اگه قدرت و توانائيهاي بي نظيريي داشتي چيكارا ميكردي؟
Printable View
اگه قدرت و توانائيهاي بي نظيريي داشتي چيكارا ميكردي؟
خودم رو میکشتم:39:
اول من يه معذرت خواهي كنم بابت عنوان موضوع(اكثريت بيشتر ميفهمن يا اقليت)
من اين موضوع رو به اشتباه دوبار ارسال كردم و هر كاري كردم ديگه نتونستم حذفش كنم و فقط تنها كاريي كه تونستم بكنم اون رو ويرايش كردم و مطلب جديدي رو جايگزين اون كردم
من اگه خدا بودم همیشه این ذهنمو مشغول میکرد
دلم می خواد با یکی صحبت کنم از صحبت با فرشته ها خسته شدم چون اونا اختیاری از خودشون ندارن
شما انسان ها هم که از ذهنتون خبر دارم از قبل
اگه هر چیز منظم و پیشرفته ای ناظمی داره من که پیچیده ترین چیز دنیام ناظم من کیه ؟من از کجا اومدم کی منو خلق کرده کی خالق شدم چه نیازی داشتم خالق بشم ؟
کی باعث این تغییر بود
دوران بچه گیمو یادم نمیاد خیلی هضم این قضیه برام سخت که همیشه بودم هدف شما انسان ها اینه منو بپرستید پس هدف من چیه؟اخرش می خوام چه کار کنم
اینارو شما انسانها بپرسید کفر ولی خود خدا اگه این سولات رو از خودش بپرسه کفر نیست
خوب چرا مدیران سایت درستش نمیکنن عنوان تاپیک رونقل قول:
نوشته اصلی توسط sabz2012
من اگه خدا بودم عنوان تایپیک رو درست میکردم:39:
بعد یه ماشین لامبورگینی می خریدم بازی بارسلون منچستر هم میرفتم از جایگاه ویژه نگاه می کردم بهترین خونه یهترین امکانات رو برا خودم فراهم میکردم
من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمي لرزيد
نيمه شب اون غنچه ي نوزاد از نگاه مرگ نمي ترسيد
من اگه خدا بودم مادرهاي دجله ي خونين نمي مردند
از فرات سرخ آلوده ، نو عروسها ماهي مرده نمي خوردند
من اگه خدا بودم دخترهاي اورشليم و غزه و صيدا
جاي حکم تير و نارنجک ،ترانه مي نوشتند روي ديوارها
هر کسي جاي خدا بود ،شاهد اين روزگار و اين زمين زار
دسته کم معجزه اي مي کرد براي بچه هاي بي کس و بيمار
اگه کفره کلام من ، يکي حرفي بگه بهتر
وگرنه بازي واژه نمي بازم من کافر
صداي زنگ بي رحمي سر هر کوچه و برزن
به گريه ميرسه از درد دل سنگ و دل آهن
اگه ديوار کجي ها رفته بالا تا ثريا
دست معمار خدا بود خشت اول من و ما
چه عيبي داشت اگه فردا جهان بهتر از اين مي شد
خدا ميرفت و يک مادر پرستار زمين مي شد
اگه کفره کلام من ، يکي حرفي بگه بهتر
وگرنه بازي واژه نمي بازم من کافر
صداي زنگ بي رحمي سر هر کوچه و برزن
به گريه ميرسه از درد دل سنگ و دل آهن
من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمي لرزيد !!!!!!!!!
من اگه خدا بودم!!!
من اگه خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میآوردم و از بارگاه بیرونش میکردم !
وقتی میخواستم پیغمبر خلق کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب میکردم تا عدالت رعایت بشه !
کمی سلیقه به خرج میدادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی اب و علف عربستان بنا کنم در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا میکردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !
هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام …
حتی بی خدا ها ! قدمشون سر چشم ! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دوتیکه بپوشن !
یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور میکردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !
اصلا نمیذاشتم ادما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !
همه مسجد ها رو هم جمع میکردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست میکردم !
یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست میکردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه بخونه !
هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل هم نذارم! بنده افریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !
زندگی مردمو گارانتی می کردم هر کی از زندگیش راضی نیست و زندگیش مشگل داره یه زندگی جدید بش میدادم از الجی و سامسونگ که کمتر نیستم
عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه ! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره ! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !
جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم ! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم !
سعی میکردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی !خدا کیلو چند ؟ ….. کدوم خدا ؟
اخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم اخرین مدل ! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش میخوره! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن !
فقط یادت باشه کی و کجا این حرفا رو زدی , همیننقل قول:
نوشته اصلی توسط مورچه‌خوار
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لبِ ، پیمانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
ولی من حتی به این موضوع فکر هم نمی کنم..............
من همین بنده بودن رو دوست دارم
:72:خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تودر عرش کبریایی خود نداری.....
من چون تویی دارم و تو چون خود نداری... امام سجاد (ع):72:
بچه می ترسونی برادر؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط alamatesoall
نه داداش شما بچه نیستی حق با شماس ولی همیشه گفتن از کسی بترس که از خدا نمیترسه عیب نداره شما نترس من فقط گفتم یادت باشه کی و کجا این حرفا رو زدی همیننقل قول:
نوشته اصلی توسط مورچه‌خوار
از نظر من که خدا ترسناک نیست خدا یه باوری که باید به انسان ارامش بده نه اینکه باعث ترسش باشه و باعث شه شب کابوس ببینه
خیلی ها بودن از خدا نمی ترسیدن ولی به بشریت خدمت کردن
زکریا رازی کاشف الکل داروی ابله سرخک
خیام ریاضی دان شاعر
زان پل سارتر و راسل به خاطر تلاش های ضد جنگ جهانیشون اون بیانیه مشهورشون که انیشتن هم امضا کرد
استیون هاوکینگ
فیلسوف و زبانشناس کارل سیگان
و خیلی های دیگه
لیست این افراد اینجاست
کد:http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_atheists_in_science_and_technology
خیلی جالبه شما از کجا میدونی اینا خدا ترس نبودن :105: بله من از خدا میترسم چون دوسش دارم و واسه این میترسم که یه روز از دستش بدم پس هر کاری بخواد انجام میدم تا هیچوقت از دستش ندم چو دوسش دارم (اینم فلسفه من از خدا ترسی)نقل قول:
نوشته اصلی توسط مورچه‌خوار
چون وجودش هم باور نداشتن چه برسه به اینکه بترسن atheistsنقل قول:
نوشته اصلی توسط alamatesoall
دوستان عزيز لطفا بحث حاشيه اي نكنيد
و به دوستاي خودتون احترام بذاريد
من هدفم از اين سوال بيشتر اين بود كه در مقام انسان بودن اگر قدرت خارق العاده اي داشتيد چيكار ميكرديد وگرنه من چكار با خدا داشتم