دور گــردون گر دو روزی بر مراد ما نرفــــــت
دائما یکسان نباشد حــــال دوران ، غم مخور
Printable View
دور گــردون گر دو روزی بر مراد ما نرفــــــت
دائما یکسان نباشد حــــال دوران ، غم مخور
روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
عاشق چه كند گر نخورد تير ملامت
با هيچ دلاور سپر تير قضانيست.
تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما
كجاين؟؟؟؟؟؟؟؟
اي سايه خيال شرر خيز او برو
او رفت و اين عجب كه تو خود با مني هنوز
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
اشك بي قدرم ز چشم آشنا افتاده ام
تا كجا راهت پذيرم،تا كجا يابم قرار
روزي كه سرشتند گل از پيكرشان
سنگي اندر گلشان بود همان شد دلشان
بيت دوم دوبيتي
خوب رويا جهان رحم ندارد دلشان
بايد از جان گذرد هركه شود عاشقشان
نغمه هامان در گلو بشكست و شادي ها گريخت
مرغ رنگين بال عشق ما،ره صحرا گرفت