تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش،سرگشته چو پرگارم
Printable View
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش،سرگشته چو پرگارم
مكن يك امشبم از خواب بيدار
كه دل را با خيالش شور و حاليست
تامل گر درايينه دل كني
صفايي به تدريج حاصل كني
يه توپ دارم قل قليه
سرخ و سفيد و آبيه
ميزنم زمين هوا ميره
نميدوني تا كجا ميره
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
توانابودهركه دانابود
زدانش دل پير برنا بود
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ما جمله برآنیــــــــم که آرام نگیـریم
موجـــــــــیم که آسودگی ما عدم ماست
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چه ها رفت