بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 13 12311 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 128

موضوع: زرتشت انسان اریایی کیست و باور زرتشت چیست

Hybrid View

  1. #1
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    New2 زرتشت انسان اریایی کیست و باور زرتشت چیست

    دین زرتشت


    کوشش، فهم و علاقه ی جوانان ایرانی به گذشته ی خود و نگرش به تاریخ و زمینه سازی برای دریافت بینشی مردمی و جدید در جهان امروز مخصوصاً در تفکر جوانان هر ملتی که در هر عصری مشتاق به یادگیری سنت و فرهنگی هستند که پدران آنان هزاران سال در آن بسر برده اند، برایم بسیار جالب توجه و زیبا است.
    از یک نظر می توان گفت فرهنگ و جهانی که ایرانیان، پیش از پذیرفتن دین اسلام داشتند با آنچه نصیب آنها شد کلاً تفاوت دارد. در این خصوص ادیانف سامیف یهودی، مسیحی و اسلام با یکدیگر مشابه هستند اما دین زرتشتی با اینکه جزو ادیان یکتاپرستی است بیشتر با تفکر و ساختارف دیگری به ما شناسانده شده است.

    به هر حال انسان همیشه نسبت به عصر پیش از خود گرایشی کلان و شیفته وار داشته است تا نسبت به عصری که در آن می زیسته است.

    دینی که سدها سال بعد از ظهور زرتشت به نام زرتشتیگری شناخته شد بیشتر دینی منزوی در خود بوده که به دست مغان و دستورهای زرتشتی اداره می شد. به این دلیل است که در دوران ساسانیان تحول و انقلاب جدیدی را در دین زرتشتی مشاهده می کنیم. در این زمان این دین از حالت انزوای خود در آمده، بصورت دینی فرهنگی و مکتوب بازآفریده می شود. با در نظر داشتن خصوصیات عصر تاریخی و یا مردم سالاری ای که اسلام در آن بوجود آمد باز می توان شاهد آن بود که اسلام در اصلف خود و از بسیاری لحاظ، مردمی تر و دینی فرهنگی تر از زرتشتیگری بوده است. به همین دلیل زرتشتیگری در حیطه ی عام و مردمیف ایران دینی از یاد رفته بوده، بدرستی نتوانست در هیچ دورانی در تمامی سرزمین های ایرانی ریشه بدواند. حتی پذیرش دین زرتشتی چنانکه آنرا در هندوستان امروز می بینیم تنها به خود اقوام زرتشتی تعلق دارد و ورود به آن برای دیگران ممنوع است.

    در عصر هخامنشیان نامی از زرتشت در اختیار تاریخدانان نیست اما اهورا مزدا وجود خود را در سنگ نبشته های تخت جمشید و بیستون ارزه می کند. درباره ی زمان زندگی زرتشت اختلافات و نظریه ها و پژوهشهای گسترده ای وجود دارد. در این رابطه وجود فیزیکی او از 10000 تا 1000 و 600 سال پیش از میلاد و حتی همزمان با عصر پیدایش بودا فرض شده است. به نظر من بهترین و جوابگوترینف این فرضیه ها برای نشان دادن وجود زرتشت همان توضیحی است که »گشتاسپ« (پدر داریوش یکم در بیستون و نه در شاهنامه) را نخستین شخصی می داند که دین زرتشت را پذیرفته و گسترش داده است.

    در این گفتار برای ما تفاوتی ندارد که زرتشت در چه عصری زندگی می کرده و یا حتی اینکه درباره ی وجود جسمی او همانند عیسی مسیح شک کنیم. با دید علمی هیچ اثر تاریخی ای از هر دوی آنها نمانده است. اما سعی ما بیشتر در آن است که با تکیه به دین زرتشتیگری تفکر، شناخت و خردگرایی ادیان را بررسی کنیم.


    جهان بینی ادیان، هبوط روح در ماده و چگونگی مسائل باطنی
    از نخستین نکاتی که در رابطه با بینش ادیان باید در نظر داشت آن است که چگونه روح و قدرتهای آسمانی و الهی در انسان، ماده و یا جهان هبوط می کنند. این فرودآمدن روح در ماده در نخستین ادیان بزرگف بشری بدون هیچ مشکلی اتفاق می افتاد. اما در ادیان موعود گرایی مانند زرتشتیگری بودیسم و مسیحیت این مسئله با دید منفی ای وجود خود را در گیتی نشان داده اند. در اینجا تنها راه صحیح انسان در زندگی، برگشت به عصر طلایی و دوری از شهوت جسمانی است. در قسمت بعدی به این مسئله اشاره ی بیشتری می کنیم.
    البته هبوط روح در ماده بینش و الگویی است از پیش طرح شده و ساختمانی است که در هوشمندی و تکامل بشری ریشه دوانده است. این تفکر در مغز انسان چنان اثری می گذارد که می توان آن را در تمامی تئوری های علمی هم مشاهده کرد.

    مثلاً بروز روح در ماده در اصطلاح پزشکی و یا عصب شناسی همان "جهان مفهوم دار شده ایست که هدف آن حیات است". فیزیکدان های کلاسیک همچنان "انرژی را توانف به انجام رساندن کار" تعریف می کنند. جهان بینی مذهبی و نظریه ی فیزیکف کوانتوم هم بترتیب روح و واقعیت مفهوم دار را "تمایل به بودن و زیستن" تعریف می کنند. در بینش مذهبی مسئله ی "هبوطف روح در انسان و وحدت آن دو" مورد نشان است. فیزیکف کوانتوم در اندازه گیری حرکت موجی که عقربه ای را به نوسان در می آورد "بودن قدرتی" را تصریح می کند.

    مفهوم دار کردن و یا معنی دادن به عکس العمل های روحی-الهی و انرژی-گرمایی در مذهب و علم دوباره با توضیحاتی روبرو هستند که مغز انسان باید گنجایش پذیرفتن و بکار بردن آن را داشته باشد. در غیر این صورت، تئوری ها و اعتقادات، قابل پذیرش نیستند و بزودی از یاد خواهند رفت. بگذریم.

    با دیدی خردگرایانه می توان مثال خوبی داشت از هبوط روح در ماده در سه پیام اساسیف دین زرتشتی:

    1. پندار نیک
    2. گفتار نیک
    3. کردار نیک

    این سه پیام جهان بینیف فرود آمدنف روح در ماده را از بالا به پایین تأویل می کند. با توجه به اینکه پندار نیک به قدرتهای الهی نزدیکتر است تا کردار نیک که زاویه ی عملیف همان روح است. در این سه پیام فرود آمدن و یا هبوطف روح را در پندار به سمت گفتار و یا تأویل کردن آن پندار نیک مشاهده کرده و در مرحله ی آخر در انجام دادن کار و یا "کردار نیکی" که از "پندار نیک" در "گفتار نیک" تأویل شده است می توان مشاهده کرد. ترتیب این سه پیام را می توان به صورت دیگری هم توضیح داد.

    مثلاً در اعضای بدن انسان:

    1. مغزف انسان (پندار) 2. زبانف انسان (گفتار) 3. دستف انسان (کردار)

    و یا با مثال ادبیف پیچیده تری که به این شکل در می آید:

    1. نویسنده (اندیشه) 2. نوشتار (نظریه) 3. نوشتن (عمل)

    به این دلیل هر آفرینشی که از این سه مرحله عبور کند و بصورت واقعه ای در جهان پدیدار شود از کارهایی است که بزرگانف تفکر کاملاً با آن آشنایی دارند. اما از پندار به کردار رسیدن راه پیچیده ای است که می توان آنرا در اساطیر با گذر از هفتخوان ها تشبیه کرد. هر اندازه از بالا به پایین و یا به »کردار« نزدیکتر بشویم انجام دادن ایده و یا »پندار« سخت تر شده و انرژی کلانف فیزیکیف بیشتری را می طلبد. چنانچه توماس آلوا ادیسون آن را توصیف می کند: "نبوغ عبارت از نود و نه درصد عرق بدن و یک درصد الهام روح است."

    رسیدن به این ارتباط و تکامل و تعادلی که هبوط روح را در ماده توصیف می کند، پوییدنف خردی است بسیار کلیدی که انسان باید در زندگی دنیوی خود به آن مسیر هدایت گردد و آن را بیابد. همانگونه که آن را در سه پیام بالا بصورت واژه ی »نیک« مشاهده می کنیم.

    فیلسوفان در رابطه با هرمنوتیک یا علم تأویل و کلام، جهان را در »زبان« توصیف کرده اند و حتی اندیشه و پندار را در زبان گنجانیده اند اما در اینجا می توانیم مثال دیگری را در این سه پیام خردگرایف دین زرتشتیگری بیاوریم:

    1. ماورای زبان (احساسات و ناگفتنی ها - ارواح - خدایان و قدرتهای ماورای طبیعی)
    2. علم تأویل و کلام (تئوری، تکنیک و ساختار)
    3. کار (انجامف کار بزور ماهیچه)

    پس اگر ایجادف همگراییف زبانی موجبف آن شده است که جهان و واقعیت انسان در جوامعف فرهنگی تا 99،99% در زبانش توصیف گشته و بوجود آید، نباید کوچکترین درصدی را که در راستای ماورای زبان است از یاد برد. هر چند که در اینجا و دقیقاً بدلیل محدودیت های زبانی دوباره به تناقض های گفتاری بر می خوریم:

    "کار فهم و تأویل همواره با معنا باقی می ماند. این نمایانگر همگانیت برتری است که خرد با آن فراتر از محدودیت های هر زبان مفروضی قرار می گیرد. تجربه ی هرمنوتیکی اصلاحیه ای است که به اعتبار آن خردف اندیشیده از زندانف زبان می گریزد، اما این تجربه هم به نوبه ی خود در زبان شکل گرفته است!"
    از کتاب »حقیقت و روش« هانس گئورگ گادامر

    هبوط کردن روح در ماده یکی از مدارهای مرکزی و پراهمیت ترین اندیشه ی ادیان است که باید با آن آشنایی فراوان داشت. حال باید دید که چگونه این اندیشه توسعه می یابد و با رشد فرهنگی در یک تفکر ساخته و پرداخته می شود.


    شک مذهبی در گیتی - ثنویت و دوگانه گرایی - زرتشت و بودا، عیسی و مانی
    در فرهنگ بابل و در گسترش تفکر مذهبی انسان، نخستین نبرد بین نیروهای مادی و الهی را که در پارسیسم به اوج خود رسید مشاهده می کنیم. همانگونه که در بالا اشاره شد جهان بینی ادیان پیش از این بینش نوین، هبوط روح در ماده را بدون هیچ مشکلی انجام شدنی می دانست. اما با شکی که در تفکر انسان بوجود می آید شاهد نبردی می شویم که بین قدرتها ی اهریمنی و اورمزدی رخ می دهد. ردپایی که آن را در دین مسیحیت و تفکر مانی بصورت آشکار موجود است از همین تفکر نشأت گرفته و مسیح و بودا نیز از پیروان خویش می خواهند تا از روزیف دنیا دوری کرده، در این جنگ علیه شیطان و گناهان اینجهانی شرکت کرده بطرف وحدت الهی و یا نیروانا دست یابند.
    بالاخره جداییف بین روح و جسم دقیقاً اصطلاحی را که "روح در جسم زندانی است" بوجود می آورد. این دوگانه گرایی و ثنویتف تفکر، بینش مذهبی انسان را عوض می کند و او از این به بعد با دید اندوهگینی به زندگی ای که منشأ اتحاد روح و ماده، روان و جسم بوده، می نگرد.

    در پارسیسم و یا دین زرتشتیگری "نبرد جهانی" با ناجی موعود و یا نجات دهنده ای (همان معنای واژه مسیح) روبرو است که انسان را از دردف مادیف اینجهانی نجات دهد. نفوذ این افکار را در دین یهود، مسیح، مانی و بعد ها اسلام مشاهده می کنیم. ادیانی که نفوذ و تفکر پیدایش یک ناجی کمتر در آنها ریشه دوانده است، مهدی و ناجی را پس از حکومت هزارا سالانه ای می بینند که در آخرت بوجود می آید اما در دین زرتشت که با اندیشه ی جوامع و انقلاب کشاورزی روبرو است آفرینش نوین و ظهور ناجی را با مراسم جشن نوروز باستانی ادغام شده می بینیم که هر ساله تجدید می شود. همچنین می توان در کتاب بندهش گاهشماری و معاد شناسی 9000 یا 12000 ساله ی دین زرتشتیگری را با اسطوره ی نوین جهان علمی امروز تشبیه کرد. جهانی که پس از سکوتی بیکران با بیگ بنگ آغاز گشته و رستاخیز، آن روزی است که بالاخره ستاره ی خورشید سرد می شود و کره زمین را در مدار خورشیدی خود از بین می برد.

    نام مسیح در میان پارسیان »سوشیانت« است (و بعد ها با میترا تشبیه می گردد) که بیشتر با زرتشت شباهت دارد. با ظهور او، رستاخیز و آفرینشف جهانی نو بوجود می آید. در اینجا ادغام شدن روح در ماده بصورت همان جنگ بین اورمزد و اهریمن است که در نبرد آخرین به پیروزی قدرت های خوب اتمام می پذیرد.

    اهورا مزدا، پدرف قدرتهای دوقلوی اسپنتا ماینیو (روح مقدس) و انگرا ماینیو (اهریمن، شیطان و مار) است. در این میان، دیوها که خدایان پیشین پارسیان بودند در اسطوره ی نوین به روح ها و قدرتهای پلید تبدیل می شوند. روندی که در تمامی اساطیر ملل در هنگام دگرگون شدن فرهنگی کهنسال به فرهنگ نوین رخ می دهد. برای دوری از این قدرتهای پلید یکی از کتابهای دین زرتشتیگری که از تعداد 21 نسک اصلی کتاب مقدس زرتشتیان برای ما باقی مانده است همان کتاب »وندیداد« است که معنی آن به »قانون ضد دیو« برگردانده شده و از جمله در آن داستان آفرینشف دنیای نوین، طریقه ی پاک نگهداشتن بدن و آبها و دوری کردن از اهریمنان مکتوب شده است.

    در ادیان هندو، نخست آشورها که قدرتهای آشوبگرایانه ای بودند حکومت می کردند، اما دیوها در مقابل آنها پیروز می شوند و جهان بوجود می آید. فرشته هایی که در دین مسیحیت هبوط و سقوط می کنند برعکس نقش آشورها را می گیرند. – و از این به بعد میان فرشته ها، صدرالملائک، امیران و پادشاهان تفاوت بوجود می آید. امیران، نگهبانان قدرتهای انسانی هستند و برای نگهداری از گیتی با خدایانف لجوج در حال نبردند. در پاداش کسانی که به این نگهبانان پناه نمی آورند، وحدتی تعالی و تقدسی فراسویانه در کنار "ارباب ارواح" (اهورا مزدا) در نظر گرفته شده است که بعد ها با "اسپنتا ماینیو" (یا روح مقدس) و "پسر بشر" همان تثلیت مسیحیان را بوجود می آورد که در پدر، پسر و روح القدس مشاهده می کنیم.

    آتش در زرتشتیگری همان روحف لجوج و خودسری است گرفته و مهار شده از آذرخش آسمانی که در آتشکده ها نگهداری شده و بصورت روان می سوزد.

    تمامی این افکار در جوامع فرهنگی بصورت دو نوع خود را نشان می دهند. نخست آنانی که موجودیت فیزیکی و جهانف گیتی را با قید و شرط هایی که قانون و قدرتهای الهی برای انسان آماده کرده اند می پذیرند. مثلاً در هنگامه ی رشد فرهنگیف دین زرتشتیگری و اسلام. دوم، تفکری است که زیستن در جهان مادی را نفی کرده و تنها توحید و برگشت روح و انسان را به مبدأ خود صحیح می داند. همانند دین بودا و دوران نخستینف دینف مسیحیت. در ادیان مختلف آفرینش جهان اگر منفی دیده شود بصورت لغزش خدا شناخته شده و اگر مثبت و خوب باشد بصورت عظمت و بخشش او استخراج می شود.

    در نتیجه اوستا و یا زرتشتیگری را باید در ادیان موعودگرا و ریشه های دین مسیحیت، دین یهودی (کتاب دانیال نبی و خنوخ)، هندو و بودیسم، میترا و خورشید جست. جدا از شناخت و کوشش اجتناب ناپذیر، مشکل می توان کلید فهم را دریافت و به این موارد پیچیده و پایه ای پی برد.

    درباره ی پیامبرانی مانند بودا، زرتشت و عیسی تاریخ ها و افسانه های بسیاری در دست است. هر کدام از آنها شاخه ای هستند از حوادثی که در تکاملف تفکر مذهبی و بطور کلی جهان بینی انسان رخ داده است و می توان گفت که همگی از یک درخت تنومند نشأت گرفته اند.

    شک و پرسشی که در اندیشه و پندار انسان بوجود می آید و ما در بالا به آن اشاره کرده ایم بصورت فراوانی در اشعار ادبیات و فارسی دیده می شود که جایگاه ویژه ای دارند. در این افکار هنوز پرسش هایی که انسان کیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ و به کجا می رود؟ بارها و بارها به پرسش کشیده شده است. تنها راه نجات از این زندگی مبهم و سرگشته در جهان بینی، سنت و تکنیکفف عرفانی ای حفظ می شود که خواستار اتحاد روح و ماده است که حتماً در جای دیگری به بررسی آن خواهم پرداخت.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  2. #2
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    زادن زرتشت
    درين نوشته بگونه اي کوتاه آورده مي شود که زرتشت از چه و چگونه ساخته شد و براي چه پا بدين دنيا گذاشت و دليل مبارزه اش چيست.
    از انروز که اهريمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته بود و درين مدت، اهرمن دوبار با (آفات و ديوان و تاريکي و بيماري و درد و نياز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمين زده و آب و خاک و گياه و حيوان و مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد براي رهايي ازين آفت ها ، زرتشت را به اين گيتي فرستاد و دين و آيينهاي خود را به او سپرد تا مردمان را به سوي نيکي راهبري کند و جهان را به راستي و پاکي و آباداني از شر و بديف اهريمن آزاد گرداند تا پيروزي هورمزد به انجام برسد. در پايان آن سه هزار سال، (رستاخيز) خواهد شد و بدي و زشتي و ناپاکي از ميان بر خواهد خاست و دست اهريمن تا ابد از دامان آفريدگان اهورامزدا کوتاه خواهد شد و جهان، پاک و فرف نخستين را باز خواهد يافت.
    بنابر گفتارهاي زرتشتي ، براي زادن زرتشت سه چيز از جهان بالا بهم پيوست: نخست، فره ي زرتشت که فروغ و شکوه ايزدي بود، دوم روان بود و سوم، تن. اينک بهترست به تشريح هريک ازين سه عنصر و چگونگي همگون شدن انها براي زايش اشو زرتشت پرداخته شود تا خواننده اي که بتازگي به کاوش در دين زرتشت علاقمند شده است بداند که خوشحالي و شگفتي زرتشتيان از زايش اشو زرتشت از چه روست.
    فره ي زرتشت
    فره ي زرتشت را اهورا مزدا از «روشنايي بيکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و از آنجا به خورشيد و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زير سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ي زرتشت به آتشگاه خاندان «ففراهيم روان زفيش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهيم بدون نيازمندي به چوب و هيمه ، پيوسته و با فروغ بسيار مي سوخت. فراهيم نياي زرتشت شد و فره ي زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهيم که فرزندي را آبستن بود داخل شد. پس از چندي زن فراهيم دختري بدنيا اورد که نامش را «دغدوا» يا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون ديگر کودکان رشد ميکرد و چون فره ي ايزدي را در وجود خود داشت چون چراغ ميدرخشيد و نور مي پراکند
    از ديگر سو، اهريمنان که از زادن زرتشت بيم داشتند ، وسيله انگيختند تا فراهيم و ديگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازينرو انچنان ميدرخشد که با جادوگران راه دارد. پس فراهيم فريب خورد و دغدوا را از خانه و قبيله ي خويش راند. دغدوا در مسير آوارگي خود به قبيله ي «سپيتمان» رسيد و در خانه ي سرور قبيله فرود آمد. پس از چندي دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئيس قبيله ازدواج کرد. بدين گونه بود که فره ي زرتشت از خاندان فراهيم به خاندان سپيتمان و پوروشسپ، پدر زرتشت رسيد.
    روان زرتشت
    روان زرتشت را هورمزد بگونه ي «ايزدان بهشتي» آفريد. پيش از آنکه زرتشت به جهان زيرين بيايد، روان وي در جهان بالا ميزيست. چون زمان زادن زردشت رسيد «بهمن» و «ارديبهشت» از ايزدان مينوي و ياوران هورمزد، ساقه ي بلند و زيبايي از گياه «هَوم» را از سپهر ششم که جايگاه روشنايي بيکران است، برگرفتند و بزمين فرود آمدند و آنرا بر سر درختي که دو مرغ برآن آشيانه داشتند فرود آوردند
    «مار»ي به آشيانه راه يافت و چوجه ي مرغان را فرو برد. آنگاه ساقه ي هوم، مار را کشت و مرغکان را رهايي بخشيد. آنگاه روزي پوروشسپ که تازه دغدوا را بزني گرفته بود درپي گله به چراگاه رفت . در راه ، بهمن و ارديبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوي درختي که ساقه ي هوم برآن بود رهبري کردند. پوروشسپ بياري اين دو مهين-فرشته، ساقه ي مقدس را بدست آورد و آنرا بخانه برد و بزن خويش سپرد تا آنرا نگاه دارد.
    تن زرتشت
    گوهرف تن اشو زرتشت از «آب و گياه» بدست «خورداد» و «امرداد» ، دو ايزد ديگر از ياوران هورمزد ساخته شد. خورداد، «ايزد آبها» ست و امرداد ، «ايزد گياهان». پس خورداد و مرداد در آسمان، ابر انگيختند و باران فرواني بر زمين باريد. چارپايان و مردمان شاد شدند و گياهان، تازه و خرم گرديدند. مايه ي تن زرتشت، که خورداد و امرداد در باران نشانده بودندش، با قطرات باران بزمين رسيد و در دل گياه جاي گرفت.
    آنگاه پوروشسپ براهنمايي خورداد و امرداد، شش گاو پرمايه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گياهاني که مايه ي تن زرتشت در آنها بود خوردند. بزودي پستانهاي گاوان پرشير شد و مايه ي تن زرتشت به شير انها آميخت. پوروشسپ گاوان را بخانه برد و به دغدو سپردشان تا انها را بدوشد. آنگاه زن و شوي اش ، ساقه ي گياه مقدس هوم را که بياري بهمن و ارديبهشت بدست آورده بودند ، نرم کردند و در شير آميختند و از آن خوردند.
    بدين گونه؛ روان زرتشت و مايه ي تن وي در وجود دغدوا با فره ي زرتشت گرد آمد و پس از چندي زرتشت براي راهبري دين و آيين هورمزد در ششم فروردينگان از مادرش دغدوا در کنار درياي چي چست اروميه زاده شد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  3. #3
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نوروز و زايش اشو زرتشت
    در فرخنده روز ششم فروردينگان و در زمان فرمانروايي لهراسپ شاه، اشو زرتشت در خانه ي پدرش در كنار رود درجي كه بدرياي چي چَست مي ريخت با چهره اي نوراني از مادرش دغدو زاده شد و چون نام خاندان پدرش اسپنتمان بود او را زرتشت اسپنتمان نام نهادند . او در روز خورداد و فروردين ماه در زمان گشتاسپ كياني از جانب اهورا مزدا به پيامبري برگزيده شد. ازينرو همواره اين روز را زرتشتيان در گذر هزاره ها و در فراخناي تاريخ، بزرگ داشته اند و بايد دانست كه اين روز براي ما از بهترين و خجسته ترين روزهاي سال مي باشد. پيامبرف ايرانيان با پيشنهاد نيك خواهانه ي پندار نيك- كردار نيك - گفتار نيك نام خود را بعنوان يك انسان آسماني و خيرخواه نسل بشر در انديشه ي تاريخي انسان ثبت كرده است. باشد كه همه ي ما ايرانيان بتوانيم گفتار و پندهاي نيك او را در زندگي مان بكار گيريم و از زيان هاي دنيايي نيك بودن نهراسيم.
    نوروز از نخستين روز بهار، برابر با روز اورمزد و فروردين ماه از سالنماي زرتشتيان آغاز و بنا به گفت تاريخ نويسان در روزگار باستان ، يكماه به درازا مي كشيده است و امروزه تا سيزده روز ادامه دارد. آنچنان كه همه ميدانند نوروز بزرگترين جشن ملي ايران است كه از روزگاران بسيار دور براي ما از سوي نياكانمان بيادگار مانده است و گروهي بنياد آنرا به جمشيد شاه پيشدادي نسبت ميدهند و حتا امروزه نيز در مبان برخي ، نوروز بنام نوروزف جمشيدي مشهور است. گويند روزگاري بدوران جمشيد شاه ، سرما و طوفان بزرگي ايرانويج (ايران) را فرا گرفته و پس از سه سال امتداد سرما در اغاز بهار، سرما و طوفان بپايان مي رسد و بشادي آن جشن بزرگي از سوي ايرانيان برپا مي شود كه نوروز مينامندش
    نوروز از نخستين روز بهار و همراه با آغاز سرسبزي طبيعت و همواره با شاديف بسيار از سوي ايرانيان آغاز شده است. اما از سوي ديگر و با ديدي ديگر، نوروز از مفاهيمي ست كه ايرانيان بر نيستي و عدم بسته اند تا توجيهي براي بوده گي خود در اين دنيا بنا كنند و نسبت خود را در زمان با آن مفاهيم بسنجند. ايرانيان بگفت هگل نخستين قوم تاريخي هستند كه زمان را شناختند و يكبار چرخش كامل انرا با شادي جشن گرفتند و بدين منوال خود را هرساله اماه ي چرخش نويني در خود و طبيعت پيرامون نمودند.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  4. #4
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن سده
    جشن سده جشن پيدايش آتش است. صد روز از پايان تابستان گذشته و يا صد شب و روز به نوروز مانده است و كهن بودن آن به پايه جشن‌هاي نوروز و مهرگان مي‌رسد.
    از ديدگاه نجومي نياكان ما در روزگاران بسيار كهن، سال را به دو پارهبخش مي‌كردند. تابستان كه هفت ماه به درازا مي‌كشيد در نخستين روز فروردين ماه آغاز و آخرين روز مهر ماه پايان مي‌يافت. زمستان از آغاز آبان ماه ميآغازيد و تا پايان اسفند به طول مي‌انجاميد.جشن سده، سومين روز از آغاز زمستان و يا سد روز و شب (پنجاه روز و پنجاه شب) به آغاز تابستان بود.
    در تاريخ نسبت اين جشن به هوشنگ شاه داده شده است. در شاهنامه آمده است كه روزي هوشنگ شاه با همراهانش در كوهي مي‌رفتند ناگهان چيزي دراز، تيره تن، و سياه رنگ ديد كه ماري بود و هوشنگ باهوش و هنگ، سنگي گرفت و سوي مار پرتاب كرد كه آن را به كشد. سنگ به سنگ ديگري برخورد كرد و چون هر دو سنگ چخماق بودند، فروغ (جرقه‌اي) پديدار شد، به بوته گرفت و مار فرار كرد. از اين رويداد هوشنگ شاه شادمان شد و خداوند را نيايش كرد كه راز آتش را به او آشكار كرده است. شادمان و پيروز، هوشنگ شاه آتش را از همان هنگام قبله قرار داد، آن روز را جشن اعلام كرد و اين سنت تا امروز برجاست، به گفته فردوسي:

    برآمد به سنگ گران سنگ خرد هم آن و هم اين سنگ گرديد خرد
    فروغي پديد آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
    جهاندار پيش جهان آفرين نيايش همي كرد و خواند آفرين
    كه او را فروغي چنين هديه داد همين آتش آنگاه قبيله نهاد

    يكي جشن كرد آنشب و باده خورد "سده" نام آن جشن فرخنده كرد
    آيين جشن سده
    حكيم عمر خيام در كتاب نورزنامه مي‌نويسد:

    "هرسال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نيك عهد در ايران و توران به جاي مي‌آوردند، بعد از آن به امرور، زمان اين جشن به دست فراموشي سپرده شد و فقط زرتشتيان كه نگهبان سنن باستاني بوده و هستند اين جشن باستاني را برپا مي‌داشتند."
    هر چند نوشته شده است كه مردآويج زياري به سال 323 هجري (سده دهم ميلادي) اين جشن را در اصفهان با شكوه برگزار كرد. همچنين در زمان غزنويان اين جشن دوباره رونق گرفت و عنصري شاعر نامدار ايران در يكي از جشن‌هاي سده در برابر سلطان محمود قصيده‌اي درباره سده خواند كه آغاز اين است :

    سده جشن ملوك نامدار است زافريدون و از جم يادگار است
    در ايران باستان، و در ميان زرتشتيان ايران، اين جشن نزديك غروب آفتاب، با آتش افروزي آغاز مي‌شد و امروز هم با همان سنت كوه‌هايي از بوته و خار و هيزم در بيرون شهر فراهم شده، در حالي كه موبدان لاله به دست بخشی از اوستا که معمولن آتش نيايش ميباشد را ميسرايند، بوته‌ها را روشن كرده و مردمي كه در ان جا جمع شده‌اند نماز آتش نيايش خوانده، و سپس دست يكديگر را گرفته به دور آتش مي‌چرخند، شادي و پايكوبي مي‌كنند. اين مراسم بوسيله انجمن زرتشتيان كرمان سده‌هاست كه بيرون از شهر انجام شده و همه مردم زن و مرد، زرتشتي و مسلمان، كليمي در ان جا گرد آمده و در شادي شركت مي‌كنند.

    جشن سده در اصفهان در زمان مرداويج
    يكى از سردارانى كه بر قسمت بزرگى از ايران حاكم شد، مرداويج بود. كه در زمان خلفاى عباسى (المقتدر) مىزيست. از خصوصيات او احياى آداب و سنن ايران قبل از اسلام بود و از جمله به برگزارى باشكوه «جشن سده» مىپرداخت، مسكويه در خصوص چگونگى برگزارى اين جشن در اصفهان مىنويسد: «زمانى كه شب آتشافروزى جشن سده فرا رسيد، مرداويج از مدتى قبل از اين دستور داده بود، از كوهها و نواحى دور دست هيزم گردآورند و به اطراف رودخانه زايندهرود حمل كنند، همچنين فرمان داد نفتاندازان و آتشافروزان و كسانى كه در افروختن آتش مهارت داشتند و مىتوانستند وسائل آتشبازى را فراهم سازند در اصفهان جمع شوند. در اطراف اصفهان كوهى و تلى باقى نماند كه در آن هيزم و بوتههاى خار تعبيه نكرده باشند، تعداد زيادى كلاغ و مرغان ديگر به چنگ آورده و به منقار و پاهاى آنها گردوهائى كه از نفت و مواد سوزان انباشته شده بود مىبستند... مقصود از چنين كارهائى، اين بود كه در يك زمان، آتش، از قله كوهها و بالاى بلنديها و در صحرا و در مجلس جشن كه خود مرداويج در آن حضور مىيافت، بوسيله مرغانى كه رها مىساختند، زبانه كشد
    سده، پيشگام نوروز
    در كهن روزگاران، سال درايران دو بخش داشت : تابستان و زمستان. تابستان ازنفخفستين روز آبان يا ماه آبها آغازمي شد و سده، سد روز پس از آغاز زمستان بزرگ بود.نياكانمان برين باور بودندكه در آن زمان، زمستان سخت پايان يافته يا به گفته اي "كمرسرماشكسته مي شد." آنها، به شادي پايان يافتن سختي زمستان، جشن برپا مي كردندو آن را "جشن سده " مي خواندند. پدران و مادرانمان، در درازاي سال ، جشن هاي گوناگون برگزار مي كردندكه بزرگترين و پرارزش ترين آنها نوروز و مهرگان بود. آنان باور داشتندكه: پروردگار جهان، گيتي و همه ي بودني هايش را در شش زمان و در يك سال پديد آورد كه آفرينش مردمان، واپسين و سرآمد كار آفرينش است و به بزرگداشت اين رويداد بزرگ بود كه نوروز را باشكوهي بي پايان برگزارمي كردند. گروهي برين انديشه و باورند كه پيشينيان ما با برگزاري "جشن سده" به گونهاي با شكوه به پيشباز نوروز رفته اند. زيرا، در زمان برگزاري "جشن سده" سد شب و روز به نوروز مانده است. وينك بيامدست به پنجاه روز پيش
    جشن سده، طلايه ي نوروز و نوبهار




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  5. #5
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    مشی و مشيانه، همان حوا و آدم اند
    مشی و مشیانه نخستین جفت بشر در فرهنگ اساطیری ایران باستان هستند و روایت تولد این دو به این شکل است که هنگامی که كیومرث را گاه میرش و تسلیم کردن جان به جان آفرین فرا رسید، بر پهلوی چپ خویش بر زمین افتاد و در واپسین دم حیات، نطفه زنده و بالنده اش که سرخ گون بود بر زمین ریخت، و چون بر آن پرتوهای پاک و تابناک مهرشید بتابید، آن را شفاف و پاکیزه گردانید و باروری بخشید. پس از چهل سال، از این نطفه، دو گیاه بر دمیدند که در آغاز چنان به هم پیچیده و درهم تنیده بودند که بازوانشان از پشت به شانه هایشان آویخته بود و پیکرهایشان به هم چسبیده بود. سپس آن دو، سیمای بشری یافتند و روح انسانی در کالبد گیاهی شان دمیده شد و مشی و مشیانه نام گرفتند.اهورامزدا آنان را بدرود گفت و به پارسایی و نژادگی فراخواند و آن دو موجود مطهر و تبرک یافته از دم ایزدی گام بر زمین نهاند و نخستین سرود خویش را در ستایش او سردادند.

    برخی از پژوهشگران این گیاه ریباس را که مشی و مشیانه از آن به وجود آمدند، از جنس و رده گیاهی دانسته اند که امروزه مهرگیاه نامیده می شود.

    مشی و مشیانه را در زبان ها و منابع گوناگون با نام های کمی متفاوت معرفی کرده اند. در تاریخ مسعودی « مهلا و مهلیانه»، در تاریخ طبری « ماری و ماریانه» و در زبان خوارزمی « مرد و مردانه» نامیده شده اند. هم چنین با نام های مشیگ و مشیانگ، ملهی و ملهیانه، مش و ماشان، میشی و میشانه، میشا و میشانی، مشه و مشیانه، مشی و مشانه، مهلا و مهلینه ، نیز نامیده شده اند.

    ابو ریحان بیرونی در کتاب « آثارالباقیه» در تولد و زندگی مشی و مشیانه حکایت زیرین را- که بنا به نوشته خودش، از ابوالحسن آذر خورای مهندس شنیده- روایت کرده است:

    «خداوند در امر اهرمن حیران شد و پیشانی او عرق کرد و آن عرق را مسح نمود و به کنار ریخت و کیومرث از این عرق جبین آفریده شد. سپس کیومرث را به سوی اهرمن فرستاد و اهرمن را مقهور کرد و بر اهرمن سوار شد و به گرد عالم بگشت تا آن که اهرمن از کیومرث پرسید تو از چه چیز بیشتر می ترسی؟ کیومرث گفت اگر من به در دوزخ برسم بسیار خواهم ترسید و چون اهرمن در اثناء این که دور جهان می گشت و به در جهنم رسید چموشی کرده ، حیله ای به کار برد و کیومرث را زمین زد و اهرمن بر روی او افتاد، سپس از کیومرث پرسید می خواهم ترا بخورم و از کجای اندام تو آغاز کنم؟ کیومرث گفت از پای من شروع کن تا آن که مدتی کم به حسن و خوبی جهان نظر نمایم، چه، می دانست که اهرمن گفتار او را به طور واژگون خواهد به کار بست و این بود که اهرمن شروع کرد و کیومرث را از سر مشغول خوردن شد، تا آن که به جایگاه تخم دان و ظروف منی در پشت او رسید که دو قطره منی از پشت کیومرث به زمین ریخت و ریباس از آن رویید و میشی و میشانه که به منزله آدم و حوا هستند از میان این دو بوته ریباس متولد شدند و برخی ملهی و ملهیانه گویند ولی مجوس خوارزم میشی و میشانه را مرد و مردان می خوانند.

    روایت دیگری از این ماجرا را ابوریحان بیرونی به نقل از ابوعلی محمد بن بلخی شاعر نقل کرده است که مختصر آن چنین است:

    « اهرمن را پسری بود به نام خزوره و این پسر به فکر کشتن کیومرث شد و کیومرث او را بکشت تا آن که اهرمن به خداوند شکایت از کیومرث نمود و برای حفظ عهدی که میان خدا و اهرمن بود خواست که از کیومرث خونخواهی کند و اول عواقب گیتی و قیامت و غیره را به کیومرث نشان داد و کیومرث که این امور را دید ، به مرگ مشتاق شد و خدا کیومرث را بکشت و دو قطره از پشت او در کوه دامداذ که در اصطخر است، چکیده و از این دو قطره دو بوته ریباس که در آغاز ماه نهم اعضایی بر آن ها هویدا گشت، رویید و در آخر ماه نهم اعضای این دو ریباس کامل شد و با هم انس گرفتند و میشی و میشانه این دو نفر هستند، و پنجاه سال زندگی کردند و از طعام و شراب بی نیاز بودند و هرگز هیچ گونه غمی در دل نداشتند تا ان که اهرمن به صورت پیرمردی به آنان ظاهر گشت و گفت میوه های درختان را بخورید و خود نیز شروع به خوردن کرد و نیز شرابی برای ایشان تهیه کرد و میشی و میشانه آن را نیز آشامیدند و از آن روز در بلا و رنج افتادند و حرص در آن ها یافت شد و با یکدیگر هم بستر شدند و از آنان طفلی پیدا شد و از حرصی که داشتند زاده خود را خوردند تا آن که خداوند در دل این دو رافت و مهربانی آفرید و شش شکم دیگر پس از این واقعه زاییدند و نام های آن ها در ابستا مذکور است و شکم هفتم سیامک و فراواک بودند و چون این دو تن با هم تزویج کردند هوشنگ از آن متولد شد.»

    در روایت دیگری از همین اسطوره، پس از آن که مشی و مشیانه به ترفند اهریمن به خوردن و آشامیدن پرداختند و گرفتار رنج و بلا شدند، سرانجام آتش هوس، نخست در مشی و سپس در مشیانه زبانه کشید و جذب هم شدند و در آغوش هم خفتند، از این وصلت، پس از نه ماه، دو فرزند زاده شد، ولی حرص و ولع آن ها به خوردن چنان سیری ناپذیر بود که یکی را مادر و دیگری را پدر بلعید و این ماجرای فرزند خوردن آنقدر ادامه داشت تا این که سرانجام اهورامزدا را دل بر ایشان بشوخت و صفت لذیذ بودن را از فرزندان ان دو سلب کرد و آن ها را به کثافت و خون رحم چنان آغشته کرد که دیگر مشی و مشیانه فرزندان خود نخوردند. سپس هفت جفت نر و ماده از آن ها پدید امد و از هر کدام، طی پنجاه سال، فرزندانی زاده شد، و مشی و مشیانه در صد سالگی جهان را بدرود گفتند.

    اهورامزدا کشتن گندم به مشی و مشیانه اموخت و نیز ان ها را به تهیه لباس و پرورش ستوران و درودگری آشنا ساخت.

    در کتاب « شناخت اساطیر ایران» نوشته جان هینلز، داستان تولد مشی و مشیانه چنین آمده است:

    « چون « انسان» درگذشت، نطفه او بر زمین فرو رفت. از تن او که از فلز بود، انواع مختلف فلزات به زمین رسید و از نطفه او مشیه و مشیانه( مشی و مشیانه) که نخستین زوج بشر بودند، از زمین روییدند.»

    « نخستین زوج بشر از نطفه گیومرث که در زمین ریخته بود، بیرون آمدند. نخست به شکل گیاهی پیوسته به هم روییدند به طوری که نمی شد تشخیص داد کدام مرد بود و کدام زن. این دو با هم درختی را تشکیل می دادند که حاصل آن ده نژاد بشر بود. سرانجام وقتی به صورت انسان درآمدند، اورمزد مسئولیت هایشان را به آنان آموخت:

    شما تخمه بشر هستید. شما نیای جهان هستید. به شما بهترین اخلاص را بخشیده ام. نیک بیندیشید. نیک بگویید و کار نیک کنید، و دیوان را نستایید.

    اما شر در آن نزدیکی در کمین نشسته بود تا آنان را از راه راست منحرف کند. اهریمن بر اندیشه آنان تاخت و آنان نخستین دروغ را بر زبان آوردند- گفتند که اهریمن آفریدگار است... از این لحظه به بعد سرگردانی نخستین زوج در زندگی که خدا برای آنان در نظر گرفته بود، آغاز گشت؛ و در زندگی دچار سردرگمی شدند. قربانی هایی کردند که ایزدان را خوش نمی آمد و به نوشیدن شیر پرداختند و باکندن چاه و گداختن آهن و ساختن افزارهای چوبی، با یکدیگر در کار که در دین زرتشتی بسیار پسندیده است، سهیم شدند، اما حاصل آن آرامش و پیشرفت و هماهنگی که باید ویژگی جهان باشد، نبود، بلکه نتیجه آن خشونت و شرارت بود. دیوان اندیشه نخستین زوج بشر را با این اغوا که پرستش آنان بر پرستش خدا ترجیح دارد، تباه ساختند و اخلاقشان را با بر گرفتن میل به هم آغوشی به مدت پنجاه سال، فاسد کردند... حتی وقتی هم نخستین زوج فرزندانی به وجود آوردند،آن ها را خوردند تا این که اورمزد شیرینی فرزند را بر گرفت. آن گاه، سرانجام، مشیه و مشیانه وظیفه خویش را با به دنیا آوردن همه نژادهای بشر به انجام رسانیدند.»



    در« بند هش» در باره تولد مشی و مشیانه دو روایت بیان شده است. یکی که مختصر و موجز است، چنین است:

    « از آن جا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود، از تن کیومرث هفت گونه فلز به پیدایی آمد. از آن تخم که در زمین رفت، به چهل سال مشی و مشیانه بر رستند که از ایشان کمال جهان و نابودی دیوان و از کارافتادگی اهریمن بود.»



    دیگری که روایتی مفصل و مبسوط است، این گونه است:



    « چون کیومرث به هنگام درگذشت تخمه بداد، آن تخمه را به روشنی خورشید بپالودند و دو بهر آن را نریو سنگ نگاه داشت و بهری را سپندارمذ پذیرفت. چهل سال (آن تخمه) در زمین بود. با به سر رسیدن چهل سال، ریباس تنی یک ساقه، پانزده برگ، مهلی و مهلیانه (از) زمین رستند. درست (بدان) گونه که ایشان را دست بر گوش باز ایستد، یکی به دیگری پیوسته، هم بالا و هم دیسه بودند. میان هر دو ایشان روان برآمد. آنگونه (هر سه) هم بالا بودند که پیدا نبود کدام نر و کدام ماده و کدام آن روان هرمزد آفریده (بود که) با ایشان است، که روانی است که (تن) مردمان از برای او آفریده شد....

    سپس، هر دو از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند و آن روان به مینویی در ایشان شد که روان است. اکنون نیز (مردم) به مانند درختی فراز رسته اند که بارش ده گونه مردم است.

    هرمزد به مشی و مشیانه گفت که « مردم اید، پدر( و مادر) جهانیان اید. شما را با برترین عقل سلیم آفریدم، جریان کارها را به عقل سلیم به انجام رسانید. اندیشه نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کردار نیک ورزید، دیوان را مستایید.»

    هنگامی که یکی به دیگری اندیشید، هر دو نخست این را اندیشیدند که « او مردم است». ایشان چون به راه افتادند، ( به عنوان) نخستین کنش، این را کردند ( که) بمیزیدند؛ ( به عنوان) نخستین سخن این را گفتند که « هرمزد آب و زمین و گوسفند و ستاره و ماه و خورشید و همه آبادی را که از پرهیزگاری پدید آید، آفرید (که) بن و بر خوانند». پس اهریمن بر اندیشه ایشان برتاخت و اندیشه ایشان را پلید ساخت و ایشان گفتند که « اهریمن آفرید آب و زمین و گیاه و دیگر چیز را». چنین گفت: « آن نخستین دروغ گویی را که ایشان بافتند، به ابایست دیوان گفتند». اهریمن ( به عنوان) نخستین شادی از ایشان، این را به دست آورد که بدان دروغ گویی هر دو پلید شدند و روانشان تا تن پسین به دوزخ است. ایشان را سی روز خورش گیاهان بود و ( خود را به) جامه ای (از) گیاه نهفتند. پس از سی روز، به بزی سپید موی فراز آمدند و به دهان شیر پستان ( او) مکیدند. هنگامی که شیر را خورده بودند، مشیانه گفت که « آرامش من از آن (بود) که من آن شیر آبگونه را نخورده ( بودم)، اینک مرا رامش دزدیده از آن است که ( شیر) خوردم و بر تن سیری است». از آن دروغ گویی دوم نیز دیوان را زور برآمد و مزه خورش را بدزدیند، آن چنان که از یکصد بهر یک بهر ماند.

    پس به سی شبانه روز دیگر به گوسپند تیره رنگی سپید آرواره آمدند. او را تکه کردند و ( بر او) از درخت کنار و شمشاد، به راهنمایی مینوان، آتش افکندند؛ زیرا آن هر دو درخت آتش دهنده تراند. به دهان نیز آتش افروختند و نخست هیزم درخت کهنج و زیتون و نیز درخت کنار و شاخه خرمابن سوزانیدند و آن گوسپند را کباب کردند و به اندازه سه مشت گوشت در آتش بهشتند و گفتند که « (این) بهره آتش»، و از آن پاره ای به آسمان افکندند و گفتند که « این بهره ایزدان». کرکس مرغ فراز رفت، (نتوانست گرفت، سگ آن را) از ایشان ببرد؛ زیرا نخست، گوشت را سگ بخورد.

    ایشان نخست، جامه پوستین پوشیدند، پس آن گاه به موی، نخ، برشتند و آن رشته را جامه کردند و پوشیدند. به زمین کلگی بکندند، آهن را (بدان) بگداختند، به سنگ آهن را بزدند و از آن تیغی ساختند، درخت را بدان ببریدند، آن پدشخوار چوبین را آراستند.

    از آن ناسپاسی که کردند دیوان ستنبه شدند. ایشان (= مشی و مشیانه) خود به خود رشک بد بردند. به سوی یکدیگر فراز رفتند، (هم را) زدند، دریدند و موی کندند. پس دیوان از تاریکی بانگ برکردند که « مردم اید، دیو را پرستید تا شما را رشک بنشیند». مشیانه فراز جست، شیر گاو دوشید، به سوی شمال فراز ریخت. بدان دیو پرستی، دیوان نیرومند شدند و هر دوی ایشان را چنان خشک کون بکردند که (تا) پنجاه سال کامه هم آمیزی شان نبود و اگر نیز ایشان را هم آمیزی بود، آن گاه فرزندی شان نبود. با به سر رسیدن پنجاه سال،(به) فرزند خواهی فراز اندیشیدند... پس ایشان به هم کامه بردند و در کامه گزاری که کردند، چنین براندیشیدند که ما را (به) پنجاه سال کار این بایست بود. از ایشان به نه ماه جفتی زن و مرد زاد. از شیرینی فرزند، یکی را مادر جوید، یکی را پدر. پس هرمزد شیرینی فرزندان را از اندیشه آورندگان بیرون کرد و به همان اندازه پرورش فرزندان را بدیشان بخشید.

    شش جفت نر و مادر از ایشان پدید امد. برادر خواهر را به زنی همی گرفت. همه، با مشی و مشیانه (که) نخستیین (جفت بودند)، هفت جفت شدند. از هر یک ایشان تا پنجاه سال فرزند بیامد، خود به یکصد سال بمردند. از آن شش جفت یکی، سیامک نام، مرد، و زن ( وشاگ بود). از ایشان جفتی زاد که مرد فرواگ و زن فرواگین نام بود. از او پانزده جفت، نه جفتشان بر پشت گاو سریشوگ، بدان دریای فراخکرد، بدان شش کشور دیگر گذشتند و ( در) آن جای (ها) نشستن کردند. شش جفت به خونیرث ماندند. از آن شش جفت، جفتی، مرد تاز و زن گوازک نام بودند. ایشان به دشت تازیان بودند. دشت تازیان را نام از اوست و به سبب اوست (که) چنین خوانند. جفتی، مرد هوشنگ، زن گوزک نام؛ ایرانیان از او بودند. از جفتی مازندران بودند. در آمار، آنان که به کشورهای ایران اند و آنان که به انیران کشورهایند،(یعنی) آنان که به کشور توراند و آنان که به کشور سلم اند(که) روم است و آنان که به کشور سین اند که چینستان است و آنان که به کشور دهستان اند و آنان که به کشور سند اند و نیز آنان که به آن شش کشور دیگراند، همه از پیوند فرواگ، فرزند مشی اند...»
    در « گزیده های زاداسپرم» ماجرای تولد مشی و مشیانه چنین روایت شده است:

    «کیومرث درگذشت، زر را سپندارمذ پذیرفت و چهل سال در زمین بود. به سر چهل سال، ریواس گونه، مشی و مشیانه برآورده شدند، یکی به دیگری پیوسته و هم بالا و هم دیس.

    میان ایشان روان برآمد. به هم بالایی، ایشان چنان بودند که پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده و کدام آن روان هرمزد آفریده است. این است آن روانی که مردم بدان آفریده شدند.»



    در« روایت پهلوی» نیز این افسانه به صورت زیر آمده است:

    « او مردم را از آن گل بساخت که کیومرث را از آن کرد، کیومرث را به شکل نطفه در سپندارمذ هشت و کیومرث از سپندارمذ آفریده و زاده شد، مانند مشی و مشیانه که رستند. سه هزار سال وی را به حرکت در نیاورد. چون اهریمن در تاخت، سی سال ببود تا همی در گذشت، فروردین ماه،روز هرمزد او را بکشت. نطفه کیومرث به زمین آمد. چهل سال به نطفه بودن در زمین ایستاد. پس مشی و مشیانه از زمین ریواس پیکر برستند، یعنی چون ریواس که برآید و او را برگ بر تن فراز ایستد.

    روشن گفت که« نه ماه ریواس پیکر بودند، پس به مردم پیکری گشتند.» از ایشان شش پسر و شش دختر بزادند و بود که زیستند و بود که مردند. سپس همه مردم از ایشان پدید آمدند.»




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  6. #6
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    نوشتارهايی پيرامون زرتشت
    ۱- دين و آيين زرتشت، همچون پيشينيانش در ايران باستان، پيوندش با خدا پيدايشي است. يعني چه؟ يعني اينکه ما ايرانيان هرگز خدا را موجودي خارج از خود گمان نکرده ايم. ما همواره براي جستجو و يافتن او نه به بيرون، بلکه به درون خود چنگ زده و به پيدايش او پرداخته ايم. خوب اين چه اهميتي دارد؟ تمامي کنه مطلب اينجاست که ما خود و خدا را دو موجود مجزا و بيگانه از هم نديده ايم؛ ما از او و او از ما بوده است. در جريان چنين ارتباط مستقيم و بي واسطه اي هيچ خدايي نمي تواند بر ما حکومت کند و ما نمي توانيم آلت دست و بازيچه ي او باشيم؛ چه او از ماست، با ماست و ما براي رستگاري خويش راهي جز به هم پيوستگي به اومان نيست. او به ما خشم نميگيرد و ما را وعده هاي انتقام جويانه و شکنجه هاي جنايتکارانه نمي دهد؛ و نه فقط اين بلکه پيوند ما با او نيازي به واسطه اي به اسم آخوند و دکان و بازارش ندارد. او به مترجم و مفسر و موجود تافته ي جدا بافته اي براي برقراري ارتباط با ما احتياجش نيست. و ما گناهکاراني نيستيم که به درگاهش مجبور باشيم هر روز چندين و چند بار استغفار کرده، طلب آمرزش نماييم. او درگاهي در بساط ندارد. و نه دلالاني که در برابرشان زانو زنيم وگاه و بيگاه به "گناهان" خود اعتراف نماييم. پيوند ما با او کند و کاو خويش است با سلاح انديشه ورزي و خردگرايي.
    "من منش نيک را دريافته ام. پس کي اي راستي تو را خواهم ديد؟ کي راه خداي بس توانا را خواهم يافت؟ کي آواي دروني مزدايي را خواهم شنيد؟..."
    ۲- آيين زرتشت بر خلاف مذهبهاي ابراهيمي ديني مثبت گراست. اين آيين انسان را به مبارزه بر ضد دروغکاران و ستمکاران تشويق ميکند. زرتشت از نبرد سهمگين، دراز مدت و پر فراز و نشيب سخن ميگويد و اميد آن ميدهد که اين پيکار با همبستگي جهاني درست انديشان با يکديگر سرانجام به پيروزي نيکي بر پليدي ختم خواهد يافت و انسان به آرامش همگاني دست خواهد يازيد. هسته ي اين مثبت گرايي ريشه درنيک سرشتي انسان دارد و نه آلودگي او به گناهان کبيره و ناتواني و عجز و شکست محتوم او. پس او را نيازي به ناجي غايب نيست. او به قهرماني که از آسمانها ظاهر ميشود و دخل همه را در مي آورد که ديگر تا آن موقع حتمن همگي مفسد في الارض شده اند، اعتقادي ندارد. او به انسان و گوهر و هستي او باور دارد و پيکار همگانيشان نه به قهرماناني خارج از مردم و آسماني. انسان در کارزار خويش برضد نابخردي و دروغ کاري پيروز خواهد شد و شهرياري راستي را در جهان دامن گستر خواهد نمود، جايي که انسانها، حيوانات و گياهان و تمامي هستي به همزيستي بيمانند رسيده، در آرامش بسر خواهند برد.
    " اينک من سروش، آن آواي دروني تو را که از همه ي آواهاي شنيدني رساتر است، فراز مي خوانم تا به آرمان خود برسم و زندگاني درازي را بيابم و به شهرياري منش نيک در آمده، بر راه راست راستي گام بزنم و به جايگاهي برسم که خداي دانا مي باشد."
    ۳- او از خشونت و جنگ و تصرف اقوام و سرزمينها و گسترش تحميلي آيين زرتشت بيزار است. سرآغاز و سرانديشه ي کارهاي او به نام نامي خرد، راستي و آواي سروش درون است. زرتشت يگانگي خداي خويش را از پيکار دروني خويش آغازيد و گفتار رستگارانه ي خود را از راه انديشه ورزي و سنجشگري و به چالش کشيدن تفکرات ديگران گسترش داد. او زماني که از راه گفتگو و گلاويزهاي فکري دراز مدت با گشتاسب شاه توران، او را به آيين خويش گرواند با اينکه ميتوانست از نفوذ معنوي خود در جهت دست و پا کردن امتيازات خاصي براي خودش سواستفاده کند، همچنان همان اشو اسپنتمان نخست باقي ماند و هرگز خود را آلوده به هوسهاي قدرت طلبان ننمود و به گسترش خشونت بار آيينش به اقوام و سرزمينهاي مجاور مبادرت نورزيد. او جسم و اموال و سرزمين انسانها را طلب نميکرد و نيز شهوت تصرف و پيروزي و رهبري نداشت. او را با گوهر انسانها سر و کارش بود و خرد و دانش و آواي سروش درونشان.
    " ... بشود که بدستياري فرمانروايان خوب، آسيب و کشتار بند آيد و آرامش به خانه ها و آباديها در آيد و آزار ناپديد گردد. آن کس از همه والاتر است که راه کشتن را مي بندد، بشود که چنين کاري هر چه زودتر انجام گيرد."
    ۴- هم از اين رو بود که ادعاي معجزه ايش نبود و نه حتا پيغنبريش. او نوازنده اي چيره دست و انساني فرهيخته، فيلسوف و مسلط به علوم و دانش زمانه خويشش بود. او را خدا نازل نکرده بود، و زنجير رسولي هيچ موجود خارج از انسانيش بر قامت او تاب ايستادگي نداشت. او خود را پيام آور نيک سرشتي و خردورزي ميدانست و انسانها را بدهکار خويش نمي شناخت. پس نيازش به معجزه، ايجاد رعب و وحشت و بکارگيري ترفندهاي پيغنبرگونه براي نسق گيري از مردم نبود. خداي او دانش بود و آفريده ي جان و خرد و نه رب النوع ديوانه سري که در عين آگاهي به ثانيه ثانيه ي زندگي مخلوقاتش باز هم آنان را مورد آزمايش قرار ميدهد، تا اينکه بالاخره در روز رستاخيز بخش عظيمي از ايشان را به سزاي گناهانشان برساند و دمار از روزگارشان در آورد.
    " منم آن نيايشگر راستين که از راه راستي و با بهترين دانش و بينش خود، تو را در مي يابم و با اين انديشه در سر، مي خواهم رايزن و راهنمايي براي مردم آباد باشم. پس، اي خداي دانا، مي خواهم تو را ببينم و با تو همسخن بشوم."
    ۵- خداي او از راه تقيّد و تقليد فکري و تمکين به اوامري که با خرد انساني هر فرد سازگاري ندارند، به جان راه نمي يابد. او با سرودها و آهنگهاي دلنشين از پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک سخن گفت و مردم را دعوت به پيکار نيک نمود. اين کارزار هم فردي است و هم گروهي. او انسانها را فرا ميخواند تا پرسنده باشند و به خويشتن خويش نقب زنند تا با خداوند جان و خرد عجين شوند. او از آنان ميخواهد تا بر ضد دروغ کاران و ددمنشان ايستادگي کنند، انجمن زنند و به پيکاري جهاني براي بهزيستي همگاني دست يازنند:
    "...چه کسي با آرامش افزاينده همگام است؟ چه کسي خود را از راه منش نيک سزاوار انجمن مغان، سازمان دوستي جهاني، ميداند؟"
    ۶- در هيچ کجاي سرودهاي پاک او هيچگونه تلاشي براي نوشتن دستورالعمل زندگي براي انسانها وجود ندارد. زيرا که او فرهيخته و آينده نگر بود و پويايي و پيچيدگي زندگي و دانش پيشرونده را ميفهميد. هدف اومچ گيري، کنترل و تعقيب انسانها تا ابدالدهر نبود. او براي انسان ارزش والايي قايل بود و خردمندانه هرگز بخود اجازه نميداد انسان را تحقير کرده برايش نسخه ي چگونه زيستن بنويسد. او بيش از ۷۰ سال زيست و به اندازه ي کافي امکانات مادي و زمان در اختيار داشت تا صدها و هزاران صفحه شريعت سياه کند و با انسانها همچون گوسفندان سرگرداني رفتار نمايد. اما او آگاهانه به همين هفده سرود پاک خويش (گاتها) بسنده کرد. دينداري او بازي قدرت او نبود. او به خدا و بنابراين به انسان يعني پرتو اهورايي عشق مي ورزيد و خود را برتر و جدا از ديگران نميديد
    ۷- خداي زرتشت مرد نبود. به همين دليل است که حتا درجامعه ي مرد سالار آنروز زن در انديشه ي زرتشت صغير و ذليل نشد. و نه وسيله ي ارضائ شهوتهاي برتري جويي و جنسي مردان آن خدا. زن انسان بود؛ پس خدا به يکسان در جان وخرد او جاي داشت.
    او "جايگاه ويژه اي" نداشت. او برده و کنيز مرد و فرزندان وي شمرده نميشد. بهنگام نيايش هم آوا با زرتشت و ديگر ياران به سرود خواني مي پرداخت و دوشادوش مرد در کارهاي روزمره ي زندگي شرکت ميجست. غير از اين نيز بايسته و شايسته ي انسان انديشه ورز و خردگرا نبود؛ روي سخن زرتشت انسان بود و نه مردان. انديشه ي او بسي والاتر از آن بود که بر مرکب جنسيت نشسته از آن رکاب گيرد. او دکاني نداشت ونه کالايي که اهداي آن بکارجذب سياهي لشکرش آيد.
    ۸- زرتشت از اولين قربانيان نامدار آخوندها و موبداني بود که به نام او سکه زدند و مضون پيام هاي پاک او را در زير خروارها دستورالعمل و چون وچراهاي روزافزون دفن گردانيدند. دم و دستگاه و جلال و جبروت و بساطي که به نام او به راه افتاد، سرانجامي جز ازهم پاشيدگي نداشت. دست و پا کردن مقوله هاي جهنم و بهشت و فرشته و ... بالهاي تنومند انديشه هاي او را در هم شکست و آيين او را تا سطح مذهبي شرعي، تقليدي و اجباري پايين آورد وآنها را بي مايه و ارزش ساخت.
    ۹- ديگر گرايي وانساندوستي که در تمامي دهليزهاي کوچک و بزرگ گاتها موج ميزند، از کار افتاد و خشکه مقدسي مد روز شد و کارو کاسبي آخوندها رونق فراوان يافت. سرانديشه ي " سازمان دوستي جهاني" جايش را به کشورگشايي هايي گاه به بهانه يا انگيزه ي گسترش آيين زرتشت سپرد. و بدين سان آخرين بقاياي دين پيدايشي ايرانيان همچون نمادي فرهنگي جايش را به مذهبي واگذار کرد که تا به امروز انسان ايراني را از خود بيگانه و تهي ساخته است.
    ۱۰- از همين جاست که آيين زرتشت، بر خلاف مذهبهاي ابراهيمي، براي تداوم بقا نيازش به بازگشت به نخستين انديشه هاي نيک زرتشت مي آيد تا آن انديشه هاي انساندوستانه همچون ققنوسي از پس و ميان چندين هزار سال آتش وخاکستر نابخردگرايي و از خود بيگانگي در آمده، بال گشوده تا بندهاي تحجر فکري و تلقينهاي ضد انساني را از هم بگسلد.

    شايستگي اين يکي بازگشت به چشمه ها ي اصلي خويش است و بايستگي آن ديگران گريز ازآن متون. هر چه آن مذهبها نيازشان براي زنده ماندن و حفظ آبرو در برابر جهانيان و انسان آزاده ي امروز به روزآمد شدن از طريق توجيه و تحريف، متجدد ساختن، دستچين کردن، ناديده گرفتن و گاه بريدن برخي افاضات سخيف ضد بشري متون مقدس بجا مانده از پيغنبرانشان مي آيد، باورهاي انديشه انگيز و درون نگر ايراني را تنها ميتوان از راه يافتن و دريافتنشان بکار گرفت. باشد که ايراني به خردگرايي و انديشه ورزي فرهنگي خويش بازگردد.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  7. #7
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آتش نيايش
    آتش در فرهنگ ايرانی قدمتی بس ديرينه دارد سرزمين اوليه ايرانيان در محيطی سردسير واقع بود و در واقع تاريکی و سرما دو دشمن ديرينه ايرانيان محسوب می شد و به همين جهت بود که آتش نزد ايرانيان بسيار ارزشمند و مقدس بشمار می رفت و اين باعث گرديد تا ايرانيان بسيار زودتر از اقوام و ملل ديگر به فوايد آتش پی برند و با کمک آن سنگ گران را ذوب نموده و به ابزار آلات مورد نياز خود تبديل نمايند بگونه ای که اولين آثار و نشانه هايی که برای هر دوره تاريخی بدست آمده از جمله اثر مفرغ ؛مس و آهن اولين نمونه های آن در سرزمين کهن ايران يافت گرديده.وجود کوره های متعدد ذوب مس حاکی از تسلط ايرانيان بر اين دانش دارد. نياز به آتش سبب می گرديد تا در هر شهر و روستا و جامعه ای مکانی برای هميشه روشن نگاه داشتن آتش تعبيه گردد تا مردم بتوانند نياز خود را با برگرفتن آتش از آن برآورده سازند و همين مکانها نيز محلی برای تجمع و گردهمايی ها نيز محسوب می گردید.بعد ها روحانيون از اين موضوع استفاده کرده و آتشگاه ها را محلی برای اجرای مراسم خود برگزيدند و آتشکده جنبه ای مقدس نيز پيدا نمود.در هر صورت می توان گفت آتش به نوعی پرچم غير رسمی ايرانيان محسوب می گردد و حتی امروز نيز چه در زمستان و چه در تابستان هر کجا آتشی برافروخته شود نا خودآگاه بسوی آن کشيده می شويم و گرمای آنرا با تمام وجود خود حس می کنيم .آتش نيايش از سروده های زيبايی است که نياکان ما برای ستايش اين آفريده نيک اهورايی سروده اند .
    می ستايم آتش را که آفريده اهورامزداست

    ستايش پاک تو را باشد ای آتش پاک گهر ای بزرگترين بخشوده اهورامزدا ای فروزه ای که در خوری ستايش را.می ستايم تو را که در خانه من افروخته ای سزاواری ستايش و نيايش را.

    برابر تو می ايستم برای نيايش با همه آيين های دين به دستی برسم و به ديگر دست چوب خوش بوی خشک که زبانه اش روشن و سوزشش بپراکند بوی خوش را و تو ای سزاوار ستايش بهرهمند شوی از درخشندگی آن به هنگام سوختن و بوی خوش آن.به نگاهبانی تو بايستی پارسايی آراسته و با دانش و فرهنگ گماشته باشد که بسرايد برای تو اين ترانه را:

    تو ای آتش اهورامزدا تو ای جلوه گاه آن بزرگترين سزاوار ستايش فروزان باش در اين خانه همواره پرتوت با زبانه های سرخ فام رخشنده باشد در اين خانه هميشه و هميشه تا زمان بی پايان.تو ای ايزدی که نزديکترينی به اهورا کام ها و خواست های ما را برآورده ساز .آرزوهايمان را که از زبان بر می آيد با زبانه آسمان آسايت هم بستر ساز تا کاميار شويم.

    آرامش و آسودگی را پيش کش ما ساز آسودگی در زندگی فراخی در روزی پاکی استواری در دين گفتاری رسا و آوايی خوش و از پس آن دانش ،دانشی که بسوی زندگی خوش و بهتری راهبرمان گردد.به بخشای به ما بهترين رفتار و کنش را که دلير و پيکارنده و نيرومند باشيم ،که با فر و هنگ باشيم که در نور دانش را سپريم که در خانه های ما فرزندانی زورمند و زيبا پيکر و گويا و رزمنده در راه کشور با هوش و دانش و انديشه و گفتار و کردار نيک زاده شوند که دريابند خانه و خانواده و دهکده و کشور ما را.

    ای ايزد بزرگ ما را همواره درياب به بخشای به ما آنچه را که کامياری دهد آنچه را که رستگاری دهد و به روزی و به زيستی آورد بهرهمند کن ما را از بهترين زمين ها که در آن خانه های پر آسايش بر پا سازيم و درياب روان ما را که آرامش داشته باشد و راه پاک پارسايی را بسپريم.

    در مهراب خانواده در آتشگاه آتشکده آتش روشن و تابنده اهورايی زبانه می کشد . نيايشگرانه به درگاهش سرود می خوانند و او خواستار است تا بهترين چوب خوشبوی و خشک را بر بسترش نهند و درودش گويند با برسم در دست گرفته و هوم آميخته به شير.آنگاه است که نيايشکنندگان به گوش جان می شنوند آوای آرامش بخش آتش را که :

    برخوردار باشيد از خواسته و دارندگی .دشت هايتان پر باشد از انبوه گله های گاو و گوسپند چون زمين هايی که بر سينه گاهشان از درختان و گياهان بيشه های انبوه پيدا شده.برخوردار باشيد از انديشه يی روشن و هوشی زياد و آزادگی و سرافرازی و نيرومندی و دليری . برخوردار باشيد از دشت های انبوه و بهره دهنده و از خانه های گسترده و زيبا و پر آسايش که آوای فرزندان دلير از آنها برخيزد که آرامش بخشد شما را و کشور را.

    چون نيايش کنندگان اين چنين شنيدند با گوش جان آفرين ايزد بلند پايه را برای واپسين بار نيايش می کنند اينچنين:

    درود و ستايش به تو ای آتش اهورامزدا می ستايم اين روشنی پاک و درخشان را اينک که به ما آشکاری توان و نيرو يمان بخشای تا بهترين انديشه و گفتار و کردار را داشته باشيم .ياريمان ده که با بدی و زشتی و دروغ پيکار کنيم روان ما را پالوده گردان از بدی و راه بی فرجامی تا شايسته پرستش اهورای بزرگ باشيم.
    ماه نيايش
    قبل از اينکه گسترش آيين ميترائيسم توسط مهاباد پيامبر در ايران آغاز گردد و يگانه پرستی در سراسر اين سرزمين اهورايی گسترش پيدا نمايد ايرانيان باستان بر اين اعتقاد بودن که امور زمين توسط آسمان و ستارگان اداره می شود و همين اعتقاد بود که باعث می گرديد توجهی ويژه به ساختارهای آسمانی و نجوم داشته باشند و در اين علم سر آمد تمامی ملل گردند و قوس آسمان را که امروزه با ابزار نوين شناخته اند در هزاران سال پيش به وجود آن پی ببرند . اين اعتقاد نسل به نسل و سينه به سينه در بين اين مردم منتقل گرديد و ريشه دوانيد و حتی خود ما نيز ناخودآگاه هنگام ستايش خداوند رو به آسمان نگاه می کنيم در حاليکه می دانيم خداوند در همه جا هست و آسمان و زمين ندارد. و اشو زرتشت نيز در نيايشهای خود به اهورامزدا می گويد اينک با دستهای بر افراشته به سوی تو روی می آورم.حتی با وجود آنکه نمازی که امروزه ايرانيان در قالب دين اسلام به جای می آورند و برگرفته از آداب و رسوم اعراب بصورت تعظيم و سجده می باشد در ميان نماز خويش قنوتی را بجا می آورند که در آن به رسم نياکان خود دستهای خود را به سوی آسمان بلند می کنند.در هر حال نيايش خداوند به هر سبک و عادت و زبانی که باشد نکوست و تفاوتی نمی کند(نام تو را به هر زبانی که گويند خوش است).ماه نيايش نيز از جمله ستايشهای زيبايی است که در پرستش و ستودن قدرت اهورامزدا برای ماه سروده شده و ترجمه روانش در اينجا آورده می شود:
    می ستاييم ماه را که آفريده اهورامزداست

    پيروز و فرخنده باد گردونه زيبای ماه .پيروز و فرخنده باد وهومنه آن امشاسپند بلند پايه و آن ايزدان ستايش شده :ماه گوش و رام.ستايش از برای امشاسپندان و ايزدان و پرستش ويژه از برای اهورامزدا . می ستايم ماه را ميانه سپهر بی پايان هنگامی که پديدار شود می ستايم ماه را ميانه آسمان هنگامی که به گونه گوی درست در آيد . برای خشنودی اهورامزدا می سرايم بهترين سرودهای دين را :پيروم آيين مزدا پرستی را آن آيينی که آورده زرتشت است آن آيينی که پيکارگر است با پليدی و آن کيشی که می آموزد ستايش و بزرگداشت همه جانوران سود رسان را.با زبان جان می سرايم سرودهای پرستش را برای اهورامزدا و سرودهای ستايش را برای امشاسپندان و ايزدان .

    و ستايش ويژه ام باشد برای ماه ؛ماه گوی چهره سرود می گويم چون در آسمان پديدار شود . سرود می گويم هنگامی که به ميانه سپهر پر شود.چون پديدار شود کمانی باريک است پس روزهايی نيرو می کند تا اين کمان پر شود .يک نيمه ؛و آنگاه دو نيمه به هم آمده چون يک گوی تمام . از آن پس از گوی تمام کاسته می شود روزهايی می گذرد تا دگر بار همان کمان نازک شود . دو زمان برابر :پانزده روز کمان نخستين گويی تمام می شود و پانزده روز گوی تمام به کمان نخستين ديگرگونی ميابد . ای اهورا پرستشگرم تو را که اينچنين خواستت روان است و کيست جز تو که اينچنين کند؟

    ای اهورامزدا می ستايم اين ماه گوی مانند را که آفريده توست که نمايانگه پاکی و زيبايی است .می نگرم روشنايی سپيد گونه و نوازشگر آن را که چه سان امشاسپندان از سپهر بی کرانش به زمين می گسترند به زمينی که آفريده اهورامزداست و اين روشنايی چون بر بستر زمين می تند گياهان را می بالاند و می روياند و به زمين جامه زيبای سبزگونی می پوشاند.

    می ستايم اين گوی روشن آسمان را .برای شکوه و فرش .برای فرخندگی و زيبائيش .سرود ويژه نيايش را می سرايم با زبان جان در سه گاه :به هنگامی که چون کمانی در سپهر پديدار شود و به هنگامی که اين کمان پر شود و زمانی که مانند گويی تمام در پهنه بی کران سپهر ديدگانم را روشن کند.می ستايم ترانه ويژه نيايش را اينچنين:

    ستايشگرم آن گوی روشن پاک را که به همه چيز زيبايی و تازگی می بخشد که سپيد گون روشنی اش گياهان و درختان را بروياند و ببالاند و سبز و تازه گرداند که دانش و خواسته را بيافزايد و روشنی اش بيمارگونگی را از تن و روان بزدايد.ستايش باد ماه را آن پيروزمند نيروزای روشنگر را و پيروزی و پايندگی باد جاندار سود رسان بهره دهنده را.ستايشگرم ماه سود رسان اهورا آفريده را .خواستارم که به بخشايی ما را تندرستی و ديرزيوی و نيرومندی و پيروزمندی .نيروی پايدار را در ما برانگيز و تو که بخشاينده يی دارندگی و خواسته را چارپايان ما را در رمه انبوه گردان.در خانه هايمان پسران و دختران ستبر سينه و بلند بال و زيبا را فزون گردان تا نيرومند باشيم و در پيکار زندگی پيروزگر نه بخت برگشته.

    تو ای ايزد بلند پايه و شما ای همه ايزدان اهورا آفريده ترانه ستايش ما را با آوايمان بشنويد و ستايندگان نيکی را پيروز بخت سازيد.ستاينده ام ماه ايزد روشنگر را با همه آيين های دين :با شاخه های سبزگونه برسم (barsam) در دستی و شيره هوم با شير آميخته بر ديگر دست و ترانه ستايش و سرود ويژه بر زبان.

    و مزدا اهوراست که همه آگاهی از کردارهای راستين ستايشگرانه مردم دارد. و پاداش اهورايی از آن زنان و مردانی است که نگاهداری آيين های دينشان و ستايش آنان برای مهر ايزد به راستی و درستی باشد.
    مهر نيايش
    دروغ گويی و پيمان شکنی از دير باز نزد ايرانيان عملی بسيار زشت و نکوهيده محسوب می گرديد و ايرانيان از کودکی نزد آموزگاران خويش می آموختن تا با داد و راستی با يکديگر و عموم جامعه بر خورد نمايند و بر سر پيمان خويش تا پای جان ايستادگی کنند مانند داستان سياوش در شاهنامه که حاضر نگرديد تا پيمان خويش را حتی با دشمن خود بشکند و ترک وطن و تاج وتخت را به پيمان شکنی ترجيح می دهد .هرودت درباره اخلاق و آداب ايررانيان می گويد : ايرانيان از داد و ستد و وام گيری پرهيز می کردند تا مبادا در اين کار مجبور به دروغ گويی شوند و يا داريوش در کتيبه خويش می نويسد خداوند اين کشور را از دروغ و دشمن و خشکسالی محفوظ دارد . ايزد مهر در فرهنگ ايراني از نگاهبانان پيمانها محسوب می شود و در سروده های مختلفی بصورت نماد و تمثيل بيان می گردد و داوری راست و تيزبين است .بنا بر عقيده ايرانيان باستان بامداد روز چهارم درگذشت هر متوفايی روان وی مقابل چينوت پل در برابر محکمه ای حاضر می شود داوران اين محکمه در درجه نخست مهر است و سروش و رشن و اشتاد ايزد نيز حاضرند و پس از محاکمه تکليف روان روشن می شود . نيايشهای بسياری برای اين نماد پيمان و راستی سروده شده خصوصا آنکه آيين مهر پيش از زرتشت دين عموم مردم جامعه بود و بخشهای زيادی از آن فرهنگ وارد آيين مزديسنا شده.مهر نيايش از جمله اين نيايشهای کهن و زيبا می باشد که ازنياکان ما برای ما به يادگار مانده:
    می ستاييم مهر را که آفريده اهورامزداست

    برای خشنودی اهورامزدا می ستاييم او را با بهترين نمازها و ستايش بلند آوازگی و پيروزی باشد برای مهر ايزد ايزدی که مينوی است و داور روز پسين که بسيار شنوا و بيناست.می ستاييم مهر ايزد را و درود و ستايش می کنم ايزدی را که دارنده دشتهای فراخ است که چراگاههای سبزگون و گسترده اش بر گاهواره زمين آرامش بخش است و آسايش دهنده.ستايش پيشکش آن ايزدی که نگاهبان راست ترين گفتار است که نيکويی هايش از شمار فزون است .پيکرش برازنده و بلند استوار و بسار تيز بين است که هميشه بيدار و بی خواب است . که چون نگينی زرين پيرامون کشور را فرا گرفته که نگهبان پيمانهاست که هماره همه جا هست در درون کشور و بيرون کشور و فراز و فرود آن.

    می ستاييم مهر ايزد را و آن اهورای بزرگ بی همتا آفريننده آنرا می ستاييم با آيين دين با شاخه های سبز برسم ـماه را و آن خورشيد را ستارگان را و مهر را که سرور همه کشورهاست.می ستاييم با همه جان آن ايزدی را که شکوهمند است می ستايمش با آيين دين آن ايزدی را که دارنده دشتهای رسته فراخ است .که آسايش بخش و نگاهبان سرزمين ايران است.

    می ستاييم مهر ايزد خوش پيکر نيرومند را که هيچ گاه به دام فريب پای نمی افکند . می ستايمش که ره آورد ما می سازد آن بهترين بخشش اهورايی را :آزادی و بهروزی و رهايی در داوری و تندرستی و پيروزی و پاکی و پارسايی. من می ستايم ـ می ستايم آن ايزد فرازين پايگاه گرفته را با همه جان و نيرو می ستاييم آن نيرومند ترين و سود رسان ترين ايزد را با آيين های دين با سرودهای دل انگيز از جان خاسته که با بهترين گفتارهای آيينی بهم آميخته اين همه را برای ايزد مهر که دارنده دشت های فراخ است.

    و مزدا اهوراست که همه آگاهی از کردارهای راستين ستايشگرانه مردم دارد ـ و پاداش اهورايی از آن زنان و مردانی است که نگاهداری آيين دين شان و ستايش آنان برای مهر ايزد به راستی و درستی باشد.
    خورشيد نيايش
    در آين زرتشتی پنج نيايش در خرده اوستا وجود دارد که به زيبايی پنج عنصر مقدس و آفريده اهورامزدا توصيف کرده و مورد ستايش قرار داده است.ارتباط قوی که ايرانيان در گذشته با طبيعت و دنيای پيرامون خود برقرار نموده بودند باعث می گرديد تا نعمتهای اهورايی را مقدس و ارزشمند بدانند و از بی احترامی و يا آلوده نمودن آنها پرهيز کنند .به گونه ای که صنعت کفش در ايران رونق بسيار داشت زيرا بدون کفش راه رفتن را گناه می دانستند چرا که با زخمی شدن پا و ريختن خون روی زمين باعث نشود تا مادر زمين (اسپندارمذ )آلوده گردد.يا از آلوده نمودن آبهای روان پرهيز می نمودندو اين باعث می شد تا بر خلاف ديگر ملل که شستشوی خود را بيشتر در رودخانه ها انجام می دادندحمام ها و گرمابه های بسياری در ايران ساخته شود و آثار آن بر جای ماند .اين نکو داشت طبيعت هنوز نيز در خون ما ايرانيان وجود دارد و من بارها از دوستان خود شنيده ام که نزديکترين ارتباط با خداوند را زمانی برقرار می کنند که منظره ای زيبا می بينند و به قدرت و زيبايی خدا در آفرينش پی می برند.اين پنج نيايش درباره پنج عنصر مقدس و بسيار ارزشمند خورشيد، مهر، ماه، آب و آتش می باشد.

    در ايزد شناسی زرتشتی و اوستايی مهر وخورشيد يکسان نيستند .مهر شعاع و انوار خورشيد است و ايزد عهد و پيمان ودر مهر يشت به روشنی و فروغ و اشعه خورشيد اطلاق می شود.خورشيد در اوستا هورـ خشه ئته (Hvare-khshaeta) می شود که دو جزء آن هر يک به تنهايی معنی و مفهوم خورشيد را می رساند يعنی ((هور))و((شيد)).و اينک ترجمه متن اوستايی خورشيد نيايش:
    می ستاييم خورشيد را که آفريده اهورامزداست

    پيروز و فرخنده باد خورشيد درخشان خورشيد بی مرگ و خورشيد تيز اسب.با انديشه و گفتار و کردار نيک به سوی خورشيد روی کرده و می ستايمش .ای اهورامزدا خورشيد درخشان تيز اسب را می ستاييم که آفريده توست. و ستايش بر شما باد همگان ـ ای امشاسپندان که به سان خورشيد شکوهمند هستيد .منم رهرو راه اهورامزدا که درخشش و روشنايی خورشيد فروغ اوست و منم بر افکننده و خوارکننده انگره مينو و اين است راه پارسايان راهی که انديشه نيک گفتار نيک و کردار نيک می آموزد.

    منم ستاينده نيک انديشی و نيک گفتاری و نيک کرداری با همه جان و روان منم گريزنده از بد انديشی و بد گفتاری و بد کرداری با همه جان و روان اکنون سرود می خوانم و نيايش می کنم برای شما ای امشاسپندان و پيش کشتان می کنم انديشه و گفتار و کردار نيک را.می پرستيم اهورامزدا را و ستايش می کنم امشاسپندان و مهر ايزد را که دارنده دشتهای فراخ است و خورشيد تيز اسب درخشان را و ستايش می کنم روان آفرينش را و کيومرث انسان نخست را و می ستاييم آن فروهر پاک زرتشت را و ستايش من باشد برای همه آفريده های نيک و پاک که بودند و هستند و خواهند بود.

    برگزيده ام راه راستی را راه نيک انديشی را و آن راه نيرومندی را که اکنون در پرتو اين گزينش ای مزدای بزرگ مرا زندگی بهی بخش و در واپسين ياريم کن. اينک دست ها را به سوی خورشيد آن درخشنده ترين بر می آورم و سرودگويان می ستايمش.برايش سرود می سرايم برايش سرود می خوانم اينچنين در زيبايی استفاده از استعارات و تشبيهات دقت کنيد)

    خورشيد جاودان تيز اسب را می ستاييم که دارای دشتهای فراخ است .خورشيد را می ستاييم که زرين و درخشنده است که نام آور و بسيار شنوا و بيناست که بی خواب هميشه بيدار شاه همه کشورها تيزنگر و زيبا و با زيب و فروبلند بالا و خوش پيکر است . اهورامزدا ميان آفريده ها او را درخشانترين بيافريد باشد که به ياری ما در آيند اهورامزدا و آن فروغ جاويدانش.

    ستاره باران زای تشتر را می ستاييم که پيش آهنگ خورشيد در آسمان است که تيزنگر و با شکوه و درخشان است تشتر را می ستاييم و ستاره هايی را که گردش جای دارند و آن ستاره ديگر وننت مزدا آفريده را.

    سپهر بی پايان را ستاينده ام و زمان بی کران را که جام سپهر است .پاکی را می ستاييم و دانش را که مزدا داده است و نماياننده راست ترين راه.ستايشگر آيين بهی مزداپرستی هستم می ستايم همه ايزدان مينوی را و همه ايزدان اين گيتی را می ستايم روان خود را و فروهرم راو همه فروشی ها ی پاکان و پارسايان را و ستايش برای آن خورشيد فروغمند بی مرگ تيز اسب باشد. ستايشگر آن خورشيد جاودانه تيز اسب را می ستايم خورشيد را پگاه آن هنگامی که زرينه پوش گيتی را درخشان می سازد .ايزدان بلندپايه مينوی سدها و هزاران از آن ايزدان آن ذره های روشن تابناک را که خوشيد می تراود از سپهر بالا بر زمين می گسترانند به زمينی که داده اهوراست و اين نور که از چشمه خورشيد بر بستر بال ايزدان بر پهنه زمين سرازير می شود تن و پيکر زمين را از غبار تاريکی و آلودگی ها می شويد و گياهان در جام خاک اين انگبينی را که از چشمه خورشيد ره آورد شده می نوشد و می بالند.

    و اين روشنی زرين پاک کننده است آن چنانکه زندگی بخش می باشد . پاک می کند آب های روان و ايستاده را :آب چاه ها کاريزها درياها برکه ها و رودها را.و اين خورشيد زرينه بال تيز اسب بی مرگ را می ستايم که هرگاه رخ می نمود و تاريکی اهريمنی را که پيکر زمين را پنهان ساخته بود نمی زدود ديوان آنچه را که در هفت کشور هستی داشت به تباهی می کشيدند و ايزدان مينوی نيز توانايی نداشتند تا راه گيرشان باشند.کسی که می ستايد خورشيد را ياريش می نمايد تا در برابر تاريکی تباهی ديوان و راهزنی دزدان نيرويی دو چندان يابد.

    او که می ستايد خورشيد را مرگ را از دروازه زندگی خود می راند ستايش خورشيد ستودن اهورامزداست ستايش امشاسپندان است و ستايش آن فروهر بلندپايه خود .او که می ستايد خورشيد بی مرگ تيز اسب را می ستايد همه ايزدان مينوی سپهر بالا و زمين را.ستاينده ام آن مهر ايزد را که دارنده دشتهای فراخ و گسترده است که بسيار شنوا و بيناست و اوست که جنگ افزارش گرزی است ديو افکن .با همه جان می ستايم مهر ايزد را و دوستی و همگرايی را آن دوستی بی ريو رنگ و بی آلايش را هم چونان دوستی که ميانه ماه است و خورشيد.

    زرينه پوش گيتی گستر است آن ورشيد تابنده بی مرگ تيز اسب . می ستايمش که اورنگ جهان است که فرش پايانی ندارد. می ستايمش با همه آيين های دين و با گفتار و کردار و انديشه نيک.ستايشگرم آن مردان و زنانی را که نگهدارنده آيين و بجا آورنده آيين های دين اند . آگاه است اهورامزدا آن بهترين،از اين شايسته ترين مردان و زنان درست آيين.

    براستی که بسيار زيبا و شور انگيز سروده شده بود .درود بر روان پاکشان که اينچنين در هزاران سال پيش در ستايشهايشان ذوق و سليقه داشتند




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  8. #8
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    جشن فروردينگان
    می دانيم در آيين مزديسنی وقتی نام ماه و روز با هم موافق می افتد آن روز را جشن می گيرند روز نوزدهم فروردين ماه که فروردين روز نام دارد از جمله آنست و آنرا جشن فروردينگان يا فروردگان می گويند يعنی هنگام جشن فروردين روز از فروردين ماه . اين جشن نيز همانطور که از اسمش پيداست به فره وهر درگذشتگان پاک تعلق دارد و بياد روان آنان می باشد.زرتشتيان عموما از بزرگ و کوچک در اين روز به پرستشگاه می روند اوستا می خوانند و به عبادت خدا می پردازند و برای شادی روان درگذشتگان جهت ساختمان های همگانی و رفع احتياج از نيازمندان با دادن پول يا مساعدت های ديگر اقدام لازم بعمل می آورند . نظير اين جشن در اديان ديگر نيز وجود دارد و آنرا جشن اموات می گويند . در نزد هندوان ستايش نياکان (pitara) شبيه فروردگان ايرانی می باشد.رمها نيز ارواح مردگان را باسم مانس پروردگارانی تصور کرده و فديه تقديم آنها می نمودند و عقيده داشتند روح پس از بخاک سپردن بدن بيک مقام بلند می رسد و هر چند آرامگاه آنان در زمين است ولی قادر است در روی زمين نفوذ و تسلطی داشته باشد . بواسطه فديه و قربانی توجه او را از عالم زبرين بسوی خود می کشيدند .ماه فوريه در قبرستانها عيدی برای مردگان می گرفتند و نياز می نمودند.در جشن فروردينگان پارسيان هند به آرامگاه می روند و در معبد آنجا چوب صندل بخور می دهند و موبدان باندر ميوه و گل مراسم آفرينگان خواندن دعا بجا می آورند جشن فروردگان شبه است به عيد (taussaint)نزد عيسويان کاتوليک که در اول ماه نوامبر عيد اموات شمرده می شود و از درگذشتگان ياد نموده و مزار آنان را با گل می آرايند.زرتشتيان ايران در جشن فروردگان بآرامگاه درگذشتگان می روند و اوستا می خوانند و احسان و انفاق می کنند و بوهای خوش به آتش می نهند و هفت جور ميوه خشک از قبيل خرما انجير سنجد کشمش و غيره در اصطلاح لرک نام دارد تهيه می بينند و موبد بر آنها اوستا می خواند و پس از خواندن اوستا که در واقع تبرک می شود بين مردم تقسيم می کنند.علاوه بر لرک ميزد نيز برای انجام مراسم آماده می شود ميزد عبارت است از ميوه های تر و خوراکی هايی است که برای تشريفات آفرينگان گذارده می شود . در اين روز نان مقدس هم که درون نام دارد (در اوستا دره ئونه) می آورند و بمردم می دهند و علاوه بر اين نان ديگری که از روغن کنجد درست می شود و نان گرد است و به سورک معروف است آماده می نمايند سورک مانند نان روغنی است که مسلمانان در جمعه آخر سال درست می کنند و مخصوصا در قبرستان می برند و بمردم می دهند .در اين روز معمولا قسمتی از فروردين يشت و همچنين نمازهای ديگر را که به آفرينگان اردا فروش يا فروردينگان و آفرين بزرگان معروف است می سرايند . در اينجا لازم است ياد آور شويم موبدان و ساير زرتشتيان پيش از خواندن آفرينگان يا قسمتهای ديگر اوستا آداب طهارت بجا می آورند يعنی وضو می گيرند و دست و صورت می شويند که در پهلوی پادياب گفته می شود .
    تولد زرتشت
    ۶فروردين ماه از جمله روزهايی است که نزد ايرانيان گرامی شمرده می شود چرا که در اين روز است که پيامبر راستين ايرانی چشم به جهان گشود و سراسر گيتی را از رهنمودهای خردگرانه و پاک خويش بهره مند ساخت .نامش زرتشت پدرش پوروشسب مادرش دغدو و زنش هووی بود. سه پسر به نامهای ايسدوراستر٬ اروتدنر و خورشيد چهر و سه دختر بنامهای پرين ،تهرت، پوروچيستا داشته است .برخی زادگاهش را آذربايجان و برخی او را باشنده مشرق خراسان بزرگ در ايران بشمار می آورنددر ۳۰ سالگی به پيامبری رسيد و در ۷۷ سالگی روانش بدست دشمنانش جاويد گشت .زادروزش را بروز خرداد ششم فروردين جشن می گيريم و در گذشتش را بروز خير ايزد پنجم دی ماه بزرگ و گرامی می داريم .درباره زمان زرتشت هم بين دانشمندان اختلاف است ولی بيشتر بر اين باورند که ۱۷۰۰ سال پيش از مسيح ميزيسته هر چند مورخين يونانی زمان او را در حدود ۶۰۰۰سال قبل از افلاطون بيان کرده اند.قديميترين سند موجود نوشته ای در حاشيه کتاب الکيبيادوس افلاطون است که بر گردان آن به فارسی چنين است(گفته شده است که زرتشت در حدود شش هزار سال پيش از افلاطون می زيسته است بعضی او را يونانی و برخی از ملت ماورائ دريای بزرگ می دانند .زرتشت دانش جهانی را از روان نیکويی يعنی از بينش والا آموخت . ترجمه نام زرتشت به يونانی استروئوتس يعنی ستاره پرست است))درباره زمان دقيق رتشت بحث بسيار است که بايد در نوشتاری جداگانه مورد بررسی قرار گيرد ولی آنچه مهم است آموزه های اين پيامبر و انديشمند ايرانی است که برای هزاران سال سر لوحه و هدايتگر ايرانيان بوده و مطابق با فرهنگ و زبان و انديشه ايرانی بيان گرديده و نياکان ما را در پرتو راه خرد و اشويی و دور از خرافه پرستی های سامی به برترين ابرقدرت جهان تبديل نمود .
    خوشه از راستی درودنم آرزوست /گويی از همگان ربودنم آرزوست
    بسان ايرانيان بگاه ساسانيان/ زند و اوستا به دست سرودنم آرزوست

    سپيده دم بيدرنگ روی به آتشکده/ راه نياکان خويش نمودنم آرزوست

    از سر پيمان و مهر آذر افروختن/ تيرگی اهرمن زدودنوم آرزوست

    هميشه پندار نيک هماره کردار نيک/ هردم گفتار نيک شنودنم آرزوست

    زمانه باستان دری ز مينو جهان/ بروی ايرانيان گشودنم آرزوست
    چهارشنبه سوری
    يکی از آداب و رسومی که فعلا در ايران معمول و مورد توجه است چهارشنبه سوری است اما ماخذ آن معلوم نيست و نمی دانيم دارای چه فلسفه و حکمتی است و از کجا سرچشمه گرفته زيرا همانطور که می دانيم در گاهنمای ايران باستان نام چهارشنبه يا نامهای ديگر هفته که حالا معمول است وجود نداشته .شايد بعد از نفوذ اسلام اين رسم به جهاتی که خوب معلوم نيست معمول شده باشد(به عقيده عده ای از دوستان جايگزينی برای جشن سده می باشد چرا که در زمان تازيان برگزاری جشن سده برای ايرانيان به دشواری انجام می گرفت).

    در تاريخ بخاراست تاليف ابوجعفر نرشحی (۲۴۸-۲۶۸)درباره جشن سوری آورده شده ( و چون امير سديد منصور بن نوح به ملک بنشست اندر ما ه شوال سال به سيصد و پنجاه به جوی موليان فرمود تا آن سرايها را ديگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضايع شده بود بهتر آز آن به حاصل کردند .آنگاه امير به سرای بنشست .هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری چنان که عادت قديم است آتشی عظيم افروختند.پاره آتش بجست و سقف سرای درگرفت و ديگر باره جمله سرای بسوخت و امير سديد هم در شب به جوی موليان رفت...))چنان که ديده می شود در سخن از آتش افروزی شب سوری گفته شده ((عادت قديم است)) شايد بتوان آنرا به نوعی با آتش افروزی در پنجه آخر سال که برای فروهر ها انجام می گرفت يکی دانست؟

    چهارشنبه سوری يعنی چهارشنبه عيش و شادی و آن عبارت از چهارشنبه آخر سال است واژه سوری می رساند اين شب را برای جشن و سرور بنا نهاده اند ايرانيان قفقاز هنوز چهارشنبه سورزی هفت توده آتش می افروزند و از روی آن می جهند.زيباترين و قديميترين آداب چهارشنبه سوری آتش افروختن و از روی آن جستن و شادی کردن در گرد آنست که ميان تمام ايرانيان رسم است .بوته های گياه و گز و خار را گرد آورده و آتش می زنند و از روی آن می جهند و در هر جستن می گويند زردی من از تو سرخی تو از من پس از افروختن خارها خاکستر آنرا جمع می کنند و از خانه بيرون می برند و کنار ديوار می ريزند .کسيکه خاکستر را می برد هنگام بازگشت در می زند از درون خانه می پرسند کيست؟جواب می دهد منم می گويند از کجا آمده ای پاسخ می دهد از عروسی می پرسند چه آورده ای جواب می گويد تندرستی .فالگوش و آجيل مشکل گشا در ميان مردم از قديم معمول است .همچنين کوزه شکستن و گره گشا و دفع چشم زخم و بخت گشايی و شب نشينی همه از مراسم اين شب است .البته آداب و رسوم اين جشن در شهرهای مختلف ايران با کمی اختلاف انجام می گيرد.درباره واژه سوری که بجای جشن بکار رفته :اين واژه چندين بار در اوستا بکار رفته در پهلوی و پارسی به معنی مهمانی بزرگ گرفته شده:

    در سور جهان شدم وليکن بس لاغر بازگشتم از سور

    زين سور ز من بسی بتر رفت اسکندر و اردشير و شاپور

    گر تو سوی سور می روی رو روزت خوش باد و سعی مشکور ناصر خسرو

    آيين کهن ميترائيسم
    دين باستاني مهر (ميترا) اولين دين توحيدي تاريخ بشر مي باشد .در اين آيين پروردگار يکتا اهورا مي ناميده اند که بعدها در آيين زرتشت از او به نامهاي اهورا يا اهورامزدا ياد کرده اند.پيامبر و موسس دين مهر حضرت مهاباد بوده استکه۹۷۰۰سال قبل از ميلاد يعني ۳۵۹۳سال قبل از زرتشت زمان بعثت و آغاز فرمانروايي ايشان در ايران ويج است .فردوسي از او به عنوان يکي از اجداد حضرت زرتشت ياد کرده و مي فرمايد:

    نهم پشت زرتشت پيشين بد او مه آباد پيغمبر راستگو

    مهاباد موسس دين مهر کتابي به نام هفت اورنگ روشن داشته اند و اساس اين دين علاوه بر يکتاپرستي ؛ راستي و مهرورزي و پيمانداري و تک همسري و دادگري و ترقي معنوي بوده است.حضرت مهاباد بر اساس ضوابط همان دين اولين قانون اساسي تاريخ بشر را که تمام قوانين بعدي ده فرمان حمورابي و کنفسيوس از آن ريشه گرفته اند تدوين نمود و به عنوان قانون اساسي نظام حکومتي مشروطه در ايران ويج جاري ساخت .او اخلاق و راستي را پايه دين و حکومت خود قرار داده بود .دين مهر تا هنگام اشو زرتشت دين مسلط بر جامعه ايراني و داراي هفت مقام پر رياضت بوده است که همگان تکليف داشته اند در دوران حيات خود سه مقام از هفت مقام اين دين را به اجبار و چهار مقام را اختياري طي کنند . سه مقام الزامي که مي بايست در سنين ۵تا ۱۵سالگي طي مي گرديدند عبارت بودند از:مقام هاي کلاغ و نامزد (رازدار)و جنگاور (سرباز).در دو مقام کلاغ و نامزد ابتدا سواد خواندن و نوشتن و سپس اصول و فروع دين آموخته مي شد و از آن پس آموزش به دو بخش ورزش و علوم اجتماعي تقسيم مي گرديد که در کنار هم ادامه مي يافت .در بخش ورزش تاکيد بر بدن سازي و مقاومت در برابر سختي ها و شدائد قرار داشت.استادان آنها را علاوه بر ورزش بدني تحمل گرسنگي و تشنگي هاي سخت ياد مي دادند و در محيط هاي سوزاني نظير جهنم و منجمدي نظير زمهرير هفته ها مستقر مي ساختند .شنا و صخره نوردي و پياده روي هاي طولاني را به آنها عادت مي دادند . به آنها اسب سواري و چوگان بازي و ايجاد عاطفه و دوستي و فرمانبرداري آموخته مي شد. در بخش علوم اجتماعي به دانش آموزان اصول اشا و پيمانداري و دادگري و جوانمردي و غسل تعميد همه روزه آموخته مي شد براي مثال در مبحث دادگري اصول پاداش و تنبيه حمايت از راستي و ستيز با ناراستي چگونگي نيل به فرهيختگي فره ايزدي و شکوه نيل به مقان هفتم دين مهر و شناخت حقيقت برتر(پروردگار) تدريس مي گرديد.مقام جنگاور (مقام سوم )به آموزش فنون جنگي اختصاص داشت .در اين دوره که يک سوم از ده سال را شامل مي شد با انجام پر رياضت ترين تمرينها تمام فنون جنگي زمان را به صورت علمي و عملي مي آموختند در اين دوره باور دانش آموز را بر اين اصل استوار مي داشتند که براي حفظ کيان ايراني که در مقام اول و دوم با آن آشنا گرديده مجبور مي باشد که پيکار نمايد. در پايان اين سه دوره از دانشجو امتحان نهايي بسيار سختي به عمل مي آمد و فارغ التحصيل يک کمربند چرمي پهن که سپس زرتشتيان آنرا به کشتي تغيير دادند دريافت مي نمود که مجوز ورود وي به جامعه بود .عبور از چهار مقام بعدي دين درست است که اجباري نبود ولي داراي جاذبه هايي بودند که نامخواهان را ترغيب مي کرد که اين مقامات را هم بگذرانند براي مثال فرمانداران تنها از بين فارغ التحصيلان رتبه چهارم و استانداران تنها از ميان فارغ التحصيبلان رتبه پنجم و فرمانرويان کل و هفت عضو مهستان فقط از بين فارغ التحصيلان مقام ششم دين انتخاب مي گشتند .مهريان معتقد بودند که فارغ التحصيلان مقام ششم فرهيخته هستند واز پروردگار فره ايزدي حاصل مي نمايند.به اعتقاد آنان فر نوري بود يزداني که بر دوش سمت راست صاحبانش مي نشست و ناظري يزداني بود که نگذارد شخص فرهيخته هيچگاه از اصول دادگري عدول نمايد .معدود کساني که در طول تسري اين دين توانستند به مقام هفتم دست يابند چون مقام هفت رفيع ترين مقام ها بوده است و اگر کسي موفق مي گرديد که اين مقام را تا آخر طي کند حقيقت بر او مکشوف مي گرديد و مي توانست با پروردگار مکالمه کند.اکنون محقق است که جمشيد پيش دادي کيخسرو کياني و اشو زرتشت به مقام هفت دين نائل گرديده اند.

    اشو زرتشت نيز قبل از بعثت از پيروان سرسخت دين مهر بوده اند و تا قبل از اعتکاف ده ساله در غار سبلان به مقام ششم آيين مهر نائل گرديده اند و مقام هفتم را بعد از تحمل رياضت هاي ده ساله و در آن غار بدست آورده اند و با نيل به مقام هفتم موفق گرديدند با پروردگار گفتگو کنند و از همين جاست که بعثت ايشان آغاز مي گردد تا دين کهنسال مهر را مورد اصلاح قرار دهند .دين اشو زرتشت در واقع همان دين اصلاح شده مهري مي باشد در تاريخ همانطور که پيشتر نيز بيان گرديد پيامبر ديگري به نام مهر داريم که در زمان اشکانيان در ۲۵ دسامبر ۳۷۲ پيش از ميلاد در در کابل به دنيا آمد و دين زوال يافته مهر را دوباره احيا نمود.




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  9. #9
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    Icon14

    غارلوغ ؛ اوى غور ؛ کرگيز ( غير غير ) اوغ اوز - توغ اوز ؛ اوغ اوز ؛
    اين سنگ نبشته که در سده هشتم ميلادى نوشته شده است نشان ميدهد که برخى از ترکان يا مغولان در اين زمان نوشتن را به پيروى از چينيان آموخته و مانند آنان ايستاده ( عمودى ) نوشته اند ٠با يک نگاه پژوهشگرانه به زبان؛ اورالى التايى ترک يا مغول و با نگرش به ساختار اين زبان و واژگان آن مانند هر زبان نشاندهنده هر زبان نشاندهنده تاريخ و فرهنگ و گزشته هر مردمى است و با نگرش براينکه هنوز برجامانده هاى ترکان در سيبريه خودگواه بنگاه و خواستگاه ؛ اين مردم است ؛ به خوبى ميتوان دانست که تا پيش از فرودآمدن ترکان از سيبريه و رسيدن به چينيان و سپس پراکنده شدن ترکان به سوى خاور پس از کشيده شدن ديوار چين در برابر ترکتازى آنان به چين ؛ اين مردمان در سيبريه بسر ميبردند ؛ اينان چون در گام نخست اندکى از سيبريه پايين اامدند و با سکاها و چينيان آشنا شدند در گام دوم فشار به مردم آريايى آسياى ميانه آوردند که سکاها و تخايان و کوچانى ها و هيپتاليان بودند ٠ نسک اوستا بخوبى گواه ايرانى بودن مردم آسياى ميانه تا پيش از آمدن ترکان ميباشد ٠
    ٠ در اين نسک که کهنترين نوشته جهان است که در آسياى ميانه نوشته شده است ٠ از مردم سکا يا توران باشندگان ايران باشندگان ايران و آسياى ميانه نام برده شده ٠
    افزون براين اينک باستان شناسى از سوى ديگر به بررسى کاوشگرانه درباره مردم و سرزمين باستانى آسياى ميانه وآلتايى پرداخته است ؛ اين بررسى ها بخوبى نشان ميدهند که ؛ از ١٥٠٠ سال پيش از ميلاد تا دوران شاهنشاهى ساسانيان در سده هفتم ترکان هرگز با ايرانزمين کنونى و نه آسياى ميانه در پيوند نبودند و آنرا نديده بودند ؛ سرزمين کوهستانى آلتايى که نام زبان ترکى از اين کوه گرفته شده کانون سکاها و سرزمين ايراننى و پرورشگاه و بنگاه اين مردم ايرانى بود ؛ اين مردم ايرانى به درازاى ٧٠٠٠ کيلومتر را از آنجا تا فراز درياى سياه و رومانى کنونى و کوها ى کارپات و رودخانه دانوب ( توناوا به سکايى ) را مى پوشانيدنده ٠بزرگترين گورستان هاى سکاهاى ايرانى که همان تورانيان باشند در آلتايى بخوبى استوار مى سازد که همين التايى هم سرزمين ترکان نبوده و اينان بالاى التايى و از سيبريه آمده و به آلتايى رسيدند ٠
    نام التايى خود نامى ايرانى يا سکايى است و اين کوه بنام # آل # که سرخ بزبان سکايى پهلوى باشد ؛ کان ؛ زر مى باشد که سکاها از آنجا تلا ( آلتين ) بر مى آوردند و آنهمه آوندهاى زرين را از آنها بر ساخته بودند که اکنون در باستان خانه هاى اوکراى ( بخشى از سرزمين سکاها ) و روسيه ديده مى شود ٠
    ترکان به گواهى تاريخ باستان شناسى پس از سکاها و رفتن آنان به اروپا زندگى شبانى و چادر نشينى را از اين ايرانيان و ديگر مردم ايرانى آسياى ميانه مانند سغدى و خوارزمى فراگرفتند و در سده هاى هفتم به اين سو ره به مرغزارها گشودند ؛ در باره شيوه ى زندگى يک دسته ى بزرگ از بزرگان ترکان اوغ اوز که اکنون به بخشى از آنان نام ايرانى ترک مان داده اند ؛ آگاهى هاى خوبى را ميتوان از نوشته هاى نسک حدودالعالم غزوينى خواند تا بهتر و بيشتر به گزشته ترکان پى برد ٠
    غزوينى درباره ى زيست گاه هاى اوغ اوز ها مى نويسد ٠٠
    اندازه جهان ؛نوشته قزوينيى برگ ١٠٠ برگردان انگليسى چاپ ١٩٣٧ ترگومه زيستگاه اوغوزها
    خاور اين سرزمين بيابانهاى اوغوز ( غز ) ميباشد و شهرهاى فرارودان ؛ نيمروز آن بخشهايى از همان بيابانها باخترر و فراز آن رودخانه آتيل ؛ اوغوزها مردمى بدرنگ ؛ شوخ روى ستزگر و رشگ برنده هستند که در زمستان و تابستان بدنبال چراگاه ميکوچند ٠
    سرمايه آنها اسب است و گاو و گوسپند و جنگ افزار اندک ؛ اوغوزان هرچندز نيکو و شگفت را نماز ميگزارند ؛ هرگاه پزشک ببينند براو سرفرود اورند و بر او نماز برند ؛ اوغوزان را شهرنيست ٠
    اوغوزان پى در پى بر شهرهاى مسلمانان ميتازند و به هر جايى که افتند آنرا بر کوبند و ويران کرده و تاراج نمايند و سپس بروى پس نشينند و بگريزند ٠
    هر تيره اى از آنها را سرکرده اى است از ناسازگارى با يکديگر ؛
    و فضل اله وزير و تاريخ نگار ايرانى که در سال نسک جامع التواريخ را نوشته است بازهم از شهرى نبودن ترکان و دوربودن آنان از سرزمين آسياى ميانه گفتگو ميکند و نوشته است که مردمانى که آنان را ترک گويند در بيابان ها و کوها و بيشه هاى زشت غب چاغ و٠٠٠ ميزيند !
    پس در باره ى اينکه ترکان چه زمانى به آسياى ميانه اامدند بايد بگوييم که٠٠٠ ٠٠
    بر پايه بن چاکها و دستمايه هاى مورخان چينى ؛ ايرانى ؛ رومى ؛ ارمنى و تازى آشکار مى شود که کوچ ترکان به سرزمينى هاى بسيار دور دست آسياى ميانه در سده ششم ميلادى ودر روزگار شاهنشاهى ساسانيان آغاز شده است ٠
    با اين همه ترکان در نخستين سده هاى اسلامى نيز در آسياى ميانه نمى بودند پسر حوغل ( ابن حوقل ) در سده چهارم تازى ؛دهم ترسايى مى زيست در نسک نامى خود بنام چهره زمين ( صوره الارض ) نوشته هايى دارد که همراهى کننده با اين گفته مى باشد ؛ وى فرارودان را که در برگيرنده (شهرهاى ايرانى ) نارياب ؛ سغد ؛ سمر کند ؛ خوارزم ؛ و دشتهاى کرانه سيردريا بوده است ( بخشى از آسياى ميانه ) سرزمين ترکان نمى داند و مردم بخش هاى بالا را ترک نمى شمارد ؛ از اين نوشته ى پسر حوغل چنين پيداست که در روزگار او ترکان هنوز در بيرون از فرارودان و پيرامون آمى بودند وى به هنگام گفتگو در پيرامون فرارودان چنين نوشته است ؛؛
    اما بردگان آنجا از ترکانى هستند که در پيرامون فرارودان بسر ميبردند دانشمند روسى بارتولد بر آن است که ترکان تا پيش از سده ششم ميلادى به آسياى ميانه راه نيافتند وى ميگويد که سده ششم ترسايى نخستين فرمدارى ترکان بيابان نشين در اسياى ميانه پديد آمد ؛ استاد گوميلف در گفتگو در باره ترکان مى نويسد که تازيان همه تازندگان کوچ نشين باشنده ى فراز سرزمين سغد را ترک ناميدند از اين روى بسيارى از تيريه هاى باشندگان آسياى ميانه به ناسزا ترک ؛ ناميده شده اند ؛ اين سخن را رشيدالدين فضل اله همدانى نيز همراهى کرده و در جامع التواريخ مى نويسد نلام ترک مان در گزشته نبوده و همه ى تيره هاى بيابان نشين ترک گون را ترک مى گفتند نخستين بار کسانى که واژه ترک را براى ناميدن مردمى بکار گرفتند شايد تازيان بودند که در سده هاى ميانى به همه کسانى که به ترکى گفتگو ميکردند گفته اند بکار بردن نام مايه برجاماندن آن تاکنون گشته است ٠
    از آنچه که تاکنون و از بن خان ( چشمه ) هاى گوناگون در باره گزشته ترکان خوانديم اگر باريک بينانه نگاه کنيم مى بينيم که تا کنون و نه پس از اين که باز هم در اين زمينه خواهيم گفت ؛ هرگز نامى از کشور يا سرزمين ترکان ديده نمى شود ؛ تنها نامهايى که هست نام تيره هاى بيابانگرد بنام اوغ اوز و يا مغ اول است که ؛ اين دومى به انگيزه ى درندگى و ويرانگرى و ترکتازى نام آور گشته است و همگى اينام اکنون که کشورى شده اند دارنده ى نامهاى ايرانى ؛ مانند ؛ترک مان استان ؛ غرغيز استان ؛ مغول استان ؛ اوزبک استان ؛ ترک ايه ( ايه پسوند اوستايى و هند و اروپايى است مانند بهاريه ؛ خزان ايه ) ميباشد همگى تازه پديدآمده اند ؛نام ترکيه از ١٩٢٣ پس از نام تازى عثمانى ( بچه مار ) بکار گرفته شده است و نامهاى ديگر هم نوين تر از نام ترک ايه هستند که در اين دفتر در باره آنها گزارش کرده ايم ؛ اين انگيزه ى نام نداشتن در ميان ترکان مايه ى آن شد ه است که ايرانيان در نوشته هاى خود ترکان را چينى و از چين بنامند ؛ کوچيدن انبوه ترکان در چين يکى از اين انگيزه ها نيز مى باشد که چينيان براى بازداشتن ترکان از رخنه ى بيشتر اين مردم به سرزمين چين و به پيش گيرى از ترکتازى آنانبه سرزمين خويش ديوار نامدار چين را در برابر ترکان کشيدند ٠
    پيشتر نيز گفتيم چينيان نيز در نوشته هاى کهن خود از فرمدارى ( دولت ) و يا کشور ترک به ميان نياورده اند ٠
    جينيان ترکان را به انگيزه هاى تاخت و تاز به چين بردگان کهنه کار و شورش گر ناميده و ترکان # تورکيوت # را که يوريورک ميناميدند ؛ فرمانبردار خود شمرده اند ٠
    از کهنترين نوشته هاى ايرنيان که ترکان را چينى به شمار آورده اند گرديزى تاريخنگار نام آور است که ؛ در نسک ( کتاب ) خود بنام تاريخ گرديزى مى نويسد که ترکان غرچکان چينيانند ! گرديزى اين نوشته را از سوى تاريخ نگار ايرانى بنام احمد پسر سهل بلخى آورده است که در سال ٢٣٥ زاده و در ٣٢٢ کوچى ( هجرى ) در گزشته است ٠
    گرديزى خود در سال ٤٦٦ کوچى در گزشته است ٠
    از تاريخ زيست اين نويسندگان دانسته ميشود که ترکان در زمان زيستن و نوشته شدن نسکها ى آنان در چين مى زيسته اند و به سرزمين هاى کنونى و بويژه به آسياى ميانه راه نيافته بودند گرديزى اين مردم را غرچاکان چين مى داند ؛ غرچه ( افرادى غرچه + کان =غرچکان ) در فرهنگ واژگان پارسى به انگيسى برگ دارنده درونمايه هاى فروکمايه -پست - نادان - گمنام - کودن - مى باشد ؛ غرچک در چم کوه نشين و بيابانى و کوچنده نيز مى باشد ؛ گرديزى ترکان را و يک دسته از آنها را بنام اوغوز را از مادر چينى دانسته است ٠
    انوشه روان جاويد نام شاهنشاه سخن پارسى فردوسى بزرگ در شاهکار خود بنام شاهنامه هرگاه از ترکان نام آورده همواره آنها را از چين مى داند اين به سه (انگيزه) شوند است ٠٠
    يکى اينکه بن خان فردوسى نسکهاى پهلوى بوده که ترکان را از چين دانسته اند ( نوشته هاى دوران پايانى و پس از ساسانى در چين بودن ترکان در آن زمان هم اکنون که مليون ها مليون ترک کوچيده در چين بسر ميبرند )٠
    سوم اينکه در زمان فردوسى چون اين مردم از چين مى آمدند و نامى از کشور ترکى در ميان نبود ؛ فردوسى آنها را چينى مى نامد ؛ مانند بند خواست يزدان که ترکان چين به ويرانى آرند ايرانزمين
    يکى روم و خاور دگر ترک و چين سوم دشت گردان ايرانزمين
    زمين کشانى و ترکان چين ترا باشد آن همچو ايرانزمين
    و هرکجا از نبرد چين و ايران سخن مى گويو و از لشگر چينى سخن مى آورد خواستش ترکان مى باشند ؛ زيرا که ايرانيان هرگز با چينيان نبرد نکرده اند ٠
    هزيمت شد آن لشگر چينيان پس اندر سو اران ايرانيان
    همه لشگر چين بهم بر شکست بسى کشت و افکند و چنديببست
    در نسک گرايى زند و هومن کيش ( بهمن يشت ) ترکان که بزبان پهلوى ميباشد بازهم از چينيان دانسته شده اند ٠
    در نسک زراتشت نامه بهرام پژدو ( يک ايرانى به دين يا زرتشتى ) در باره پيشگويى هاى ا شو زرتشت سپيتمان پيامبر بزرگوار ايرانيان مى خوانيم که ترکان از چين مى باشند بوده اند و مردمى همگون با چهر هى چينيان خوانده شده اند ( اين مردم ترکان نخستين و يا مغولان يا ازبکان يا ترکمانان و اوغوزان هستند ؛ هم اينکه پس از يک هزار سال آموزش با بومى پان نه ترک چهره ى ترکان دگرگون شده و ديگر اينکه ترکى زبانها بيشتر از نژاد ترک نيستند ولى زبان را در گزار روزگار فرا گرفته اند٠
    زترکان پيکند و ختلان و چين بر آيد سياهى به ايران زمين
    بر ايد همه کامه ديو خشم از آن ترک بى رحمت تنگ چشم (بهرام پژدو )
    سراينده نامى ايران نزامى کنجوى بهمين گونه ترکان را از چين دانسته است ٠
    همه ترکان چين باوند هندوش مبادا از چينيان چينى در ابروش
    سياهان حبش ترکان چينى چو شب با ماه کردند هم نشين
    (خسرو شيرين )
    شادروان قايم مقام فراهانى هم در سرود خود ترکان را چينى مى داند آنجا که از شکوه ودرخشش ايرانيان مى گويد ٠٠
    سند از کف هند و ختن از ترک ستانديم ماييم که از خاک برافلاک رسانديم
    نام هندورسم کوم را به سزاوار
    تا اينجا هر آنچه در باره ترکان ديديم گواه است که اين مردم تا پيش از سده هشتم ميلادى نه تنها به سرزمين هاى کنونى نيامده بودند ؛ بلکه در دوردست هاى ميانه هم نبودند از اينروى ماد و مان نا را نمى توان در شمار تاريخ آنان شمرد همانگونه که پژوهشگران جهان روز به روز به استوارى اين سخن مى افزايند که اين دو فرمدارى (دولت يا کشور دارى ) ايرانى بودند ٠

    تاريخ برپايى و زيست فرمدارى ماد و مان نا چنانکه گفتيم و درباره ماد گزارش خواهيم کرد ؛ پيش از ميلاد مى باشد که در اين زمان به نام ترک و ايزى از ترکان در گيتى برخوردنشده است گواه اين سخن افزون برهمه آنچه که گفتيم يکى هم نسک تورات ؛ بخش استر ( شهبانوى ايران همسر خشايارشاه ) ٥-١ ميباشد که در آنجا آمده است که ٠٠
    خشايارشاه از هندوستان تا حبشه بر ١٢٧ استان فرماروايى مى کرد ٠
    چنانکه پيش از اين هم گفتيم در نوشته هاى بغ استان ( بيستون ) و همه ى گزارش هاى تاريخ هخامنشى و بر جاى مانده هاى آن دوران مانند ماد و مانا ودر شمار ٢١٢٧ استان ايران هرگز بنام مردمى که ترک باشند بر خورد نشده است در جايى که مردمان آسياى ميانه مانند سکاها -خوارزميان - سغديان - و ارمنى يان و در کفکاز مردم ليبى و در افريقا همه و همه با رخت ها و چهره ها و کرده هايشان همه جايى در تاريخ پيش از ميلاد در شاهنشاهى هخامنشى داشته اند ؛ چناکه ؛ مردمدى بنام ترک در آنزمان مى زيستند بايستى دست کم به نام و يا برجا مانده باستانى برخورد ميشد تا پى به هستى چنين مردم در دوران باستان ببريم ٠
    در اين زمينه تاريخ نويسان باستان مانند هردوت - استرابو - آريان -گزنفون نيز هيچ گزارشى در نوشته هاى خود نياورده اند ٠ همانگونه فرمانروايى اسکندر گجستک يونانيان که خود به مرزهاى چين و آسياى ميانه رسيدند و پس از اسکندر ؛ سلوکيان که باز يونانى بودند و در ايران تا آسياى ميانه فرمانروا بودند در هيچ جا ؛ هرگز به پيديده اى بنام ترک برخورد نمى شود ؛ بجز آنچه که پيش از اين گفتيم که براى نخستين بار در تاريخ چينيان و آنهم در دوران شاهان چينى تانگ از ترکان سخن به ميان آمده است ٠
    پس از دانستن اينکه مردم مانا پيوندى با ترکان ندارند بايد بگوييم که زبان ترکى همراه لشگريان مردمخوار منغولان که بيشتر از ترکان بودند تا منغولان به آسياى ميانه و به اران آمده است ٠
    اراينان هرگز ترک نبودند و نيستند و پيوندى هم با مردم ماننا در روزگار مانناها نداشتند ٠
    چنانکه خواهيم ديد اران که در روزگار باستان البانيا نام داشت مردمى کفکاز ى و جدا زبان و جدا نژاد از مردم ماد و ماننا و آزربايگان بوده اند ٠
    پس اران را با ماننا يکى دانستن از خيره سرى و ژاژخواهى است و هرگز با خرد راست نمى آيد ٠
    پس از اين پژوهش به بررسى درباره شاهنشاهى ماد مى پردازيم ٠
    درباره مادها پژوهش هاى باستان شناسى بسيار گويا و نوشته هاى فراوانى از دوران باستان تا کنون در دست است که گواه آن است که شهريگرى مادها وزبان و فرهنگ و نژاد آنان آريايى و ايرانى بوده است نام برخى از اين نوشته ها و نويسندگان را در زير آورده ايم که از دوران باستان تاکنون درباره ماد نوشته اند ٠
    هردتس ( هردوت ) زاده شده در ٤٨٥ بى سى در حالى که کارناس شهروند شاهنشاهى هخامنشى بوده و پارسى ميدانسته است و تاريخ ماد و هخامنشى و ايرانيان را نوشته است
    استرابو زاده شده در آسياى کوچک که در شاهنشاهى اشکانيان مى زيسته و از ماد و البانيا يا اران ديدن کرده -آريان - کتزيانس - ديو دوروس - گزنفون شاگرد سغرات ( زاده شده در سال ٤٣٥ پيش از ميلاد در آتن ) که در سال ٤٠٤ از ايران ديدن کرده و مانند استرابو هر آنچه را که از ايرانيان خود بچشم ديده نوشته است ٠ وى نيز مانند نويسندگان بالا در نسک کورش نامه ( سيروس پدى ) که مادها را آريايى و ايرانى بشمار مياورد ٠
    از ديگر نوشته هاى باستانى نسک دينى تورات ميباشد که مادها و پارسيان را يکى دانسته و شاهنشاهان پارسى هخامنشى مانند داريوش بزرگ و خشايارشاه را # مادى # ناميده است و بدينگونه بر ايرانى بودن اين دومردم گواهى داده
    از نويسندگان روزگار ساسانيان نگارنده ارمنى ارمنى موسا خورنى (سده پنجم ترسايى ) ٠و از پژهندگان نامدار ايرانى شادروان ( مشيرالدوله پيرنيا ايران باستان ؛ احمد کسروى تبريزى و استاد پورداود و ده ها پژوهشگر ايرانى مانند سپهبد نفيسى استاد دانشگاه تاريخ بيهقى به تصحيح نفيسى جلد سوم تهران ١٣٣٢ دکتر رضا عنايت اله در نسک اران و آزربايجان مادها را يک سدا ايرانى و آريايى ميدانند ؛ افزون براين فرهنگنامه هاى زير نيز ماد را ايرانى و ايرانى زبان و آريايى دانسته اند ٠
    فرهنگنامه بريتانيکا
    فرهنگنامه امريکانا
    فرهنگنامه کلمبيا
    افزون بر اينها نويسندگان و نسکها ى زير نيز از ايرانى بودن مادها پداغند کرده و ماد را آريايى و ايرانى زبان دانسته اند تيمسار سرتيب پرسى ساکس ؛ تاريخ ايران پوشينه ١ چاپ لوندون ١٩٥١
    ادوارد براون در نسک تاريخ ادب ايران و دارمستر در همان نسک
    اى ٠ م ؛
    ٠ دياکونف پژوهنده روسى - تاريخ ماد ؛ ترگومه به پارسى کشاورز تهران ١٣٤٥
    استاد گرانتوفسکى روسى نسک اران و آزربايجان دکتر عنايت اله رضا
    تاريخ ايران از باستان تا سده هيجدهم برگردان کشاورز پوشينه (جلد ) نخست تهران ١٣٤٦
    نوشته پيکولو سکايا يا کوبوسکى - پتروس فسکى
    رمان گريشمن - ايران
    جرج راولنسون
    وينکلر
    و موله ؛ ايران باستان برگردان دکتر ژاله آموزگار ؛ که نوشته است ٠٠
    شاهنشاهى ماد نخستين شاهنشاهى ايرانى است که از تاريخ آن از سوى سالنامه هاى ميان رودان و گزارش هاى هردوت آگاهى داريم ٠شمار اينگونه نويسندگان درباره ى ايرانى بودن ماد و نام نسکهاى آنان بسيار زياد است ما به نوشتن اين چند نام بسنده کرديم در برابر اين نوشته ها ى استوار و ارزشمند کسانى هستند که با گفته ها و نوشته هاى بى پايه و بيهوده ماد را؛ ترک ؛ بشمار مياورند که همانا پان ترکيست نام دارند و آنانر هستند که چنانکه ديديم آشوريان و ارمنى يان و کردان را نيز ؛ ترک ؛ بشمار مى ٓاوردند ؛ از اينان سخن به ميان آوردن و گفتار آنان را پايه ى داورى دانستن همانگونه که از راستى و بنياد هاى خود پسند دور است بجز خستگى چيز ديگر پديد نمى آورد - يکى از اينان رضا نور و از ترکيه ميباشد که فرمانروايان کنونى ترکيه با بيهوده دانستن سخنان او نوشته هاى او را که بنياد سخنان پان ترکيست ها ميباشد را گردآورى کرده و پروانه چاپ به آنها نمى دهند ٠
    وى در نسک خود بنام تاريخ ترک ؛ مادها ؛ اشکانيان ؛ سکاها ؛ و ايرانيان مانند سعدى و هافز و رودکى و پورسينا را ترک دانسته است !؟
    دکتر رضا نور مى نويسد ٠
    تاريخ ترک نوشته دکتر رضا نور چاپ مردمبدى ترکيه وزارت فرهنگ پوشينه پنجم چاپ عامره ١٩٢٥ ترسايى ١٣٤٣ کوچى ؛ نوشته و ترگومه اين نسک را در ترکيه به گونه اى رسمى پزيرفته اند ( بنوشته خود نويسنده که نوشته انجمن جه قبول اولموش ) ٠
    دکتر نور
    در برگ ٣- ٧٢ در باره شاهنشاهيى ما مينويسد ٠٠ نخستين شاهنشاهى ايرانى پيش از ميلاد مادها ميباشد که دارندهگان ايران بوده اند ؛ در آن زمان نامى از ايران و عجم ! ؟ در ميان نيست زيرا مادها مردمانى ترک ميبودند !!
    اين ترکان در همه اباختر ايران و خاور اباخترى آن باشنده بودند و ميزيستند ! اينان تا پيرامون بغداد هرچه سرزمين ميبود افزون برهمه ايران کنونى و ميان رودان ما افزوده ايم ( به يونانى مه زو پو تاميا و به تازى بين النهرين ) را در دست خويش ميداشتند ٠
    شاهنشاهى مادها ٤ سده بدرازا کشيد ه است که يک شهريگرى ترکى ميباشد ! و آنچه را که اروپاييان شهريگرى ايرانى ميناميدند بر روى اين شهريگرى بنيان شده است پس ما در شهريگرى ايرانيان يک شهريگرى تورانى بوده است که زهدان آن اين فرمدارى ترک است !!!
    ١پاسخ اين نويسنده ى آگاه در فرهنگنامه ؛اين اونو؛ چاپ ترکيه آمده است که مى نويسد زبانهاى پارسى و مادى و سکايى ( اسکيت گويشيونانى اين نام است و ترکان اين مردم را نمى شناسند و براى آنان مانند ماد و سکا و ديگران نامى به گويش خود ندارد ٠)
    و سرمستى تاريخ خود باز هم پاسخ گو به پژوهندگان و درباره ى سکاها و مادها ؛ شيوه ى زندگى و چه بودن اين مردم هر آنچه را نوشته ى نشان ميدهد که اين مردم ايرانى بوده اند از اينروى بايد بگوييم که فرهنگنامه ى اين اونو و ديگر نوشته هاى خود پزير و پژوهشى راستين اين نسکها ى پژوهشى را خوانده اند و نويسندگان پان ترکيست ها دچار پندار بافى نبوده اند ٠
    نسک ارزشمند تاريخ ايران چاپ کمبريچ نيز افزون بر ايرانى دانستن زبان ماد و سکاها ( ايرانى خاورى ) بر جا مانده باستانى اين دو تيره ايرانى را همانند شمرداست ٠
    هردوتس درباره مادها ( دربخش ٧٠٦٢ ) وو از زبان خود مادها مى نويسد که مادها را همگان آريايى ميخواندند و وى (در بخش ١٠١٠١) شش تيره مادى را نام ميبرد که نام همگى آنها خود آرايايى و ايرانى ميباشد که ديااکو بنيان گزار پادشاهى ماد با يگانه کردن آنان رادشاهى ماد را بر پا نموده است ٠ ( ٧١٠ پيش از ميلاد ) تيره هاى مادى چنين مى باشند ٠
    در ميان اين دسته تيره ى # مه گى # همان مغان يا موبدان و انديشمندان دينى ايرانيان هستند که کار آموزش هاى دينى زرتشتى ميباشند که در ميان پارسيان نيز همين کار را انجام ميدادند سى سرود ( سد سال پيش از ميلاد ) مى نويسد ؛ مغان نزد ايرانيان از فرزانگان و دانشمند به شمار مى آيند و کسى پيش از آموختن در نزد مغان به پادشاهى نمى رسد ؛ در گاتهاى اوستا واژه مگا همان مغ است که با واژه # بدر # (پت ) اندر شده و نام # موبد =مغ پت ـرا پديد آورده است ؛ در تورات و انجيل واژه ؛ مغ ؛ نامى ايرانى است ؛ نام مجوس که در قرآن سوره حج # آمده و ايرانيان و زرتشتيان را ياد آورى ميکند ؛ همان ؛ مغ #در اوستا ودر پارسى باستان# مگا #است که در زبان پهلوى # موگ # ودر پارسى # مغ # که افزاى آن مانند اير +ان =مغ +ان ؛ مغان ميباشد ؛ دشت مغان در آزربايگان يادگار نام پاک اين ايرانى يا مغان ميباشد ٠ در سنگ نبشته بيستون که به فرمان داريوش بزرگ نوشته شده است ؛ از نام # مغ # بسيار يادشده است ٠ مغ از ريشه اوستايى موگو و در چم ؛ کار بزرگ و شکوه و خويش کارى مهند ( وظيفه ى مهم ) ميباشد که با واژه مگهه در سانسکرريت ( زبان آريايى نسک دينى ورا و زباننى بسيار نزديک به اوستايى در چم دارايى و پاداش و دهش خويشاوند ميباشد ٠
    در شاهنامه فردوسى کار خواب گزارى و پيشگويى و اختر شناسى و پند و اندرز ايرانيان از آن مغان ميباشد ؛ هردوتس ( هردوت ) در نسک خويش در زمان مادها مى نويسد که مغان مادى همين کار را انجام ميدادند ؛ اين نويسنده بويژه در اين زمينه از خواب گزارى مغان در باره ى خواب پدربزرگ کورش بزرگ و پدر ماندانا مادر کورش شاهزاده ى ؛ آستياک واپسين پادشاه ماد گفتگو کرده است ٠
    بسيارى از پژوهندگان برانند که پيامبر پاک ايرانيان زرتشت سپيتمان نيز از ميان تيره ى مغان برخواسته است بدينگونه مى بينيم که يکى از تيره هاى مادى تا چه اندازه در پيوند ژرف و تنگاتنگ با فرهنگ و تاريخ و هستى ايرانيان بوده و بخوبى گوياى ايرانى بودن ماد ميباشد ٠
    تيره ى مادى - پارتاکانى نيز در تاريخ ايران بسيار نامورند اين تيره باشندگان خراسان و استان اسپهان ( اصفهان ) ايران ميباشد که داريوش بزرگ از آنان در نسک نبشته ى بهستان يا بغستان يا بيستون در فراز خراسان پرثو و پرثو و رگان يادکرده است ٠
    نام # پارت # يا پارس هر دو يکى هستند که با اندکى دگرگونى در گفتن # واکهاى ( حرف ها ) ت ؛ و ؛ س ؛ مايه ى پديدار شدن نامهاى پاپرت و پارس ؛ شده اند ٠
    واک هاى - واک - ت - و - س ؛ در يک جاى دهان و دندان گويش ميشود از اينرو جابجايى آنها نيز شدنى است ٠
    نام ؛ پارت ؛ يادآور و پاريکانى و پرنى نيز از همين پارتيان ميباشند که هردوت ( ٧٠٨٦ از آنان در آتش شاهنشاهيى هخامنسى يادکرد است ٠
    تيره ى ديگر که هردوتس نام برده ارى زانتى ميباشد که خود گويايى آريايى بودن آنان ميباشد ؛ ريشه نام اير + ان = ايران و آرى با نام تيره ى اريايى يکى است ٠ سرانجام اينکه با همه گواهى ها بر ايرانى بودن مادها بايسته است که دوباره يادآورى مى کنيم که بنوشته هردوتس ( ١٠٧٠٧ ) کورش بزرگ خود شاهزاده اى مادى ميباشد که چون به پادشاهى رسيد از پيوند ماد و پارس شاهنشاهى هخامنشى را بنياد نهاد ٠ پس پارس و ماد يکى و از يک ريشه و هردو اارياى هستند ٠
    از ديگر نويسندگان باستان پس از هردوتس ؛ از استرابو نام برديم که درباره ى ايرانى بودن مادها گزارش کرده است او که در سال ٦٣ پيش از ميلاد در ااسياى کوچک زاده شده و مانند هردوتس يونانى زبان بوده در زمان شاهنشاهى اشکانيان مى زيسته است وى در نسکهاى تاريخى و زمين شناسى ( ژوگرافى ) هر آنچه را که درباره مادها نوشته است همه گواه ايرانى بودن مادها ميباشد ٠
    استرابو در بخش هشتم از نسک پنجم ٥ -٨ خويش درباره ماد مى نويسد شيوه ى زندگى فرهنگ و دين و باور هاى پارس و ماد يگانه است ؛ اين نويسنده مى افزايد که زبان مادى و سکايى ( توران ) و پارسى باستان مانند ديگر چيزها درنزد سکاها و پارسيان و مادها يکى است وى در دنباله نوشته استکه ؛ بايد بگويم ماد بخوبى نشان ميدهد که پارسى هستند ؛ من ميتوانم در اين باره بويژه از دين و زبان مانند همه ى زمينه هاى يکسان در نزد مردم پارس و مادگواه بياوريم که مادها پارسى مى باشند ؛ درست همانگونه که خود مادها نشان ميدهند ٠
    هم اکنون دين مادها دين پارسى است ؛ بسيارى از نويسندگان نيز درباره مادها و پارسيان همين را نوشته اند ؛ که من نوشته ام مردم ماد و پارس ميترا را ستايش کرده و هيچ پيکره اى براى خداوند نمى سازند و چهار سرشت - آب - باد - خاک - آتش را گرامى ميدارند ٠
    اينان آب را نمى آلايند و رودخانه ها را پاک نگهداشته و آلودگى و آب راه ها را بدان راه نمى دهند ٠





    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




  10. #10
    Borna66 آواتار ها
    • 55,397
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Mar 2009
    محل تحصیل
    خيام-سهراب
    شغل , تخصص
    طراح و تحلیل گر حرفه ای وب
    رشته تحصیلی
    مهندسي نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فرزندان پارسيان و مادها تا پنج سال سوارى و تيراندازى فراميگيرند و مى آموزند که همراه راستگو باشند ٠
    استرابو ( نسک يازدهم ١٤ -١١ بخش ١٤ ) برگ ٣٢٩ نام رودخانه را که اکنون تازيان # دجله # گويند ( ) از زبان مادى است که يکى ديگر از نشانه هاى ايرانى زبان بودن مردم آريايى ماد مى باشد ؛ وى درباره اين رود مى نويسد که رودخانه تيگريس پس از سرازير شدن از کوهساران با نرمى و بى انکه با درياچه اى بياميزد يکسره و راست همچون ؛ بدريا مى رود از اينرو ست که واژه مادى تير نام اين رودخانه مى باشد ٠
    دانشمند نام آور ايران شادروان احمدکسروى که همه پژوهش هايش بويژه درباره آزربايگان بسيار بسيار با ارزش بوده و جهانيان از آن بخوبى پيشواز کردند درباره نژاد ايرانى مادها و مرز هاى آن مى نويسد که ايران يا مردم -اير - چون به پشته ى ( فلات ) ايران رسيدند ؛ دسته ى بزرگى از ايشان که ماد ناميده ميشدند ؛ فراز باختر ( شمال غربى ) ايران را تاکنون آزربايگان و شهرهاى همدان و کرمانشاهان و غزوين و اسپهان و تهران در آنجاست را فرا گرفتند و اين زمين ها بنام ايشان سررزمين مادخوانده مى شود آزربايگان ؛ مادخرد و آن بخش ديگر ؛ مادبزرگ ؛ بود
    استاد پورداود نيز مادها را ايرانى دانسته افزون براين پروفسور گيرشمن و دانشمند روسى گراناتوفسکى و استاد زلاليا ن دانشمند شورى نيز يک سدا با ديگر پژوهشگر ان تاريخ # ماد # را آريايى و ايرانى ميدانند ؛ شيرالدوله پيرنيا نيز درباره ايرانى بودن مادها در نسک تاريخ باستان مى گويد ٠
    تاريخ نگاران يونانى تا سد سال پس از مادها همواره بجاى پارسى نام مادى را بکار برده اند ٠ وجنگهاى پارسيان را با يونانيان جنگهاى مادى ناميده اند ٠ مادى خواندن پارسيان از اشتباه نيست زيرا همان هردوت که تاريخ ماد و پارس را نوشته همواره در کتاب خود بجاى پارسى مادى بکار برده و جهت هم معلوم است ٠
    يونانيان ميديدند که مردم پارس و ماد از هر ديدگاه از يک مردم هستند وچون ما ويها زودتر از پارسيان قدم به عرصه تاريخ گزاشته بودند گاهى پارسى ها را هم مادى مى گفتند بنابراين آنچه که گفته شد در پادشاهى اژدهاگ پادشاهى ايران از مادى ايرانى به پارسى ايرانى اتقال يافت چنانکه در سده هاى بعد هخامنشى با زمان کمى به اشکانى و بعد به ساسانيان رسيد يعنى از پارسيان به پادشاه ها منتقل شد و بعد باز به فرزندان پارسيان و مادان برگشت - محققين نيز بر همين نگرهيه را دارند - فلدکه ؛ گويد - امپراتورى ماد بدست کورش نابود نشد تنها دگرگون گرديد يک قسمت ديگر مردم ايران و يک پادشاهى ديگر در راس امپراتورى ايران قرار گرفتند ٠ عبريها ( حزقيال ١٣-١٥ عزرا ١ و ٣ ) ويونانيان پارس دنباله ى امپراتورى ماد بود ٠
    درباره ايرانى بودن مادها مورتايمر مى نويسد که
    گروه هايى از هندواروپايى زبانها ( در نزديک هزاره دوم پيش از ميلاد ) از آسياى ميانه به بخش فرهنگى ايرانزمين رسيدند ٠ بخشى از اين گروه ها در خاور ايران جايگزين شدند ٠وبرخى ديگر به زاگرس رفتند ٠
    سه گروه بزرگ اسکيت ها ( سکاها ) مادها ( آمادى يا مادا ) و پارسى ها ( پارسوا و يا پارسا ) در شعار اين گروه هاى هندواروپايى مى شند ٠
    سکاها در فراز يا اباختر کوهستانى زاگروس جانشين شدند و مادها در بزرگترين بخش از ايران پخش شدند ؛ اين سرزمين از تبريز کنونى در اباختر تا اسپهان در نيمروز مى رسيد ٠
    پارسيان در سه بخش در ايران کنونى جايگزين شدند از نيمروز درياچه رضياييه تا ايلام و پيرامون شيراز ٠
    ايرانيان
    ايرانيان نخستين بار در پيرامون سيردريا و آمودريا ورودخانه سغديه ( سرزمين سغد ) پديدار بودند و سپس بسوى نيمروز و بلخ و بدخشان رفته اند ٠
    ايرانيان در شاهنشاهى هخامنشى در بخش بزرگى گسترش يافته اند که تا بالاى رودخانه کور يا کورش کشيده ميشده است ٠
    ايرانيان با تراکيه اى ها و کريمه اى ها در آميخته اند که استانهايى از سرزمين آنها بشمار ميامده است ٠
    از اينروى ايرانيان در باستان ؛ پيوند ميان نژاد آريايى و آسيايى و اروپايى بوده اند بزرگترين تيره هاى ايرانى در باستان مادها و پارسيان بوده اند که اروپايى هستند در کنار اينان مردمى بيابانگرد ايرانى بودند که يکجانشين نبودند ٠
    داه - يا داهه که با تورانيان آميخته اند که در نيمروز روسيه گکنونى گسترش داشته اند که سرمتيان - اسکيتيان ( اسکولات ) نيز از همين ايرانيان هستند
    هردوت درباره آريايى بودن اسکتيان در باره نامهاى آنها گزارش ميدهد و اين خود گواه ايرانى بودن اين مردم است که پادشاهان آنها نامهايى ايرانى بنام ايرانيان تاجيکها - افقانها - بلوچها هستند و ايرانيانى که در ترکستان مى زييند ؛ کرد ؛ لر ؛ افقان ؛ اوستى ها در کفکاز هادر بادکوبه ٠
    دکتر پرويز ناتل خانلرى تاريخ زبان پارسى پوشينه نخست تهران ١٣٦٦ برگ ١٦١ زبانهاى ايرانى باستان مادى - سکايى - پارسى - اوستايى
    درباره مردم ماد که نخستين شاهنشاهى ايران را بر پا کردند ؛ هردوت مورخ يونانى نوشته است که در سراسر جهان ايشان را ااريايى يا ايرانى مى خوانند نسبت تيره پارس به اين نژاد در سنگنبشته داريوش بزرگ نيز آمده است که خود ايرانى و ايرانى نژاد خوانده است ٠
    مردم سکايى و سرمتى و چند تيره ديگر تيره هاى بيابان گرد آسياى ميانه بودند که بايد از نژاد ايرانى شمرده شوند زيرا که بازماند ايشان در آسياى ميانه درختن و تومشوگ و کفکاز ( آسى ها ) به زبانهاى ايرانى سخن مى گفتند و مى گويند نامهاى ويژه سکايى و بسيارى سرمتيان بى گمان ايرانى است ٠
    شاخه هاى ديگرى از نژاد ايرانى باستان بوده اند که سغديان و پارتيان را بايد نام برد همچنين باخترانيها شايد ايرانى ايرانى بودند ؛ سنگنبشته آشوکا که در قندهار يافته شده است درباره آنهاست ٠٠
    زبان تخاريى ( تخارستانى )
    تخارستان نامى است که از کهنترين زمان بريکى از خاوريترين استانهاى ايرانى نشين داده شده است که همرز استانهاى باخترى چين بوده است ؛ زبانى که اکنون تخارى خوانده مى شود يکى از زبانهاى ايرانى است که در سده هاى سوم و دوم کوچى در تخارستان که اکنون ترکستان چين خوانند رواج داشته است وبا زبان ختنى پيوند نزديک دارد ؛ برخى دانشمندان آنرا شاخه اى از ختنى داشته ودر هر حال اين دو را بايد دسته سکايى ميانه دانست ؛ تيره هاى سکايى و تخارى و خيونان که در آغاز سده دوم عرسايى به آسياى ميانه و افقانستان رخنه کردند ايرانى زبان بودند ٠
    اکنون به پردازيم باينکه مرزهاى کشور شاهنشاهى ماد کدام بودند آيا اين مرزها در برگيرنده ايران يا اران يا آلباياى باستان بوده است يا نى و همسايگان ماد چه کسانى بودند
    درباره اين زمينه همه ى نويسندگان و نوشته هايى که در آغاز از آنان نام برديم برآنند که مرز - ماد در فراز ( اباختر ) همين مرز کنونى ؛ ايران با ؛ اران ؛ و رودخانه ارس بوده است ٠
    فرهنگنامه بريتانيکا برگ ٢٠ بروشنى رودخانه ارس را مرز سرزمين ماد با کفکاز نام برده که اين مرز را دره ى ارس ناميده است ؛ نويسنده انگليسى ؛ پرسى سايکى نيز بهمين گونه ؛ مرز بالايى يا فرازين شانهشاهى ماد را مرز ايران ( يا استان آزربايگان ايران ) با شوروى و همين رودخانه ارس دانسته است ٠
    نويسنده نامدار روسى ؛ اى ؛ م ؛ دياکونف ( خود نامى مادى داشته دياکو ؛ بنيانگزار ماد بوده است ؛ در نسک نامور بنام تاريخ ماد که از بهترين و باارزشترين نوشته ها درباره شاهنشاهى ماد مى باشد ؛ ماد را سرزمينى دانسته که از دوران باستان به رودخانه ارس و کوه هاى البرز و از خاور به دشت کوير و از باختر و نيمروز ( فرود يا جنوب ) به رشته کوه هاى زاگرس پيوسته بود و بردو بخش بوده است ٠ بخش فراز باخترى يا سرزمين ماد آتروپاتن يا ماد خرد ( کوچک ) که از رودخانه ارس تا الوند کوه کشيده ميشد و دوم ماد بزرگ يا نيمروزى که از کوه هاى البرز تا کوهستانهاى زاگرس ميرسيد ٠
    همين مرزها را نسک تاريخ ايران چاپ کمبريچ نيز گواهى کرده و مرز بالايى يا فرازين و يا اباخترى شاهنشاهى ماد را همين مرز کنونى ايران با اران دانسته که رودخانه ارس ميباشد ٠
    در باره همسايگان ماد و مرزهاى آن و چگونگى چهرى سرزمين ماد ( موقيت طيعى ) دياکونف دانشمند روسى مانند ؛ سرپرسى سايکس در تاريخ ماد مى نويسند ؛ ماد باستان از سوى فراز باختر و ( شمال غرب ) و فرهنگنامه بريتانيکا چاپ ١٩١١ برگ ٢٠ ) با اورارتو ( ارمنستان باستان ) و از سوى فراز ( شمال -اباختر درپارسى ) با آلبانيا ( نام باستانى اران ) هم مرز بود ودر کرانه هاى مازندران به سرزمين کادوسان ( نام مردم تالش در روزگار باستان ) که در آن سوى رشته کوه هاى البرز که اينک گيلان و تالش و مازندران ناميده ميشود مى رسيد ٠
    در خاور بخش کوهستانى خراسان يا سرزمين پارت خاک ماد را از آسياى ميانه جدا ميکرد اندکى پايين تر ( به سوى جنوب يا فرود ) بسوى فرود يا نيمروز از خاک پارت مرز خاورى ماد را پهنه هاى ميانى پشته ى ايران ميساخت سرزمين پارتيان يا ؛پارتاکنار ؛ از سوى نيمروز سرزمين پارس هم مرز بود واز نيمروز باخترى به دره هاى رودخانه کارون ميرسيد ( تاريخ ماد ؛ م ؛ دياکونف ؛ برگهاى ١٠٧ - ١١١ از باختر مادها با آشوريان هم مرز بودند دربخشى از سرزمين سرزمين ماديا پارتاکنا ؛ که هردوتس نيز از آنان بنام تيره اى از مادان نام برد رودخانه ى زاينده رود روان بود - در سرزمين ماد آتروپاتن که مرز آن به رودخانه ارس مى رسيد ؛ درياچه اروميه يا رضايه که همان چيچست باستان مى باشد نهاده شده بود و رودخانه هاى زرينه و سيمينه روان بودند و بخش ميانى ماد که پايتخت مادهگمتانه را در برگرفته ؛ تهران کنونى و اراک را نيز فرا مى گرفته است ؛ ماد را گيانا ؛ ياراگه همان نام باستانى شهر ؛ رى ؛ کنونى است که نام ؛ ته ران = تهران نيز از اين نام کهن به يادگار مانده است تاريخ ايران پرسى سايکى پوشينه يکم ٠
    چنانکه مى بينيم سرزمين ماد ؛ استانهاى آزربايگان امروزى و استان اردبيل و کردستان و کرمانشاهان و همچنين بخش بزرگى از ميانه کشور ايران و تهران مى بود ه است ؛ و هرگز سرزمين ماد در برگيرنده البانياى باستان يا اران که از ١٩١٨ نادرست و ناروا آزربايجان نام گرفته نبوده و هيچ گاه نه در درون و نه در برون پيوندى با ترکان نداشتند ٠
    از رويادادهاى مهند ( مهم ) تاريخ جهان پايان کار آشوريان بدست کياکسار شاهنشاه نامدار ماد ميباشد که در سال ٦٠٦ پيش از ميلاد به نينوا پايتخت آشور لشگر کشيده و فرمانروايى ستم گر آشوريان ( بنوشته ى تورات ) را از ميان برداشت ٠
    شاهنشاهى ماد در سال ٥٥٠ پيش از ميلاد بدست کورش بزرگ که خود نوه ى واپسين پادشاه ماد استياک فرزند کياکسار مى بود به پادشاهى هخامنشى پيوست ٠
    درباره زبان مادى بازهم ميتوان از پژوهندگان نمونه اى ديگر آورد که اين زبان را آريايى دانسته اند ؛ استاد پيگولو سکايا پژوهشگر روسى در اين باره زبان مادى و زبان همه ى باشندگان ايران باستان را آريايى دانسته و مى نويسد٠٠٠ نيرومندترين تيره ايرانى مادها بودند که در فراز باختر ( شمال باخترى ) ايران نشستند ؛
    تيره هاى ايرانى که ک در دوران باستان در پشته ى ايران مى زيستند نژادى ايرانى داشتند ٠
    و زبان هايشان نيز از شاخه ى خاورى زبان هاى هند و اروپايى بوده است ٠
    ادوارد براون در نسک تاريخ ادب ايران از سوى دارمستر زبان مادى را زبانى ايرانى و هندوژرمن و زبانى اوستايى دانسته است و سرانجام دياکونف درباره ى دبيره ( خط ) و زبان مادى ميگويد بيگمان در هزاره نخست پيش از ميلاد دبيره و نوشتن در سرزمين ماد رواج داشته است ٠
    ايرانيان در سده هفتم پيش از ميلاد مى نوشتند ودبيره ى آنان که امروز دبيره پارسى باستان ( دبره هخامنشيان ) مى خوانيم از بن و پايه ى مادى ميباشد ٠
    و استاد گرانتونسکى درباره زبان مادى و ارزش آن در راه گسترش دادن زبان ايرانى در ايران مى نويسد ٠
    بنياد فرمدارى ماد ( دولت ) که زبان رسمى آن ايرانى بوده ؛ در راه گسترش زبان ايران در استانهاى گوناگون ايران از ارزش ويژه اى برخوردار است ٠
    شادروان پيرنيا در تاريخ ايران باستان درباره زبان مادى پژوهشگران ترديد ندارند که زبان مادى بزبان پارسى بسيار نزديک بوده است مى نويسد چنانکه پارس ومادى يکديگر را بخوبى مى فهميدند در چه چيز مادها و پارسيان بيکديگر شبيه بودند و تناوب اساسى در ميان آنها نبود ؛ -دارمس تنر زبان کردى کنونى را از زبان مادى ميداند - برخى زبان پشتو يا پختوافقانى را هم جدا شد از زبان مادى ميدانند ٠
    بنوشته زبان پارتى يا زبان اشکانيان زبانى که ميان زبان سکايى ( تورانيان ) و مادى بود و از هر دو آنها ساخته شده بود ٠
    بدينگونه بخوبى پى مى بريم که زبان مادان مانند خودشان و نژاد شان ايرانى بوده است ٠
    بااينهمه بررسى در ميان نامهايى که از شاهنشاهى ماد در نسکهاى باستانى و سنگ نبشته بغستان به فرمان داريوش بزرگ و نبشته هاى آشوريان برجا مانده باز هم پى به ايرانى بودن مادان برده ميشود و بدينگونه گواه استوار ديگرى نيز بر اينکه باشندگان سرزمين ايران از آغاز ايرانى خواهيم داشت ٠
    در سده ى نهم پيش از ميلاد ودرسال ٨٣٦ نام ماد در گزارش هاى پادشاه آشورى شالمنسر دوم هنگام لشگر کشى به سرزمين ماد ديده مى شود ؛ در اين زمان ؛ آشوريان از مردم ماد بنام ؛ آمادى ؛ ماداى نام برده اند ؛ يونانيان ماد را مداسى مدى ميدى نوشته اند ؛ در نوشته هاى باختريان نيز ممنام مادان مى باشد ؛ درزبان ايلام ماد را مادا ودراکدى نوشته اند ارمنيان ؛ ماد را مار و ماى ودر پارسى باستان ودر پهلوى ساسانى ماسى و از آن پس ؛ ماد در نوشته هاى ايرانيان ماه هم نوشته شده است ٠
    در زبان ارمنى در چم مادى و پارسى است که نزديکى ماد و پارس را ياد آور ميشود همچنين در زبان ارمنى ؛ ماد امد ؛ مى باشد ٠
    شادروان سعيدنفيسى در باره نام ماد و هنايش (اثر) آن و بر جاى مانده هايش برروى نام شهرها و آباديحاى ايران آنچه اند گواه ديگرى بى چون ايرانى بودن ماد ميباشد که بشوند ارزش و ويژگى آن در اينجا بخشى از آنرا يادآورى ميکنييم !
    نفيسى مينويسد که نامهاى سرزمينهاى ايران در شاهنشاهى ساسانيان تا نزديک چهار سد سال پس از آن در ميان تازيان بهمان گونه بکار ميرفت که بخش يکم آن نامها # ماه # بوده است مانند مااه سبدان که نام بخشى در لرستان است که ما سبدان هم گفته شده است ؛ ماه بسره (بصره ) که همان بسره کنونى ميباشد ( که به پهلوى سخن ميگفتند ولى با آمدن تازيان مانند بغداد و پنج شهر تيسپون تازيگرى شدند ) ماه دينار ( دينور ) ماه شهرياران بخشى از حلوان ؛ ماه کوفه ؛ ماهان ؛ مامگان ( ماه مغان ) که در آزربايگان است ( مامغان ) و ماه آموگان بوده ؛
    نفيسى مينويسد که همه اين # ماه # ها در پيوند با نام ماداست و از واژه ماد گرفته شده است که همان شاهنشاهى ايران ميبود که در دوران شاهنشاهى ساسانيان ماه ؛٣ نوشته شده است ؛
    نام ماه آباد يا مهاباد نيز از يادگار هاى نيکو نام در سرزمين ماد مى باشد که اکنون بر جاى مانده است ! در نسک ويس ورامين که در دوران شاهنشاهى اشکانيان نوشته شده است همواره از کشور ماه که همان سرزمين # و ماه آباد - بوم ماه ؛ ماد ميباشد نام برده شده است ٠
    چو شهر و ماهرخ زان ماه آباد چو آزربايگانى سرو آزاد
    و ماه ات ؛ افزاى تازى نام ماه يا ماد مى باشد ؛ که در نسکهاى زمين شناسى تازيان آمده است
    تاريخ مسعودى معروف به تاريخ بيهقى با تصيح سعيد نفيسى جلد سوم تهران ١٤٣٢٠
    درباره يکى از نام ايرانى # ماد # در آزرابادگان شادروان احمد کسروى مينويسد که روزنامه شاهين احمد کسروى شماره ٧ سال يکم ١٩٣١
    از نامهاى دور مغولان پشته ( فلات ) باخترى تبريز که به کنار خاورى درياى اروميه مى رسد دشت مايان خواده شده است که همان دشت مادان مى باشد ؛
    ( دشت مادها ) در زمان ساسانيان و آغاز تازش اسلام به ايران نام # ماه # جانشين واژه # ماد # شده است ودر آزبابايگان آنرا # ماى # خوانند در پايانه اين دشت هنوز روستايى است که آنرا # مايان # خوانند ٠
    در نسک کهن تورات از مادان بسيار ياد شده است و ماد و پارس در آنجا يگانه مى باشند ٠
    در تورات ودر نسک استر ( همسر خشاياشاه شهبانوى ايران ) بخش نخست ١٤ آمده است که ؛ نزديکان خشايارشاه هفت سردار پارسى و مادى بودند که در کشور در پايه نخست بودند وروى پادشاه را ميدند ٠
    اين نامها در پايانه داراى مى باشد که همه ايرانيند ( مانند ؛ سورنا ؛ آريانا هگمتانا - اهورا مزدا ٠
    در تورات ماد وپارس از هر ديدگاه يکى و از يک ريشه ميباشد ؛ به اين نمونه ها بنگريم ؛ نسک دانيال بخش ٩ پاره يکم در سال نخست داريوش فرزند خشايارشاه که از تخمه ى ماد و بر کشور کلدانيان پادشاه شده بود ٠
    و دانيل ( بخش ٩ بند ١ ) در نخستين سال شاهنشاهى داريوش مادى فرزند خشايارشاه ٠٠٠
    و يا باز نسک دانيل ( بخش ٨ بند ٢٠ ) و اما آن غرچ دارنده ى دوشاخ که ديدى شاهنشاهى ماد و پارس مى باشد ؛ همه ى اين نوشته ها بخوبى يگانگى ماد و پارس را نشان ميدهند ؛ همانگونه که در پژوهش هاى پيشين نيز يگانگى ماد و پارس را در ايرانى بودن ديديم ٠
    نمونه هاى بسيار ديگرى باز هم در اين زمينه در تورات آمده است که پافشارى تورات را درباره ى يگانگى ماد و پارس نشان ميدهد ؛ بنوشته تورات ( در نسک دانيال نخست وزير خشايارشا بخش ٥ بندهاى ٢٤ ٢٣ دستى از سوى خداوند فرستاده مى شود و براى نخستين بار نام پارس را بر روى ديوار کاخ در برابر چراغرانى و پيش از پيدايش شاهنشاهى پارس و ماد در کاخ آشوريان مى نويسد ؛ آن دست چنين نوشه است ؛؛دانيال ٢٨ - ٢٤ - ٥ ) پس خداوند آن دست را فرستاد تا اين پيام را بنويسد ؛ ٢٥ منه منه تکل پارس اين درونمايه ى اين واژه هاى نوشته شده را تورات چنين مى نويسد ٠
    ٢٦ - منه ؛ خداوند روزهاى پادشاهى تو را شمرد ه ودره ى آن به سر رسيده است ٠
    ٢٧ - تکل ؛ خداوند تورا سنجيده و نارسايى تو ديده شده است ٠
    ٢٨ - پارس اين ؛ پادشاهى تو به پارس و ماد بخشيده شد ٠
    از اين نوشته ها که پارس را نامى آسمانى و از سوى خداوند دانسته و درونمايه ى آنرا ماد نيز مى داند بخوبى دريافته ميشود که ماد و پارس داراى يک ريشه و از يک بن و پايه بوده اند ؛ همانگونه که تورات در جاى ديگر نيز ؛ ماد و پارس را از يک تنه ودو شاخ يک غوچ نشان داده که همان يگانگى و از يک تن بودن را يادآورى مى نمايد ٠
    بيجا نيست که بنويسيم ؛ شاهنشاهان و پادشاهى ؛پارس و بنيان گزار آن کورش بزرگ در تورات ؛ ميح ؛ ناميده شده و مانند شاهنشاهى ماد از ارزش بسيارى در تورات برخورداند ؛ بنوشته تورات اين پادشاهى ها خدايى بوده اند و به خواست يزدان بر پاگرده اند ؛ هردو پادشاهى ؛ يهوديان را از ستم و بردگى آشوريان رهايى داده ودادگرى آزادى را از آن مردم گيتى گردانيده اند تورات ( ارميا ٥١- ١١- ١٢ ) در باره ماد مى نويسد ؛ خداوند پادشاهان ماد را برانگيخته است تا بابل را ويران نمايند + مانند نوشته را ميتوان از تورات ( اشيعا ٤ - ١- ٤٥ ) درباره کورش بزرگ بنيان گزار شاهنشاهى هخامنشيان ودر هنگام گشودن بابل بياوريم که نوشته است ٠٠٠
    خداوند به # مسيح # خويش کورش که دستراست او را گرفتم تا با بودن از کمرهاى پادشاهان را بگشايم تا دروازه ها را در برابر وى با نمايم تا ديگر بسته نشود ؛ خداوند ميگويد اى کورش من پيشاپيش تو خواهيم خراميد و جايهاى ناهموار را همواره خواهيم کرد ؛ درها و بندهاى آهنين را خواهيم بريد ٠٠٠
    (برگ ١٠٦٤ تورات برگردان از کلدانى و عبرانى ٠)
    در نسک نبشته بغ استان ( بيستون ) از نام ماد و شهرهاى آن و نام مردمان آن و رويدادهاى پديد آمده در آن سرزمين در آغاز پادشاهى داريوش بزرگ به يادگار مانده است ؛ ( همانگونه که در تخت جمشيد سربازان ماد و پارس در کنار هم ودر شمار سالاران سياه هخامنشى ديده ميشود و همواره در کنار پارسيان ميباشد که در تورات نيز آمده است که بزرگان پارسى و مادى فرمانروايان کشور هخامنشى بوده اند )
    در اين نبشته ها نيز ماد و پارس در کنار هم بوده و از نوشته داريوش بزرگ بخوبى پيداست که مادان جدا از پارسيان نمى بودند و بهمين انگيزه ه هم داراى ارزش و کارايى و نزديکى بسيار بوده اند در ستون نخست بند چهاردهم آمده است ٠
    من استوار کردم هم پارس را و ماد را در همان ستون ودر بند ١٣ مى نو يسد ٠٠ گويد داريوش شاه نبود مردى نى پارسى و نه مادى ؛ نى از تخمه ى ما کسيکه از آن گماتى مغ شهريارى گرفتن توانستى ؛( اين نبشته درباره آشوب هاى آغاز پادشاهى داريوش بزرگ در ايران است )
    از نوشته هاى بالا بروشنى دريافته ميشود که نزديکترين مردم به پارسيان بودند ؛ از اينروى در دو نوشته و در زمانهاى سخت داريوش بزرگ پس از پارس بيدرنگ از ماد نام برده است اين نزديکى را در تخت جمشيد نيز ميتوان ديد ؛ آنجا که با هر پارسى يک مادى همراه است و در چند جا نيز سربازان مادو پارس يک در ميان ايستاد ه اند ؛ سربازان ماد در چند فرتور (نما ) از تخت جمشيد نمايندگان ٢٥ مردم باشنده ى کشور شاهنشاهى هخامنشى را به دربار ايران سردارى مى کنند ٠
    ودر زمان ؛ ارمغان آوردن مادان در نخستين رده ديده مى شوند ٠
    افزون بر اين نامهاى زير نيز از نامهاى مادى هستند که در نبشته بيستون آمده است ؛ همگى نامهاى باساختار و درونمايه هايى ميباشند که نشان ميدهند نامهايى ايرانى هستند و اينها نيز گواه ديگرى بر ايرانى بودن مادان مى باشند ٠
    نام مردمى مادى هوخشتر پادشاه ماد - فرورتيش ؛ مردى مادى
    رى - شهرى مادى کندرو ؛ شهرى مادى شهرى در ماد - کمپده مارو شهرى در ماد همان تهران ورى کنونى
    افسرى از ياران نزديک داريوش شاه تخم اسپاد شهرمادى - اساکارتى همدان پايتخت ماد
    ( گريشمن ايران از آغاز تا اسلام ) نام يکى از تيره هاى ايرانى در پيرامون اسپهان دژى مادى سکايا اواتى شهرى مادى




    فروشگاه نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی



    دانلود رایگان نمونه سوالات دانشگاه پیام نور





    http://up.pnu-club.com/images/00ld7yux3ay3itvspd7n.png
    برای دانلود رایگان نمونه سوالات پیام نور با جوابهای تستی و تشریحی در مقطع نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور - نمونه سوالات پیام نور کارشناسی - نمونه سوالات پیام نور دکترا- نمونه سوالات آزمونهای فراگیر پیام نور( دانشپذیری)

    به ادرس زیر مراجعه کنید

    نمونه سوالات رایگان پیام نور




صفحه 1 از 13 12311 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •