاي مانده از امپراطوري عثماني در بين النهرين و همچنين تاسيس كشوري به نام جمهوري آذربايجان در بخشهاي عثماني رود ارس در همين ايام، و پيامدهاي سياسي اين دو رخداد به نحوي كه در محافل سياسي ايران مطرح شد، دو موضوع مشخصي است كه در اين بررسي مورد توجه قرار دارد.
در پي اين بررسي تاريخي، در پايان نگاهي به آثار برجاي مانده از اين سابقه آشنايي و شناخت با مسائل قومي و تاثير آن بر نوع رويكردهاي بعدي ما به اين مسئله خواهيم داشت.
نواحي جنوب شرقي قفقاز در پايان جنگ جهاني اول كه تا پيش از اين تاريخ، به اسامي ديگري شناخته شده بود. رشته تلاش هاي پراكنده اي كه از همان سال ها براي ايجاد نوعي هويت قومي در ميان ترك زبان هاي نواحي شمال غرب ايران ـ از جمله آذربايجان واقعي ـ آغاز شد، از همان بدو كار از اين نامگذاري تاثير پذيرفت. از يان رو براي شناسايي جوانب مختلفي كه اين پديده را به خود گرفت، يعني مجموعه تلاش هايي كه در هشتاد سال اخير براي شكل دادن به نوعي هويت قومي در ميان ترك زبان هاي شمال غرب ايران جريان داشته است، آگاهي از نحوه بازتاب موضوع تشكيل جمهوري آذربايجان قفقاز در ميان ايرانيان ضرورت دارد.
در اين بررسي تحولات دوره اي مورد توجه خواهد بود كه از لحاظ زماني، از سال هاي پاياني جنگ آغاز و بيش از هفت ـ هشت سال به طول نينجاميد. دوره اي كه به سه بخش زير قابل تقسيم است:
1ـ از اواخر پاييز و اوايل زمستان 1296(هـ ش) تا بهار 1279 كه با كودتاي بلشويك ها در پتروگراد، تلاشي و اضمحلال روسيه تزاري امري گشت محتوم و برگشت ناپذير و در نتيجه لزوم و ضرورت تشكيل يك رشته واحدهاي جديد ملي در خلاء بر جاي مانده از اين دگرگوني دوره اي كه در خلال تحولات آن از تاسيس كشوري به نام آذربايجان در بخش هاي جنوبي و جنوب شرقي قفقاز سخن به ميان مي آيد كه بالاخره در بهار 1279 با تشكيل جمهوري آذربايجان اين موضوع تحقق مي يابد.
2ـ از بهار 1297 تا بهار دوران كوتاه مدت استقلال جمهوري آذربايجان كه در خلال آن تبعات داخلي و خارجي ناشي از پديد آمدن چنين موجوديتي در همسايگي آذربايجان واقعي و تاريخي ، كم و بيش در ايران مورد بحث بود كه به آنها اشاره خواهد شد.
3ـ بلاخره دوره اي كوتاه كه از سال 1299 تا سالهاي مياني همان دهه، يعني سالهاي مياني دهه 1300 شمسي، به طول انجامد. در طول اين دوره موضوع مورد بحث از چارچوب آذربايجاني خود خارج شده و در چارچوب فعاليت هاي پان تركيستي اي كه بيشتر در تركيه جريان داشت، ادامه مي يابد