مورد داشتیم طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده میگه جوان،
من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم،
یوزر پسورد فیسبوکت رو بزن :|
Printable View
مورد داشتیم طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده میگه جوان،
من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم،
یوزر پسورد فیسبوکت رو بزن :|
مورد ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﭘﺴﺮﻩ ﻳﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﻭل رﻮ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ,
ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻠﻜﻪ ﺯﻳﺮ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﺵ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺩ !
طریقه خواستگاری کردن از دخترا …!!
عزیزم دیگه وقتشه به جایه کیلیپس سایه یه مرد بالا سرت باشه…
به سلامتى زمانايى كه تو آرايشگاه مردونه فقط مو كوتاه مى كردن
شماهم وقتی میخواید ببینید یکی خوابه و داره نفس میکشه یا نه،
به جای اینکه صداش کنید
نگاه شکمش میکنید ببینید بالا و پایین میشه یا فقط من اینجوریم !؟
.
دیدید این فیلمارو که بچه گم میشه وقتی پدر مادرش پیداش میکنن،
نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه میکنن
والا ما که بچه بودیم گم که میشدیم،
بعد از اینکه پیدامون میکردن نیم ساعت کتک میخوردیم
ديشب داشتم كتاب ميخوندم برق رفت ... يه نيم ساعتی زير نور چراغ قوه گوشيم كتاب رو خوندم تا برق باز بياد ... اين نيم ساعتو تا آخر عمرِبچم تو سرش ميزنم ... ميگم ما زير نور چراغ قوه به بدبختی كتاب ميخونديم ... اونوخ شما اينجوري !!!
ﺩﺧﺘﺮ : ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﺑﻲ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺎﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻥ
ﭘﺴﺮ: ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻜﺮﺩﻡ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺪﺭﻩ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﺪﺧﻴﻠﻲ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ؟
ﭘﺴﺮ: ﻣﻦ ﺍﺻﻦ ﻧﮕﺎﺵ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺎ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﻴﺎﺩ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻱ؟ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ؟
...ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺑﻮﺩ، ﻗﺪﻩ ﻣﺘﻮﺳﻂ, ﻫﻴﻜﻞ
ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﻲ ، ﺭﻭﮊﻩ ﻟﺒﻪ ﺻﻮﺭﺗﻲ ،ﺭﻧﮕﻪ ﻧﺎﺧﻮﻧﺎﺷﻢ ﻛﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺑﻮﺩ ،ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮﺋﻪ
ﺯﺭﺩ ، ﺷﺒﻴﻪ ﺭﻧﮕﻴﻨﻜﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻳﺰﻩ كفشو ﻓﻚ ﻛﻨﻢ ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻲ ... ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﺳﻤﺘﻪ
ﻣﻦ ﻧﻴﺎ ﻋﻮﺿﻲ ...
ﭘﺴﺮ: ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻦ ﻛﻪ ... ﻣﻦ ﻋﺎﺧﻪ !!... ﺭﺍﺳﺘﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﻻﻏﺮ ﺷﺪﻱ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﺍﻗﻌﻦ ﻋﺰﻳﺰﻡ؟
ﭘﺴﺮ: ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪﻱ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﻲ ﮔﻦ ﻋﺰﻳﺰﻡ ....
ﭘﺴﺮ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺪﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ
ﺩﺧﺘﺮ : ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺍﻟﻬﻲ، ﻣﻦ ﺑﻬﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ .... ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻲ
ﻻﻏﺮﺷﺪﻡ؟
مورد داشتيم پسره پدربزرگش مرده تا چهل روز به ابروهاش دست نزده
تهرانی با زاهدانی با هم میرن داخل یه شیرینی فروشی. تهرانی می بینه هیچکی حواسش نیست سه تا شیرینی میذاره تو جیبش و میان بیرون به زاهدانی میگه :نگاه کن اینه حیله ی تهرانیه زاهدانی میگه :پس بریم منم یه چشمه از هنر بچه های زاهدان رو نشونت بدم !میگه باشه. برمی گردن شیرینی فروشی، زاهدانیه میگه سه تا شیرینی بده میخوام واست جادو کنم شیرینی فروشه هم اولیشو میده ، میخوره دومیشو میده میخوره سومیشو هم میده میخوره... شیرینی فروشه میگه پس کو جادوش ؟؟ میگه تو جیب تهرانی نگاه کن صحیح و سالم پیداش میکنی