تورانشه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم
Printable View
تورانشه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم
مست شو تا كه نظر بازي رندانه ترا
گويد اي سوخته دل ظاهر و پنهان اينجاست
تحصیل عشق و رندی اسان نمود اول
اخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
لب از ترشح می پاک برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
هان تا از این گریوه سبکبار بگذری
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نست
یارب مبادا کام رقیبان...
نیست دلداری که دلداری کند
نیست غمخواری که غمخواری کند
گرچه بسیارند یاران هر طرف
نیست یاری که مرا یاری کند
در كوى نيكنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندى تغيير ده قضا را
الا یا ایهاالساقی ادر کاسآوناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها