عشق یعنی لحظه دیدار...:16:
Printable View
عشق یعنی لحظه دیدار...:16:
عشق یعنی دوست داشتن نا محدود .
عشق یعنی هدف داشتن...
عشق یعنی به فکرش بودن
عشق یعنی نفوذ در دل..
عشق یعنی تنهایی
عشق یعنی گذشت و ایثار
عشق یعنی فهمیدن درک کردن
عشق ینی اینکه یکی چتر بشه و دیگری نفهمه که چرا خیس نشده.....
عشق یعنی.... نمیشه معنیش کرد!!!
عشق یعنی همه چی!!
عشق یعنی محبت بدون انتظار
عشق تمام لحظه هایی است که یکدیگر را به نام می خوانیم. . . .
صبح بخیر .
شب بخیر
چهار کلمه در 24 ساعت
نمیدانم ..
شاید عشق همین باشد !!!
چرا؟؟!:65:
واسه اینکه پسرا لیاقت دوست داشتنو ندارن همه چیز واسشون بچه بازیه منم تا سه هفته پیش به همه اون جمله اعتقاد داشتم ولی.....
شما درست می گید من یه کمی اون موقع عصبانی بودم حق با شماست
عشق یعنی هستیش در نیستی
عشق یعنی نیستی در هستیش
:104::84::84:
http://pnu-club.com/imported/2010/05/430.jpg
عشق یعنی یک غزل معنا شدن
عشق یعنی آبی دریا شدن
عشق تصویری است از دیوانگی
عشق یعنی با صفا همسایگی
عشق یعنی لافتی الا علی
فتح خیبر با دو دستان ولی
عشق یعنی گریه کردن بی صدا
عشق یعنی ذکر گفتن با خدا.
عشق یعنی غنچه ای از بوستان
یک ورق گل ازکتاب گلــستان
عشق درشعر عمرخیام هست
با رباعی زندگی برکام هست
عشق یعنی حافظ و رندان مست
معنی هربیت شعرش عشق هست
عشق را دانستی ای جانم که چیست؟!
عشق را جز عشق هیچ معنا نیست
پس بیا همچومن دیوانه شو
شمع شو ازعشق او پروانه شو
پس بیا مجنون شو و شیدا برو
سوی آن زیباروی لیلا برو
بیستون را بشکن و فرهادشو
دادگر شو دشمن بیداد شو
گوش کن دریک کلام عاشق بشو
عاشقی دیوانه و لایق بشو
عشق را بگزین وآنگه مست شو
ازفنا بگذر تو آنگه هست شو
عاشقی زیباترین رازهاست
ساز عاشق بهترین سازهاست:72:
با سلام
اينم نظره من در مود عشق واقعي و خالصانه :83:
در عشق ابهامی وجود ندارد، ابهام در ما ست
نه تشریفاتی در عشق هست و نه فرضیاتی فلسفی.
عشف رهیافتی ساده و مستقیم به زندگی ست
کلمه ی ساده و بی پیرایه یعشق
معجزه ای را در خود نهفته دارد.
عشق باید طبیعی باشد، مثل نفسکشیدن.
در واقع عشق همان نسبتی را با روح دارد که نفس کشیدن با جسم.
انسانآنقدرها که به نظر می آید، کوچک و حقیر نیست.
او تمامی آسمانها و کائنات را درخویشتن دارد، او همه ی هستی را در خویش پیچیده است.
آری،
انسان درظاهر،
شبنمی بیش نیست
اما در دل،
اقیانوسی بیکرانه را پنهان کردهاست.
عشق با مرگ بیگانه است،
عشق تنها پدیده ی زندگی ما ست که از مرگفراتر می رود.
اما عشق تمام عیار با عشق کامل فرق دارد
عشق کامل مبتنی بر هدفو نقشه است.
برای تحقق عشق کامل، عاشق باید مسیری خاص را بپیماید، بر طبق کلیشههای خاص عمل کند،
بایدها و نبایدهایی را مد نظر قرار دهد
و مصلحت اندیشی کندتا رفته رفته
عشقش را به صفت کمال بیاراید.
اما عشق تمام عیار اینگونهنیست،
زیرا ایده و نقشه و مصلحتی در آن نیست.
لازمه عشق تمام عیار ایناست:
در هر لحظه و هر کاری که می کنی، دلت را در کار خویش بگذار، تعلل نکن،تردید نکن، همین.
روزگار خوش
عشق یعنی همه ی همین چیزهایی که همتون گفتید .
عشق یعنی فقط و فقط او.
عشق یعنی خود را ندیدن
عشق یعنی او که عشق را افرید .
عشق یعنی او که دنیا و هر انچه در ان هست را برای ما افرید .
عشق یعنی لحظه لحظه نفس کشیدن .
عشق یعنی چشم گشودن و او را دیدن.
عشق یعنی عشق
عشق یعنی لبخند تو
عشق یعنی نیمه شب با او سخن گفتن
عشق یعنی اشکهای پر ازنیاز برای او که از همه بی نیاز است .
و عشق یعنی او ،او ،او
خدایا واقعا لایق عشقت هستم؟!!!!!!!!!!!!!!!
درسته اقای sunnyboy عشق را نمی شود معنا کرد.
چون عشق یعنی .................عشق!:277:
شاعری روزی گفت : « بهترین چیز٬ رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است ! »
آن نگاه کو ؟ و کجاست ؟
پس چرا حادثه ها ناپیداست ؟
رسم عاشق کشی اش پا برجاست ؟
شاعر از قرن دگر بود٬ نبود؟
به گمانم به سرش گرد جنون ریخته بود !
بی شک از جای دگر بود که گفت :
بهترین٬ عشق٬ نگاه .
دوره اش٬ دوره مردانی بود ٬
کز پس تیرگی چشم سیه می مردند !!!
و زنانی که به سر پولکی دامنشان ٬ مهر و وفا دوخته بود !!!
در بازارچه اش معرفت و عشق و جنون ارزان بود !
زرگر پیر به هر کس که صفا داشت٬ امانت میداد !
مرگ بی یار٬ دگر آینه عبرت مردم شده بود !
کودک باغ٬ به سر مستی عشاق بد عادت شده بود !
اینک اما ٬
به چه کس باید گفت :
که غریبانه ترین ناله شهر ٬
سهم آدمهایی است ٬
که به رسم دیروز ٬
زیر لب زمزمه کردند که های :
« بهترین چیز٬ رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است شاعری روزی گفت : « بهترین چیز٬ رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است ! »
آن نگاه کو ؟ و کجاست ؟
پس چرا حادثه ها ناپیداست ؟
رسم عاشق کشی اش پا برجاست ؟
شاعر از قرن دگر بود٬ نبود؟
به گمانم به سرش گرد جنون ریخته بود !
بی شک از جای دگر بود که گفت :
بهترین٬ عشق٬ نگاه .
دوره اش٬ دوره مردانی بود ٬
کز پس تیرگی چشم سیه می مردند !!!
و زنانی که به سر پولکی دامنشان ٬ مهر و وفا دوخته بود !!!
در بازارچه اش معرفت و عشق و جنون ارزان بود !
زرگر پیر به هر کس که صفا داشت٬ امانت میداد !
مرگ بی یار٬ دگر آینه عبرت مردم شده بود !
کودک باغ٬ به سر مستی عشاق بد عادت شده بود !
اینک اما ٬
به چه کس باید گفت :
که غریبانه ترین ناله شهر ٬
سهم آدمهایی است ٬
که به رسم دیروز ٬
زیر لب زمزمه کردند که های :
« بهترین چیز٬ رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست وبي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هر چه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
دکتر علی شریعتی
خدایا! به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی. کردن بهتر است، و به هر که دوست تر می داری بچشان که. دوست داشتن از عشق برتر است. ...
یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوقالعاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه میخوردند، آنها از هم جدا شدند.
طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهرهای بسیار معمولی است. اما به نظر میرسد که دوستم بیشتر و عمیقتر از گذشته عاشق همسرش است.
عدهای آدم فضول در اطراف از او میپرسند: فکر نمیکنی همسر قبلیات خوشگلتر بود؟
دوستم با قاطعیت به آنها جواب میدهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم میرسید. اما هسمر کنونیام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را میزند، دوستانش میخندند و میگویند: کاملا متوجه شدیم. میگویند: زنها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛ سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند و اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است.
اينك لحظهی وداع با علي! چه دشوار است. اكنون علی بايد در دنيا بماند. سی سال ديگر...
شمعی از آتش و رنج، در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند. با كودكانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن كنند، گورش را كسی نشناسد، آن دو شيخ از جنازهاش تشييع نكنند و علی چنين كرد. اما كسی نميداند كه چگونه؟ و هنوز نميداند كجا؟ در خانهاش؟ يا در بقيع؟ معلوم نيست. و كجای بقيع؟ معلوم نيست. آنچه معلوم است، رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه. مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفتهاند. سكوت مرموز شب گوش به گفتوگوی آرام علی دارد. و علی كه سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بيپيغمبر، بيفاطمه. همچون كوهی از درد، بر سر خاك فاطمه نشسته است. ساعتها است. شب ـ خاموش و غمگين ـ زمزمهی درد او را گوش ميدهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بيوفا و بدبخت، سكوت كردهاند، قبرهای بيدار و خانههای خفته ميشنوند. نسيم نيمه شب كلماتی را كه به سختی از جان علی برميآيد، از سر گور فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد...
مي دونيد وقتي اميرالمومنين سر در چاه مي كرد چي مي گفت از دوري فاطمه :
وقتش نبود منو تنها بذاري خانومم ، حالا علي بي تو چيكار كنه
اينك لحظهی وداع با علي! چه دشوار است. اكنون علی بايد در دنيا بماند. سی سال ديگر
شمعی از آتش و رنج، در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند. با كودكانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن كنند، گورش را كسی نشناسد، آن دو شيخ از جنازهاش تشييع نكنند و علی چنين كرد. اما كسی نميداند كه چگونه؟ و هنوز نميداند كجا؟ در خانهاش؟ يا در بقيع؟ معلوم نيست. و كجای بقيع؟ معلوم نيست. آنچه معلوم است، رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه. مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفتهاند. سكوت مرموز شب گوش به گفتوگوی آرام علی دارد. و علی كه سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بيپيغمبر، بيفاطمه. همچون كوهی از درد، بر سر خاك فاطمه نشسته است. ساعتها است. شب ـ خاموش و غمگين ـ زمزمهی درد او را گوش ميدهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بيوفا و بدبخت، سكوت كردهاند، قبرهای بيدار و خانههای خفته ميشنوند. نسيم نيمه شب كلماتی را كه به سختی از جان علی برميآيد، از سر گور فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد
بعد از شهادت زهرا تنها همدم علي چاه بود سر در گريبان چاه مي كرد و مي گريست
وقتش نبود منو تنها بذاري خانومم ، حالا علي بي تو چيكار كنه .
عشق یعنی دین و دل را باختن.....