آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد ... صبر و آرام تواند به من مسکین داد
{ مشاعره http://pnu-club.com/imported/2009/09/275.gif http://pnu-club.com/imported/2009/09/276.gif }
Printable View
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد ... صبر و آرام تواند به من مسکین داد
{ مشاعره http://pnu-club.com/imported/2009/09/275.gif http://pnu-club.com/imported/2009/09/276.gif }
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
آنها که خلاصه ی جهان ایشانند
بر اوج فلک بُراق فکرت رانند
در معرفت ذات تو مانند فلک
سرگشته و سرنگون و سرگردانند
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت
تفسیر دیگری نتوان کرد از حیات
جز شادمانه دم زدن و شاد زیستن
نترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سحر شود
دود دل ما نشان سوداست
وان دود که از دلست پیداست
هر موج که میزند دل از خون
آن دل نبود مگر که دریاست
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
ابرو ميرود اي ابر خطاپوش ببار
كه به ديوان عمل نامه سياه امده ايم
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را