بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 12

موضوع: آثار گروس عبدالملکیان

Hybrid View

  1. #1
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    new12 آثار گروس عبدالملکیان

    من مرده ام


    و این را فقط


    من می دانم و تو


    تو


    که چای را تنها در استکان خودت می ریزی





    خسته تر از آنم که بنشینم


    به خیابان می روم


    با دوستانم دست می دهم


    انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است





    ــگیرم کلید را در قفل چرخاندی


    دلت باز نخواهد شد!


    می دانم


    من مرده ام


    و این را فقط من می دانم و تو


    که دیگر روزنامه ها را با صدای بلند نمی خوانی





    نمی خوانی و


    این سکوت مرا دیوانه کرده است


    آنقدر که گاهی دلم می خواهد


    مورچه ای شوم


    تا در گلوی نی لبکی خانه بسازم


    و باد نت ها را به خانه ام بیاورد


    یا مرا از سیاهی سنگفرش خیابان بردارد


    بگذارد روی پیراهن سفید تو


    که می دانم


    باز هم مرا پرت می کنی


    لا به لای همین سطرها


    لا به لای همین روزها





    این روزها


    در خواب هایم تصویری است


    که مرا می ترساند





    تصویری از ریسمانی آویخته از سقف


    مردی آویخته از ریسمان


    پشت به من


    و این را فقط من می دانم و من


    که می ترسم برش گردانم...

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. #2
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    حالا که رفته ای ، بیا


    بیا برویم


    بعد ِ مرگت قدمی بزنیم


    ماه را بیاوریم


    و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم





    بعد


    موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار


    بعد


    موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار


    بعد


    موهایت را از روی لب هایت ....





    لعنتی


    دستم از خواب بیرون مانده است.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  3. #3
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دره ها گلوله خورده اند


    جنگل گلوله خورده است


    خون همین حالا دارد


    در انارها جمع می شود


    من اما


    بر تپه ای نشسته ام


    بهمن کوچک دود می کنم.





    یعنی تنهایم


    یعنی نام هیچکس در دهانم نیست


    و اندوه را


    مثل عینکی دودی


    بر چشم گذاشته ام





    باید بروم


    این بهمن کوچک را ترک کنم


    اسفند را


    بهار را هم...





    نه با مرگ


    که چیز مسخره ای است...


    آن راهِ کوچک


    که بعد از درخت ها لخت می شود


    هوسِ بیشتری دارد...

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #4
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بارانی که روزها


    بالای شهر ایستاده بود


    عاقبت بارید،


    تو بعد ِ سالها به خانه ام می آمدی...





    تکلیف ِ رنگ موهات


    در چشم هام روشن نبود


    تکلیف ِ مهربانی، اندوه، خشم


    و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم


    تکلیفِ شمع های روی میز


    روشن نبود...





    من و تو بارها


    زمان را


    در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم


    و حالا زمان داشت


    از ما انتقام می گرفت





    در زدی


    باز کردم،


    سلام کردی


    اما صدا نداشتی،


    به آغوشم کشیدی


    اما


    سایه ات را دیدم


    که دست هایش توی جیبش بود


    به اتاق آمدیم


    شمع ها را روشن کردم


    ولی هیچ چیز روشن نشد


    نور


    تاریکی را


    پنهان کرده بود ...


    بعد


    بر مبل نشستی


    در مبل فرو رفتی


    در مبل لرزیدی


    در مبل عرق کردی


    پنهانی، گوشه ی تقویم نوشتم :


    نهنگی که در ساحل تقلا می کند


    برای دیدن هیچ کس نیامده است.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #5
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گفتند


    شعرهای من


    جوشش دریاست


    خروش رود





    بی*شک


    کمی بالاتر


    به چشمه*ای می*رسند


    که تو هستی...

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #6
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از ماه


    لکه ای بر پنجره مانده است


    از تمام آب های جهان


    قطره ای بر گونه ی تو


    و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند


    که خون خشک شده


    دیگر نام یک رنگ است





    از فیل ها


    گردنبندی بر گردن هایمان


    و از نهنگ


    شامی مفصل بر میز





    فردا صبح


    انسان به کوچه می آید


    و درختان از ترس


    پشت گنجشکها پنهان می شوند

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #7
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!


    دارم کم کم این فیلم را باور می کنم


    و این سیاهی لشکر عظیم


    عجیب خوب بازی می کنند.


    در خیابان ها


    کافه ها


    کوچه ها


    هی جا عوض می کنند و


    همین که سر برگردانم


    صحنه ی بعدی را آماده کرده اند


    از لابلای فصل های نمایش


    بیرونم بکش


    برفی بر پیراهنم نشانده اند


    که آب نمی شود


    از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم


    نشد!


    و این آدم برفیِ درون


    که هی اسکلت صدایش می کنند


    عمق زمستان است در من


    ..


    اصلا


    از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!


    از پروژکتورهای روز و شب


    از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!


    دریا را تا می کنم


    می گذارم زیر سرم


    زل می زنم


    به مقوای سیاه چسبیده به آسمان


    و با نوار جیرجیرک به خواب می روم


    نوار را که برگردانند


    خروس می خواند.


    ..


    از توی کمد هم شده پیدایم کن!


    می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند


    یا گلوله ای در سرم شلیک


    و بعد بگویند:


    " خُب،


    نقشت این بود"

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #8
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    فرصتی نمانده است
    بیا همدیگر را بغل کنیم
    فردا
    یا من تو را می‎کشم
    یا تو چاقو را در آب خواهی شست
    همین چند سطر
    دنیا به همین چند سطر رسیده است


    به اینکه انسان
    کوچک بماند بهتر است
    به دنیا نیاید بهتر است


    اصلا
    این فیلم را به عقب برگردان
    آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
    پلنگی شود
    که می‎دود در دشت‎های دور
    آن قدر که عصاها
    پیاده به جنگل برگردند
    و پرندگان
    دوباره بر زمین...
    زمین...




    نه!
    به عقب‎تر برگرد
    بگذار خدا
    دوباره دست‎هایش را بشوید


    در آینه بنگرد
    شاید
    تصمیم دیگری گرفت ...

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #9
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در اطراف خانه ی من


    آن کس که به دیوار فکر می کند ، آزاد است !


    آن کس که به پنجره .... غمگین !


    و آن کس که به جستجوی آزادی است ،


    میان چار دیواری نشسته


    می ایستد .... چند قدم راه می رود !


    نشسته .... می ایستد


    چند قدم راه می رود !


    نشسته .... می ایستد .... چند قدم راه می رود !


    نشسته


    می ایستد .... چند قدم راه می رود !


    نشسته .... می ایستد


    چند قدم ....


    حتی تو هم خسته شدی از این شعر


    حالا چه برسد به او که .... نشسته


    می ایستد ....


    نه ! .... افتاد !

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #10
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    زنبورها را مجبور کرده ایم

    از گل های سمی عسل بیاورند

    و گنجشکی که سال ها

    بر سیم برق نشسته

    از شاخه درخت می ترسد...

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •