-
پرورش مهارتهاي سرپرستي
مقدمه
مديران در تمامي سطوح سازماني و در كلية سازمانها وظيفة بنيادي طراحي و پويا نگهداشتن محيطي را بر عهده دارند كه در آن ، افراد با همكاري همديگر ، بتوانند مأموريت ها و هدفهاي معني را به اجرا درآورند .
اجراي اين مهم ، نياز به توانايي ها ، مهارتها و دانشهايي دارد . هدف از تهيه اين جزوه تلاش به منظور اشنايي هر چه بيشتر اينجانب با اصول سرپرستي مي باشد لذا با راهنمايي استاد ارجمند جناب آقاي افشار تلاش گرديده تا با مفهوم رشد و رهبري از ديدگاه اسلام آشنا شده و بر اهميت جلب همكاري روانها و حركت درآوردن آنها به سوي هدفي مقدس و عالي تأكيد گردد .
-
رشد و رهبري در اسلام
هنگامي كه صحبت از جامعه است و اجتماع انساني ، به دليل ماهيت موجوي انسان كه مخلوقي است جامعه زي ، مباحثي به ميان مي آيد كه به چگونگي ادارة اجتماع انساني مربوط مي شود . اسلام ديني است جاوداني و فراگير و براي همة شئون زندگي مردم ، در مورد رهبري و مسئوليت هايش سرشار از ايات و احاديث است و سيره زندگي پيامبر (ص) و معصومين (ع) نيز خود ،نمونه هايي (الگوهايي) در اين زمينه خواهند بود . اسلام همة توجه خود را به رهبران معطوف ننموده ، بلكه فرد فرد مسلمانان را نيز مسئول مي داند و با اين نگرش وسيع و عميق ، نه گرفتار اصالت فرد شده ونه اصالت اجتماع ، بلكه به هر دو وجه امعان نظر داشته است ولي مسئوليت رهبران را بيش از شهروندان مي داند . روايتي از پيامبران (ص) نقل شده كه فرمودند : « دو گروه هستند كه هر گاه صالح باشند ، امت نيز صالح خواهد بود و اگر فاسد شوند ، امت فاسد خواهد شد و آن دو گروه علما و اميران جامعه اند . » از اين روايط چنين استنباط مي شود كه مسئوليت كساني كه رهبري فكري مردم را به عهده دارند (علما و دانشمندان ) و نيز افرادي كه مسئوليت هاي نظام ، اعم از اجرايي و غير آن را پذيرا شده اند ، بسيار سنگين و در چگونگي ادارة جامعه و حتي روش زندگي مردم تعيين كننده است .
شايد اين سوال پيش بيايد كه در اسلام چرا ، هم «افراد» مسئول هستند و هم «گردانندگاه حكومت»؟ در پاسخ بايد خلقت انسان را ياد آور شد كه گونه اي است كه «اختيار و اراده» از خصوصيات بارز او و يكي از شاخه هاي تعيين كنندة تفاوت اين مخلوق برتر عالم خلقت و حيوانات خواهد بود . بنابراين خداوند آفريننده ، با افزايش چنين موجودي هرگز او را عبث نيافريده و او را رها نكرده تا از اين خصلت خود ، يعن اختيار اراده ، هر طور كه مايل است استفاده كند . در مقابل از او مسئوليت خواسته است ، مسئوليت در قبال خود و مسئوليت در قبال جامعه كه در آن زندگي مي كند و حتي جامعه جهاني . در اسلام هيچ كس حق ندارد حتي به خودش ضرر بزند . مسئوليت تا به اين حد است و اينچنين ، اختيار او مهار و در مسير بهبود ، رشد و تكامل جهت دار شده است . خداوند براي اين صيرورت و اين شدن و به سوي تعالي رفتن ، مجموعه دستورهايي را در كتابي جاوداني به نام قرآن بر مردم عرضه نموده و خود مي فرمايد : «وليكن افرادي رباني باشيد به واسطه آنكه كتاب خدا را پيوسته آموزش مي دهيد و به واسطه آنكه پيوسته انس و رجوع دايمي به قرآن داريد . » (آيه 79 ، سوره آل عمران) خداوند با بيان اين آيه به مسلمانان مي فرمايد كه به اين كتاب بايد همچون يك كتاب درسي نگاه كرد . بايد از آن چيز ياد گرفت و آن را آموزش داد و از طريق انس دايمي با ان ، به انسانهايي رباني – كمال يافته در روح و روان شخصيت – تبديل شد .
اسلام با وجود همة تأكيدها برفرد و مسئوليت هاي او ، مديران نظام اسلامي را نيز مسئول ايجاد جامعه اي مي داند كه در آن زمينه هاي رشد شعور و آگاهي مردم فراهم باشد . در چنين فضايي مردم بصيرت و بهره گيري از خرد ، اختيار و اراده خويش ، در جهت بهبود و رفاه مادي و معنوي خود استفاده خواهند برد . در قرآن كريم چنين آمده :
1- خداوند آگاه و بصير است . (آيه 1 ، سوره مجادله)
2- نظام طبيعت بر اساس آگاهي خلق شده و بر همين اساس نيز اداره مي گردد (آيه 41،سوره نور)
3- قرآن و ساير كتابهاي آسماني بر اساس تنظيم شده اند كه بصيرت آور و آگاه كننده اند . (آيه 104 ، سوره انعام )
4- بصيرت و آگاهي ، از صفات بارز انساني و جدا كنندة او از حيوان است .
تأمل در ايم واقعيات ، مسئوليت افراد را در جهت رشد و تكامل فردي و همچنين مسئوليتهاي رهبري و مديريت ، در ايجاد جامعه اي آگاه و بصير مشخص مي سازد .
با ذكر اين مقدمه تلخيصي از گفتار استاد شهيد مطهري با عنوان «رشد و رهبري در اسلام» ارائه گردد .
-
رشد و رهبري
استاد شهيد مطهري
الف- رشد (قدرت ميريت)
رشد ، كلمه اي است كه از قرآن مجيد گرفته شده است . قرآن مجيد در مورد كودكان بي سرپرست كه داراي ثروت هستند اين اصزلاح را به كار برده است . در مورد يتيمان مي فرمايد : يتيماني كه سرپرست خود را از دست داده اند و مملوك و ثروتي دارند تا زماني بلوغ بر آنها قيمومت كنيد و ثروتشان را در اختيارشان قرار ندهيد . البته بلوغ ، شرط لازم لازم است ولي كافي نيست زيرا علاوه بر بلوغ ، «رشد» لازم است . به تغيير قرآن : براي آنكه ثروتشان را در اختيارشان قرار دهيد ، رسيدن به حد بلوف طبيعي يعني بلوغ جنسي كافي نيست ، زماني كه رشد در آنها احساس شد ، مي توان ثروت را در اختيارشان قرار دارد . در فقه و سنت اسلامي نظير همين مطلب در مورد ازدواج آمده است . در فقه اسلامي محرز و مسلم است كه براي ازدواج ، تنها عقل و بلوغ ، كافي نيست يعني يك پسر به صرف اينكه عاقل و بالغ است نمي تواند با دختري ازدواج كند. چنانكه براي دختر نيز عاقله بودن و رسيدن به سن بلوغ دليل كافي براي ازدواج نيست ، علاوه بر بلوغ و علاوه بر عقل ، رشد لازم است . عقل غير از رشد است و مسئله ديگري است . افراد يا عاقل اند يا مجنون . عاقل ها به دو دسته تقسيم مي شوند : يا رشيدنده يا غير رشيدنده . يعني انسان عاقل و بالغ ممكن است رشيد باشد و ممكن است غير رشيد باشد .
قبل از توضيح اين اصطلاح لازم است براي رفع اشتباه به يك اصطلاح شايع امروز خودمان در زبان فارسي اشاره كنم .
در اصطلاح متداول فارسي امروز به كسي رشيد مي گوييم كه اندام خيلي موزون و برازنده اي داشته باشد . عرب اين را رشيق مي گويند نه رشيد . رشد در اصطلاح فقهي مربوط به اندام نيست ، يك نوع كمال روحي است . مثلاًدر مورد پسري كه مي خواهد ازدواج كند بايد معني و هدف و ارزش نتايج ازدواج را درك نموده ، قدرت تشخيص ، انتخاب و اراده داشته باشد . به صرف تلقين اين و آن ، شخصي را به عنوان همسر انتخاب نكرده باشد چنانكه دختر نيز براي انتخاب همسر بايد رشد داشته باشد .
به ياد دارم كه در قباله هاي ازدواج ، در مقابل اسم زوج مي نوشتند : العاقل و البالغ الرشيد و در باره زوجه مي نوشتند : العاقله البالغه الرشيده . يعني اين مرد كه ازدواج كرده مرد عاقل ، بالغ و رشيد است و اين زن هم زني عاقله ، بالغه و رشيد است . يعني علاوه بر عقل و بلوغ ، داراي رشد است . اينها كه در قباله هاي قديمي نوشته مي شد به معني اين بود كه عاقدهاي مي خواستند مدعي شوند كه ما رعايت همه جوانب فقهي را كرده ايم ، اما آيا واقعاً و عملاً اين امر مهم رعايت مي شده است ؟ اينكه آيا واقعاً به رشد پسران و دختران بر طبق فقه اسلامي عمل مي شد يا خير مطلب ديگري است و تا حدي شرم آور است .
-
تعريف رشد
اگر بخواهيم كل‚ه رشد را به مفهوم عام آن كه شامل عنواع رشدها در همه موارد بشود ، تعريف كنيم ، بايد بگوييم : «رشد يعني اينكخ انسان شايستگي و لياقت اداره و نگهداري و بهره برداري از سرمايه ها و امكانات مادي و يا معنوي كه به او سپرده مي شود ، داشته باشد » ، يعني اگر انسان در هر ناحيه از نواحي زندگي كه حكم يك شأن وسيله اي را دارد ، شايستگي اداره و نگهداري و بهره برداري از ان را داشته باشد ، چنين شخصي در آن كار و آن موضوع رشيد است . حال آن چيز هر چه مي خواهد باشد . همه آن چيزها و اشياء ، وسايل و سرمايه هاي زندگي هستند . سرمايه به مال و ثروت انحصار ندارد . مردي كه ازدواج مي كند خود ازدواج و زن و فرزند و و كانون خانوادگي ، وسايل و به تعبير ديگر ، سرمايه هاي زندگي او هستند و يا شوهر و براي زن و زن براي شوهر حكم سرمايه را دارد .
-
رشد ملي
رشد فقط منحصر به فرد نيست و در مورد ملت ها نيز سرمايه هاي طبيعي ، فرهنگي و انساني و امثال آن سرمايه هايي است كه در اختيار ملتها قرار دارد و رشد ملي عبارت است از لياقت و شايستگي يك ملت براي نگداري و بهره برداري و سود بردن از سرمايه ها و امكانات طبيعي و انساني خود . به هر اندازه كه لياقت و شايستگي اداره و بهره برداري از آنها را دارد ، به همان اندازه رشيد است .
رهبري و مديريت كه مضوع اصلي بحث است خود مستلزم نوعي رشد ارزش شده است ، زيرا رهبري در حقيقت عبارت است از بسيج كردن نيروي انساني و بهرا برداري صحيح از نيروهاي انساني .
من براي توضيح بيشتر مقدمتاً دو مثال از رشد فردي و شخصي مي آورم ، سپس وارد مسئله رهبري مي شوم . عرض كردم رشد يعني قدرت اداره و قدرت بهره برداري از امكاناتو سرمايهها.
-
رشد فردي و اخلاقي
اولين رشدي كه انسان بايد از آن بهره مند باشد ، رشد فردي ، شخصي و اخلاقي است . اين سوال پيش مي آيدكه ايا بيشتر افراد مي توانند اين سرمايه را اداره و از آن بهره برداري كنند ؟ باور كنيد كمتر كسي است كه چنانكه بايد ؤ از سرمايه هاي فردي و شخصي خود بهره برداري كند . به مناسبت اينكه مجمع نا مجمع علمي است و همانطوري كه در آغاز سخن عرض كردم مجمع ما دو بعدي است ، يكي از دو مثال ، متناسب است با بعد علمي مجمع ما و ديگري با بعد ديني آن . مثال اول متناسب با بعد علمي مجمع ماست ، مربوط است به قواي هوشي و قواي ادراكي انسان .
-
مديريت حافظه
افراد از نظر هوش ، فهم ، استعداد و حافظه ، با يكديگر اختلاف دارند . انسانهاي رشيد از حافظة خود بهره برداري صحيح مي كنند ولي افراد غير رشيد ممكن است حافظه بسيار نيرومندي نيز داشته باشند ، اما نتوانند از آن استفاده كنند . انسان غير رشيد ، تصور كند حافظه يك انبار است . انباري كه بايد مدام آن را پر كند . هر چخ پيدا كند ، آنجا پرت كند . عيناً مانند انبار يك خانه كه وقتي احياناً وارد مي شوي مي بيني يك تكه حلبي ، يك قطعه فلز ، يك ميز شكسته ، يك صندلي شكسته در آنجا افتاه است ، اما انساني كه رشيد باشد ، در بهره برداري از حافظه خود را مقدس مي شمارد و حاضر نيست هر چه شد ، در آن سرازير كند . حساب مي كند كه دانستن چه چيزهايي براي او مفيد و چه جيزهايي براي او بي فايده است . مفيدها را درجه بندي مي كند و مفيدتر ها را انتخاب مي كند سپس آنها را به حافظه خويش مي سپارد . چنانچه كه امانتي را به اميني مي سپارد ، در خود «سپردن» دقت مي كند ، يعني واقعاً و به طور دقيق و روشن آن را وارد ذهن مي كند و سپس تحويل حافظه مي دهد .
مثلاً كتابس را مطالعه مي كنند ، يك بار مي خواند . انسان كتاب را بار اول به قصد لذت مي خواند در اين صورت نمي تواند در مورد كتاب ، حساب و قضاوت كند ، دور دوم مي خواند . حتي قوي ترين حافظه هاي نيازمند است كه يك كتاب مفيد را لااقل دوبار پشت سر هم بخواند ، پس از آن مطالب را تجزيه و تحليل و دسته بندي مي كند و هر مطلبي را با توجهه به اينكه از چه دسته مطالبي است به حافظه مي سپارد ، به جد كوشش مي كند و كتاب ديگري را در دستور مطالعه قرار دهد كه در موضوع كتاب پيشين است و تا حد امكان تا از موضوعي فارغ نشده و در حافظه به صورت روشن و منظم نسپرده است ، وارد موضوع ديگري نشود . اشتباه است اگر انسان يك كتاب را مانند سرگرمي مطالعه كند و قبل از آنكه مطالب كتاب ، درست جذب ذهن شده باشد و ذهن فرصت تجزيه و تحليل پيدا كرده باشد به كتاب ديگر و موضوع ديگر بپردازد . امروز كتب تاريخي ، فردا روانشناسي و پس فردا مثلاً كتب مذهبي مطالعه كند ، همه مخلوط مي شود و حكم انباري بي نظم را پيدا مي كند .
انسان رشيد كتابها و مطالبي را كه براي خود لازم مي داند ، جمع آوري مي كند ، انها را مكرراً مطالعه و دسته بندي و سپس خلاصه مي نمايد ، خلاصه را ياد داشت مي كند و به حافظه خود مي سپارد و بعد به موضوع ديگر مي پردازد . چنين فردي اگر حافظه اش ضعيف هم باشد ، از آن حداكثر استفاده را مي كند و مثل كسي مي شود كه كتابخانه منظمي با قفسه هاي مرتب دارد ، كتابخانه اي كه هر قفسه اش به كتابهاي معيني در رشته خاص مربوط مي شود ، به طوري كه هر كتابي را كه بخواهد فوراً دست مي گذارد روي آن و آن را مي يابد . اما اگر غير از اين باشد همانند فردي است كه كتابخانه اي با هزار كتاب داشته باشد اما كتابها روي يكديگر ريخته است . هر وقت كتابي را بخواهد ، دو ساعت بايد دنبالش بگرددد تا پيدا كند . اين بود مثالي از مديريت صحيح و نا صحيح در مورد بهره برداري از يكي از قواي هوشي و عقلاني انسان .
-
رشد در عبادت
مثال دوم از مديريت فردي كه با بعد ديني و مذهبي مجمع ما مناسبت دارد ، مسئله عبادت است . بايد اعتراف كنيم كه ما راه عبادت را نيز نمي دانيم . يعني ما از نظر عبادت نيز قادر به ادارة خود به نحو صحيح نيستيم . غالباً خيال مي كنند كه چون عبادت خوب است پس هر چه بيشتر بهتر . فكر نمي كه عبادت انگاه اثر خود را مي بخشد كه جذب روح شود و روح از ان به طور صحيح تغذيه نمايد . همانطور كه معني استفاده از غذاي خوب اين نيست كه هر چه بيشتر بهتر ، معني استفاده از عبادت نيز ان نيست . عبادت بايد با نشاط روح توأم باشد . مقصودم اين نيست كه قبلاً بايد نشاطي وجود داشته باشد تا عبادت شروع شود . بسا افرادي كه هيچ وقت نشاط پيدا نكنند ، خود نشاط تدريجاً با عبادت و انس ذكر خا اگر روي اصول صورت گيرد ، پيدا مي شود . انس و علاقه و نشاط پيددا مي شود . مقصود اين است كه ظرفيت انسان براي عبادت ، يك ظرفيت محدود است . فرضاً انسان عبادت را با نشاط آغاز كند پس از مدتي كه بدن خسته شد ، نشاط هم از بين مي رود و و عبادت جنبه تحميلي پيدا مي كند و در حكم خوردني نا مطبوع و مهوعي ميگردد كه عكس العمل بدن اين است كه آن را بوسيلة استفراغ يا وسيلة ديگر دفع نمايد ، نه حكم غذاي مطبوع را كه عكس العمل بدن اين است كه آن را جذب نمايد .
پيغمبر اكرم (ص) خطاب به جابربن عبدالله انصاري فرمود : «دين اسلام ديني است متين و محكم و منطقي و مبتني بر ملاحظات دقيق رواني و اجتماعي ، علي هذا با مدارا و عبادت ، خود را منقوض و منفور نفس خود قرار مده .» يعني طوري عمل نكن كه نفست عبادت را دشمن بدارد بلكه طوريعمل كن كه نفس ، عبادت را دوست بدارد و به آن با ميل و رغبت اقبال نمايد و در خود جذب كند . بعد اضافه فر مود « فان المنبت لا ارضاقطع و لا ظهرا ابقي » يعني اينكه چند منزل را يكي مي راند نه مسافت را طي مي كند و نه پشت سالم براي مركب خود باقي مي گذارد . سوره اي كه ميزان توانايي مركب را در نظرر نمي گيرد و تنها شلاق را مي شناسد و شلاقكش دو منزل يكي و سه منزل يكي مي تازد ، يك وقت مي بيند كه حيوان در حالي كه پشتش ذخم شده زانو بر زمين زد و خوابيد و قدم از قدم بر نمي دارد زيرا نمي تواند قدم بردارد .
پيغمبر اكرم در حديث ديگر فرمود : «خوشا به حال افرادي كه به عبادت عشق مي ورزند و آن را در آغوش مي گيرند . » در اين حديث ، رسول اكرم مي خواهد بفرمايدد تنها كساني از ثمرات و نتايج عالي عبادت بهره مند مي گردند كه عبادت را طوري انجام دهند كه قلب آنها عاشقانه عبادت را انتخاب كند و بپذيرد .
«خوب عبادت كردن» و ار مواهب ان بهره مند شدن ، حساب و قاعده و به اصطلاح ، مكانيسمي دارد و مربوط به حسن مديريت خود ، يعني خود را ، احساسات خود را ، غرايز خود را و بالاخره قلب و دل خود را خوب اداره كند . دل و احساس و عاطفه از هر چيز ديگر بيشتر نيازمند به مديريت صحيح است . اكنون بر مي گرديم به مديريت اجتماعي .
-
ب)امامت و رهبري امت
گفتم رشد يعني مديريت . وقتي كه انسان مي خواهد انسانهاي ديگر را اداره كند ، يعني وقتي كه موضوع رشد ، اداره انسانهاي ديگر باشد آن را هدايت و رهبري مي ناميم . اين نوع از رشد در اصطلاح اسلاممي «هدايت» و به تعبير رساتر «امامت» ناميده مي شود .
دقيق ترين كلمه اي كه بر كلمه امامت منطبق مي شود ، همين كلمه رهبري است . فرق نبوت و امامت در اين است كه نبوت ، راهنمايي و امات ، رهبري است . نبوت ، «ابلاغ» اخبار ، اطلاع دادن ، اتمام حجت و راهنمايي است . راهنمايي چه مي كند ؟ راه را نشان مي دهد . وظيفه اش بيش از اين نيست كه راه را نشان دهد . ولي بشر علاوه بر راهنمايي ، به رهبري نياز دارد ، يعني نيازمند به افراد يا گروه و يا دستگاهي است كه قوا و نيروهاي وي را بسيج كنند ، حركت دهند ، سامان و سازمان بخشند ، نبوت راهنمايي است و يك منصب است اما امات ، رهبري است و منصب ديگري است . پيغمبران بزرگ ، هم نبي و هم اما هستند . امامت ، رهبري است و منصب ديگري است . پيغمبران بزرگ ، هم نبي و هم امام هستند ، پيغمبران كوچك نبي بودند و امام نبودند ، راهنما بودند ولي رهبر نبودند . اما پيغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند . هم شأن راهنمايي و هم شأن رهبري . ابراهيم ، موسي ، عيسي هر كدام راهنما و رهبرند . خاتم الانبيا رهنماي رهبر است . قرآن مجيد بر اين اصل بسيار تكيه مي كند و در معارف شيعه اين اصل قرآني جاي شايستة خود را دارد .
اين نكته را بايد ياداوري كنم كه انچه قرآن تحت عنوان رهبري از آن بحث مي كند ، مافوق رهبري است كه بشريت مي شناسد . رهبري كه بشريت مي شناسد ، از حدود رهبري در مسائل اجتماعي تجاوز نمي كند ولي منظور قرآن از رهبري ، علاوه بر رهبري اجتماعي ، رهبري معنوي يعني رهبري به سوي خداست و اين خود حساب دقيق و حساسي دارد و رهبريهاي اجتماعي بسي بسي دقيق تر و حساس تر است . قعلاً مجال درباره اين جهت نيست .
-
فوق نبوت و امامت
قرآن دربارة ابراهيم حرف عجيبي مي زند و مي گويد : «خداوند ابراهيم را در مراحل بسيار مورد آزمايش قرار داد و ابراهيم از اين ازمايشها پيروز بيرون امد . »
ابراهيم از پيغمبرهايي است كه سرگذشت عجيبي دارد و ازمونهات برايش پيش امده و در همه انها كمال موفقيت و پيروزي را داشته است ..
در ميان قووم بابل به نبوت مبعوث شد و يك تنه با عقايد منحط و شرك اميز قوم خود كه همه از فراگرفته بود مبارزه كرد ، همة بتها را به استثناي بت بزرگ شكست . تبر بت شكني را به گردن بت بزرگ انداخت ، به علامت اينكه بت ها با يكديگر نزاع كرده و بت بزرگ ساير بتها را به اين روز انداخته است .
ابراهيم با اين كار خود نيروي فطري عقلي خفته مردم را بيدار كرد . زيرا فطرتاً درك مي كنند كه ممكن نيست جمادات با يكديگر به نزاع برخيزند . همين جا به خود مي ايند كه پس چرا انسان عاقل شاعر مدرك ، سر به آستان موجودات لايشعر فرود آورد . ابراهيم مكرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آنجا كه او را در گودالي حتي مي توان گفت در دريايي از آتش انداختند ولي او از سخن خود دست بر نمي داشت . ابراهيم از طرفي يبا عقايد منحط و خرافي و تقليدي خود درگير بود و پيروز مي گشت و از طرف ديگر با نمرود درگيري شديد پيدا كرد و تا ميان آتش رفت و در همان حال يك آزمون عجيب الهي به سراغش آمد . يعني از طرف خدا به امري مأمور شد كه جز يك تسليم كامل هيچ نيرويي نمي تواند آن را اطاعت كند . امري كه درباره اش صادر شد اين بود كه بايد فرزند جوان عزيزت را با دست خود در راه خدا فدا كني و سر ببري . ابراهيم تصميم به انجام اين كار گرفت و در آخرين مرحله كه تصميم ابراهيمي ظهور كرد ، از جانب خداوند ندا رسيد كه يا ابراهيم تو عمل كردي و ما آنچه از تو خواستيم همين بود . ما از تو همين حد از تسليم را مي خواستيم ، ما كشتن فرزند از تو نمي خواستيمم .
ابراهيم اين منازل و مراحل را طي كرد و پشت سر گذاشت . بعد از همه اينها بود كه به او گفته شد اكنون شايستة امامت و رهبري هستي . ابراهيم از نوبت و رسالت گذشت تا به رهبري رسيد .
در حديث است : «ابراهيم اول نبي بود و هنوز رسول نبود ، رسول شد و هنوز خليل نبود ، خليل ا.. شد و هنوز اما و رهبر نبود ، بعد از همة اينها به مقام امامت و رهبري رسيد . »
مفاد آيه اي اين است كه : «پس از اآنكه ابراهيم همة مراحل را طي كرد و از همة آزمايشها پيروز و موفق بيرون امد ( و به اصطلاح فارسي از هفت خوان گذشت ) ما به ان اعلام كرديم كه هم اكنون وقت آن رسيده است كه ما تو را اما و رهبر قرار دهيم . »
امامت و رهبري انسانها ، چه در بعد معنوي الهي و چه در بعد اجتماعي ، عالي ترين درجه مقام و پستي است كه از طرف خدا به يك انسان واگذار مي شود ، مدالي كه به اين نام به سينة كسي مي چسبانند ، عالي ترين مدالهاست . ابراهيم هم نبي و هم امام بود ، لهذا رهبر قوم خويش بود .
اينكه عرض كردم نبوت ، راهنمايي و امامت ، رهبري است ، مقصودم اين نيست كه انبيا اين منصب را كه بالاتر است نداشتند . همان طور كه قبلاً هم اشاره كرديم نبوت و امامت دو منصب است كه در انبياي بزرگ بزرگ ، هر دو منصب جمع است و در انبياء كوچك ، يكي از آن دو ، كما اينكه در ائمه ، امامت و رهبري هست ولي نبوت يعني راهنمايي جديد نسبت چون همان راهي است كه پيغمبر نمايانده است و ائمه مردن را در همان كه پيغمبر از طرف خداوند ارائه كرده است ، حركت مي دهند ، بسيج مي كنند و راه مي برند ، اين مفهوم امامت از نظر اسلام است .
-
اصول ضرورت رهبري
دنياي امروز به مسئله رهبري و مديريت ، تنها از جنبه اجتماعي مي نگرد ، يعني تنها اين جنبه و اين بعد را شناخته است و لي همين را كه شناخته است ، بسيار اهميت مي دهد و به حق اهميت بسيار مي دهد . انسان نيازمند رهبري است . اهميت فوق العاده رهبري بر سه اصل مبتني است :
1- توجه انسان به استعدادهايش
اصل اول مربوط است به اهميت انسان و ذخاير و نيروهايي كه در او نهفته است كه معمولاً خود آنها توجه ندارد . در اسلام به مسئله متوجه كردن انسان به خود ، به عظمت و شرافت خود و نيروهاي عظيمي كه در اوست توجه شده است . قرآن مجيد مي گويد كه وقتي خواستيم انسان را بيافرينيم ، فرشتگان در تعليم اسماء الهي پيشي گرفت ، مي گويد كه آنچه در زمين است براي انسان آفريده شده است « اي بشر در تو چيزهايست . تو خيان نكن مشتي آب و خاك هستي . خودت را با موجودات ديگر مقايسه نكن .»
2- ريشة تفاوت انسان و حيوان از نظر رهبري
اصل دوم مربوط است به تفاوت انسان و حيوان ، انسان با اينكه از جنس حيوان است از نظر مجهز بودن به غرايز مجهز هستند و نياز چندان به مديريت و رهبري از خارج ندارند و زيرا غريزه كارش راهنمايي و رهبري به صورت خودكار است . مورچه به ساسله غرايزي مجهز است كه به طور خودكار وي را در زندگي رهبري مي كند . اميرالمومنين علي (ع) در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه موضوع مجهز بودن مورچه به غرايز زندگي را بيان و تشريح مي كند . ساير حشرات نيز بدون بدين منوال هستند .
انسان با اينكه نيروها مجهزترين موجودات است و اگر بنا بود با غريزه ، رهبر شود ، مي بايست صد برابر حيوان ، مجهز به غرايز باشد ، در عين حال از نظر غرايزي كه او را از داخل خود هدايت و رهبري كنند ، فقيرترين و ناتوان ترين موجودات است . لهذا به رهبري ، مديريت و هدايت از خارج نياز دارد . اين همان اصلي است كه مبنا و فلسفة بعثت انبياست و هنگاميكه فلسفه بعثت انبياء را مورد بحث قرار مي دهيم متكي به اصل نياز بشر به راهنمايي و رهبري هستيم . يعني بشر موجودي است مجهز به ذخاير و منابع قدرت بي شمار و در عين حال در ذات خود فوق العاده بي خبر و سرگردان و خود از ذخاير و منابع وجود خود ، ناآگاه و نمي داند كه چه دارد و نه مي داند كه چگونه آنها را رهبري كند و مورد بهره برداري قرار دهد . لهذا نيازمند است كه رهبري گردد ، راه به او نشان داده شود و نيروهايش سامان پيدا كند . بايد او را ازاد كرد و به حركت آورد .
3- قوانين خاص حاكم برزندگي بشر
اصل سوم مربوط به قوانين خاص زندگي بشر است . يك سلسله اصول بر رفتار انسان حكومت مي كند كه اگر كسي بخواهد بر بشر مديريت داشته باشد و وي را رهبري كند جز از راه شناخت قوانيني كه بر حيات و بر زوال زندگي بشر حاكم است ، مسير نخواهد بود .
پس بشر موجودي است كه به يك سلسله نيروها مجهز است و به هدايت و رهبري و به پيشوا نياز دارد . موجودي است كه رهبري و به حركت درآورده و بهره برداري از نيروهاي وي تابع يك سلسله قوانين بسيار دقيق و ظريف خواهند بود كه شناخت آن قوانين ، كليد راه نفوذ در دلها و مسلط شدن بر انسانهاست .
-
رهبري رسول اكرم (ص)
قرآن مجيد تعبير عجيبي راجع به پيغمبر اكرم دارد و مي فرمايند : « اين پيامبراني كه در تورات و انجيل از او ياد شده است ، چيزهاي خوب را بر آنها حلال مي كند و پليديها را حرام مي نمايد و بار سنگين را از دوش آنها بر مي دارد و غلها را از مردم باز مي كند . »
كدام بار سنگين و كدام غل و زنجير ؟ بارهايي از سنگ و يا غل و زنجيرهايي از آهن ؟ از چوب ؟ نه ، بلكه بارهايي سنگين از عادات و خرافات و غل و زنجيرهاي روحي كه بر نيروها و بر استعدادهاي معنوي بشر گذاشته شده بود . همانها كه نتيجه اش جمود ، افسردگي ، يأس و بدبختي بود .
پيغمبر ، اين نيروهاي بسته را باز كرد . مديريت اجتماعي يعني اين ، رهبري يعني اين ؛ مجهز كردن نيروها ، تحريك نيروها ، آزاد كردن نيروها ، در عين حال كنترل نيروها در مجراي صحيح انداختن آنها ، سامان دادن ، سازمان بخشيدن و حرارت بخشيدن به آنها .
مديريت صحيح از ضعيف ترين ملتهاي دنيا ، قوي ترين ملتها را مي سازد ، چنان كه رسول اكردم كرد و اين معجزة رهبري بود .
در اين زمينه سخن بسيار است . اگر بخواهيم توجه اسلام را با اصول رهبري و مديريت درك نماييم ، دو راه بايد طي كنيم .
-
ضرورت مطالعة سيرة انبياء
طريق اولين ، مطالعه بسيار عميق سيره اوليا دين . مخصوصاً شخص رسول (ص) و اميرالمومنين (ع) است . اگر انسان روش آنها را مطالعه كند ، متوجه مي شود كه چقدر بر اصول دقيق رهبري منطبق است . نتايج شگرفي كه از رهبري خود در دنيا گرفته اند ، سابقه ندارد . اين موفقيت به جهت آن بود كه كليد رمزر را دست داسشتند ، از جانب خداي انسان آمده بودند و خداي انسان كليد رمز انسان را در دست دارد .
از ميان سيره هاي مختلف رسوا خدا ، سيره آن حضرت در لشكر كشي و سياست ، در تبغ اسلام ، در رفتار با دشمنان ، با مشركان ، با اهل كتاب و در خانواده ، بايد دقيقاً مطالعه شود كه هر كدام از آنها يك كتاب درس به ما مي آموزند . سيره عملي پيغمبر اكرم در رهبري و دستورهايي كه در اين زمينه مي دهد ، خيلي عجيب ايست . به قدري روانشناس است و به قدري متوجه راه و رسم انسانهاست كه حدي بر آن متصور نيست . شيوه اداري كردن انسان را مي داند . معاذبن جبل را براي تبليغ ، هدايت و رهبري و داهنمايي به يمن فرستاد .
چند جمله دارد كخ براي همه ما دستورالعمل است در حالي كه غالباً بر خلاف رفتار مي كنيم . مي فرمايد : «تو كه اكنون به منظور تبليغ اسلام و به سراغ مردم مي رود ، بر آنها آسان بگير ، سخت نگير ، با سختگيري نمي توان كسي را رهبري كرد . » ديگر اينكه به مردمبشارت بده ، مزاياي دنيوي و اخروي اسلام را براي مردم بگو ، نويدهاي اسلام را بر مردم عرضه كن ، تمايل آنها را برانگيز ، ترغيبشان كن ، از راه تخويف و ايجاد هراس وارد مشو ، كاري نكن كه مردم احساس تنفر كنند ، هنگام نماز با اين مردم تازه مسلمان كه نوز ذائفه شان لذت عبادت را نچشيده ( و به علاوه ، همه نوع افراد در ميان مؤمنان هست ، بعضي پيوند ، عليل اند ، نا توان اند ) ، تو رعايت حال اضفت را معمول بدار يعني حساب كن در ميان آنها از همه ناتوان تر كيست . وقتي كه ركوع مي كني چهل تا سبحان ربي العظيم و بحمده نگو ، «تو» نماز خود را با او تطبيق بده و كسي را در نماز خواندن ناراحت نكن .
-
وظايف خاص رهبر
از نظر اسلام شخص رهبر از آن نظر كه رهبر است و نقطه مركزي جامعه اسلامي است و اوست كه بايد روحها را اداره كند و ارضا نمايد و بسيج كند ، وظايفي دارد كه ديگران چنين وظيفه اي ندارند و خود رهبر نيز در غير پست رهبري چنين وظيفه اي ندارد .
همه ما از زهد خارق العاده اميرالمومنين علي عليه السلام خصوصاً در دوره زعامت و رهبري آن حضرت داستانها شنيده ايم . داستان ذيل كه معروف است و غالباً شنيده ايم ، از نظر مسئله رهبري و وظايف خاص رهبر ، فوق العاده روشنگر است .
امير المؤمنين در دوران خلافت ، به خانه شخصي در بصره به نام علاء بن زياد حارني وارد شد ، پس از يك سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش عصام بن زياد شكايت كرد كه زهرگردا شده است ، زن و زندگي را رها كرده و جامة درشت پوشيده ، منحصراً به عبادت و رياضت پداخته است . اميرالمؤمنين دستور دارد او را احضار كردند . همين كه با قيافه زاهدانه ظاهر شد به تندي به او فرمود : « يا عدي نفسه » اي ستمگر بر خود اين چه كاري است كه مي كني ؟ چرا برخود جفا مي كني ؟ آيا گمان كردي خداوند نعمتهاي پاكيزه دنيا را خلق كرده ، آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده كني از تو مواخذه خواهد كرد كه چرا نعمت حلال مرا خوردي ؟ تو كوچكتر از آن هستي ، عاصم اين عتابها را شنيد ، جواب بسيار روشني داشت . او خود علمي (ع) را كه جلو چشمش بود مي ديد كه دو تكه لباس بيشتر تنش نيست ، يكي را روي دوش انداخته و يكي را به كمرش بسته است . غذاي علي را هم مي دانست كه نان جو خشك است ، تعجب كرد كه از علي چنين سخناني را دارد مي شنود ، تعجب كرد كه علي اول زاهد ، او را به واسطه زهدش ملامت مي كند ، لهذا گفت يا اميرالمومنين خودت كه همين طوري . من به تو اقتدا كردم . لباس تو كه از من ژنده تر است ، غذاي تو كه از من بدتر است . اميرالمومنين به او فرمود : «اشتباه كردي ، انچه تو در من مي بيني رهبانيت و تحريم حلال خدا نيست . من رهبرم ، من امامم ، من زعيم جامعه ام . رهبران و زعما تكليف جداگانه دارند . » فرمود : «خداوند براي كسي كه مي خواهد مردم را رهبري كند ، وظيفه خاص قرار داده است . تو از افراد عادي هستي من بايد به تمام افراد ملت خود رعاياي خودم نگاه كنم و ببينم پايين ترين طبقات كدام است . آنكه دستش از همه كوتاه تر است كدام است . البته من هم مايلم كه سطح زندگي آنها بالا برود . اما تا وقتي در مملكت من افرادي هستند كه توانايي ندارند و نمي توانند لباس بهتري از آنچه من اكنون به تن دارم ، بپوشيدند ، تا وقتي كه در مملكت من ژنده پوش و نان جو خور بالا ضطرار هست ، من به حكم آنكه رهبر و مي خواهم مردم را هدايت و رهبري كنم بايد به آنها همدل و همدردر باشم . بايد خود را با فقيرترين مردم اجتماع تطبيق دهم . اگر غير از اين باشد ، آن فقير حق دارد به هيجان بيابد ، اعتراض كند و فردايش به اسمان بلند شود زيرا خيال مي كند دروغ مي گويم كه در فكر او هستم ولي باور مي كند كه راست مي گويم . اصول رهبري ايجاب مي كند كه من اين
چنين زندگي كنم . »
اين مطلب كه رهبر در پست رهبري وظيفه خاص دارد ضمناً يك معما را حل مي كند . آن مسئله معما مانند ، اين است كه مي بينيم سيره ائمه اطهار عليهم السلام از نظر سخت گرفتن بر خود و از نظر به اصطلاح ، زاهدانه كردن في المثل متفاوت است .
امام جعفر صادق يك طرز لباس مي پوشيد ، اميرالمومنين طور ديگر . اين خود يكك معماست كه چرا رهبران اختلاف روش دارند ؟
حل معما به اين است كه بدانيم موقعيت اجتماعي شان متفاوت بود . به علاوه ، موقعيت زماني شان نيز فرق داشت . اما جعفر صادق (ع) فرمود : «اگر امروز مي بينيد من لباس مي پوشم و پيغمبر و علي نمي پوشند ، زماني آنها با زمان من فرق داشت ، سطح زندگي مردن امروز با مردم آن زمان هم فرق مي كند .»
-
دستورهاي اسلام در مورد رهبري
طريق دوم براي اشنايي با اصول رهبري اسلام مراجعه به متون دستورهاي اسلامي در اين زمينه است ، اعم از آنچه در قرآن خطاب به پيامبران عموماً در روبرو شدن با امتها و رسول اكرم خصوصاً نسبت به امت اسلام آمده است و همچنين دستورهايي كه در باب نحوه امر به معروف و نهي از منكر و دستورهايي كه در نحوه ارشاد جاهل و وعظ و اندرز غافل و آنچه در زيمنه شرايط تبليغ و مبلغ وارد شده كه همه آنها يك كتاب پر حجم مي شود و ما ناچاريم در اينجا به اشاره قناعت كنيم و بگزاريم .
مسائل رهبري با روان بشر سروكار دارد . جلب همكاري روانها و به حركت در آوردن آنها به سوي هدفي مقدس و عالي ، مهارتها و ظرايف و فوق العاده مي خواهد ، كار هر كس نيست ، امروز پس از پيشرفتهاي حيرت انگيز روان شناسي و جامعه شناسي و بالاخره انسان شناسي هنگامي كخ سيره رهبري اولياي خدا را مطالعه مي كنيم ، مي بينيم بر دقيق ترين ملاحظات رواني و بر اصول دقيق علمي رهبري منطبق است و به اين ترتيب بود كه مي توانستند تا اعماق دلهاي مردم نفوذ كننده . مردم انچه داشتند در طبق اخلاص مي گذاشتند . حال ، شرايط رهبري چيست ؟ داستان مفصلي كه متأسفانه فرصت نيست .
داستان حسيت بن علي (ع) از نظر حسن رهبري و نفوذ رهبر ، شگفت انگيز است . داستان اين هفتاد و دو تن از نظر رهبري پذيري نمونه بي نظيري در جهان است و با اينكه رهبر ، روز اول اعلام كرد كه ما در راه هدف كشته مي شويم ، توانست نفوس مستعد را گرد اورد . گروهي فدايي ساخت تا آنجا كه به درستي قسم خوردند كه جان ناقابل ما قابل تو نيست ، گفتند به خدا قسم دوست داشتيم هزار بار كشته مي شديم و زند مي شديم و جان خود را مي داديم و در عمل نشان دادند كه راست گفتند .
خدا يا نو را به حقيقت دين اسلام و به عظمت قرآن و به مقام وجود مقدس خاتم الانبيا قسم مي دهم كه ما را از فيض رهبري وجود مقدس خاتم الانبياء بهره مند فرما . به مسلمانان سر افرازي و عزت عنايت فرما . به همه كساني كه در اين جلسه و امثال اين جلسه ها همه كساني كه به دين اسلام خدمت مي كنند ، توفيق عنايت فرما .