ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران
ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران
Printable View
ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران
ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران
نر گس همه شيوه هاي مستي
از چشم خوشت بوام دارد
ديدم بــســر عــمارتی مـــردی فـــردکو گِل بلگد می زد و خوارش می کردوان گِل بــه زبان حال با او می گفتساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق
قدر زر زرگر شناسد
قدر جوهر جوهري
يارب ان زاهد خود بين كه بجز غيب نديد
دود اهيش در ايينه ي ادراك انداز
زان پیش که نام تو ز عالم برودمی خور که چو می بدل رسد غم برودبگشای سر زلف بتی بند به بندزان پیش که بند بندت از هم برود
در شب هجران مرا پروا نه ي وصلي فرست
ورنه از دردت جهاني را بسوزانم چو شمع
عاشقان را هر نفس سوزیدنی است
بر ده ویران ، خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
ور بود پر خون شهید، آن را مشو
خون،شهیدان را ز اب اولی تر است
این خطا از صد صواب اولی تر است
در درزن کعبه رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست
مشاعره کردید رسیدید به عین شعر نبود گذاشتید برا من؟
دمتون گرم
خیلی با حال هستید