حسین در دامان پاک نبی بود حسین دردانه زهراعلی بود
Printable View
حسین در دامان پاک نبی بود حسین دردانه زهراعلی بود
شاعرم شعرم برای شاعران می شود همچون زمین و اسمان
دل ارزو کند که بجوید لقای دوست کز شوق افکند سر و جان را به پای دوست
دوست دارم مثل شمع سوزان شوم مثل اب از عشق تو پویان شوم
دوست داشتن در زمستان چون بهار است چون بهار ادمی اندر خزان است
من کنون تازه به اینجا امدم قلب من چون ستاره در میان اسمان است
نطق من در شعر همیشه می تراود چون گل سرو و سمن من خون فشان میشوم
بس سلامی میدهم بر اهل باشگاه حال جوابش را بگیرم من کنون شادان شوم :287:
ادامه مشاعره::161:
تو كه نوشم نه اي،نيشم چرايي؟
تو كه يارم نه اي،پيشم چرايي؟
یاد باد ان که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ي سالوس
كجاست ذير مغان و شراب ناب كجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تن من لاشه فقر است و من زنداني زورم
كجا ميخواستم مردن،حقيقت كرد مجبورم
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ
تا دلنواز من خبر از گلشن آورد