گل من چشم دلم از تو روشن
شکفتی زیبا تر از گل به گلشن
شکفتی چون لاله در باغ هستی
تویی تو بهانه مستی من
تولدت رو بهت تبریک میگم.
این شعر رو مرحوم محمد نوری خونده بود گفتم برات بزارم هم تولدت...
Type: ارسالها; کاربر: mahdi271; کلمات کلیدی:
گل من چشم دلم از تو روشن
شکفتی زیبا تر از گل به گلشن
شکفتی چون لاله در باغ هستی
تویی تو بهانه مستی من
تولدت رو بهت تبریک میگم.
این شعر رو مرحوم محمد نوری خونده بود گفتم برات بزارم هم تولدت...
73
به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفتهام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین
شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سری به خاک فرو بردهام به داغ جگر
بدان امید که...
72
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف...
71
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خندهای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و...
70
سایه جان رفتنیاستیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و...
69
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشهنشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست همآغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
مینوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این...
68
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکدهی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن...
67
ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت
وی جام بلورین که خورد بادهی نابت
خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر
از خواب برآرم که نبینند به خوابت
ای شمع که با شعلهی دل غرقه به اشگی
یارب توچه آتش، که...
66
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
پروانهی تخیل آفاق...
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلاقبایان را
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که...
64
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان
به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
به مرگ زنده شدن هم حکایتی است عجیب
اگر غلط...
63
سر برآرید حریفان که سبوئی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سوئی بزنیم
باز در خم فلک بادهی وحدت سافی است
سر برآرید حریفان که سبوئی بزنیم
ماهتابست و سکوت و ابدیت یا نیز
سر سپاریم به مرغ حق...
62
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی میتوان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت، طرح زندگانی
گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
من به...
61
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لالهی سیراب...
60
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
از عشق من به هر سو در شهر گفتگوئی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار...
59
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چوجان در برارمت
تا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت
عمری دلم به سینه فشردی در انتظار
تا درکشم به سینه و در بر...
58
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزدهی خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
سوسنستان که همآهنگ صبا میرقصید
غرق بوی گل و غوغای...
57
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی
چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در...
56
چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیم
خون کند خاطر من خاطرهی عهد قدیم
چه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگر
دل بشکستهی عاشق ننوازد به نسیم
آن دل بازتر از دست کریمم یارب
چون پسندی که شود...
55
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم...
54
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار...
53
نالد به حال زار من امشب سهتار من
این مایهی تسلی شبهای تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشهی غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من...
52
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمدهای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمدهای
کشتهی چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در...
51
ای غنچهی خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن...
50
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمهخوانم تا تو چون گل...