ماه گردم در شب تار سيه روزان بتابم
شعله آهي شوم خود را ز سر تا پا بسوزم
Printable View
ماه گردم در شب تار سيه روزان بتابم
شعله آهي شوم خود را ز سر تا پا بسوزم
ماندي ولي نماندي روشن به محفل
رفتي ولي نرفتي از ياد و از دل
لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
يا رب اين كعبه ي مقصود تماشاگه كيست
كه مغيلان طريقش گل و نسرين من است
ترك افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
كه نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت
تيغ هجران دونيمه ساخت مرا ..........................نيمه اي با تو نيمه اي با من
نميدونم دل سرگشته ما
كجا ميگردد و در خونه كيست
ما هب صدق و يكدلي بوديم و تو نيرنگ ها
خنجر آلوده كين را به قلبم كاشتي
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم
گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم
ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم