یکی کارماندست تا درجهان نشان توهرگز نگردد نهان
چه دارد همی آفتاب ازتو راز
که چون گردد اندرنشیب وفراز
چگونه است ماه و شب وروز چیست
برین گردش چرخ ، سالار کیست
گرفتی زمین و آنچه بد کام تو شود آسمان نیز در دام تو
کاوس با بینش آسمانی ، میخواهد برآسمان و برخدا ، غلبه کند . جهانگیری را باید از زمین به فراخنای آسمان بگسترد . غایت بینش ، یافتن قدرت بر زمین و آسمانست . دراین داستان ، در بینش ، چنین گوهری دیده میشود . درحالیکه در فرهنگ سیمرغی ، بینش ، چنین گوهری نداشته است . بینش بهمنی ، بینش برضد خشم و برضد غلبه خواهی و تصرف حقیقت و جهانگیری درهمه برآیندهایش هست . بینش ، فقط درهمپرسی انسان با خدا ، همپرسی انسان با آسمان ، ممکن میگردد . انسان میخواهد با همه بخشهای گوناگون ِ طبیعت ، همپرسی کند و با آنها بیامیزد . انسان در پرواز به آسمان، میخواست همپرس خدایان بشود ، دریک انجمن با خدایان بیامیزد. « انجمن » که « مینوی هنج » میباشد ، بُن بهم رسیدن و به هم وصل شدن و هم آهنگ شدنست . در کردی « انجامه » که از ریشه « هنج » ساخته شده است، به معنای « لولا » است . انسان و خدا ، انسان و آسمان ، میکوشند به همدیگر، لولا بشوند . انسان و خدا درهمپرسی باهم، لولا میشوند تا بینش ، پدید آید . بینش، پِیآیند با هم آمیختن خدا و انسانست . کاوس ، آرزوی همپرسی با خدا و با آسمان داشت، و به آن رسید . ولی دراین داستان ، گرانیگاه و گوهر بینش ، بکلی عوض شده است . خدا ، خدای قدرت شده است ( خدا ، الله و یهوه و پدرآسمانی و اهورامزدا شده است و دیگر سیمرغ نیست ) که از انسان ، بکلی بریده است و کسی حق ندارد به بینش او راه یابد ، چون دراین صورت ، به فکر سرنگون ساختن خدا از قدرتش خواهد افتاد .
*********************
از« ارج ِ انسان »
یااز« معراج انسان»
با خردش ، به مینو
ارج= سیمرغ درون انسان
هنگامی« معراج » ، ویژه برگزیدگان شد،
ارج انسان (=بُن ِ حقوق بشر)، قربانی شد
چرا درفرهنگ ایران ، انسان یا « من »، در اندیشیدن ومنیدن ، مرغ چهارپری میشود، که به معراج میرود، وبه سیمرغ، یا خدا، یا « بُن آفرینندگی جهان وزمان » می پیوند ؟
منیدن، یا اندیشیدن درپژوهیدن ، معراج به مینو،یا آسمانست
من (= مینویاتخم ) در روئیدن وبالیدن، مینو(= آسمان) میشود
« فروهر» که یکی ازنیروهای انسانست، به معنای « فرازرویاننده و فرازبالاننده » است ، که « نیروی معراجی بُن انسان یا- َمنه- به بُن کیهان وزمان » است
1- منی کردن، دراصل،
به معنای « اندیشیدن ِفردِ انسان، درجستجوکردن » است
اندیشیدن ، فرابالیدن وجود انسان و« فروهرشدن»است
انسان دراندیشیدن ، فرامیروید ، که « فرَ وَرد، یا فروهر» باشد و فروهریا سیمرغ یا « ارج» میشود
« وخش » که روئیدن باشد، به معنای « روح وکلمه » نیزهست
« روح » ، اوج رویش ازتخم تاریک درزمین( مینو) است
2- منی کردن جمشید درشاهنامه ،
به معنای ادعای خدائی کردن ، و منکر وجود خداشدن است
چگونه معنای واژه « منی کردن»، واژگونه ساخته شد ؟
چرا « منی کردن » که « اندیشیدن با خرد انسان بود »
متضاد با « شناخت یزدان » شد ؟
« منی کرد » آن شاه یزدان شناس
«زیزدان به پیچید» و شد ناسپاس
شاهنامه درباره جمشید
چرا« منی کردن =اندیشیدن »،« منی کردن برضد خدا» میشود ؟
« من » ، به معنای « وجود اندیشنده » هست
چرا درشاهنامه ، در داستان جمشید ، « منی کردن » ، به معنای واژگونه اش درفرهنگ ایران ، بکار برده شده است ؟ اغلب گزارندگان داستان جمشید ، بیخبر ازاین نکته ، برای دفاع از ارزشهای اخلاقی حاکم ، به زشت ساختن این کار فرعونی گونه جمشید می پردازند ، وغافل ازآنند که « خرد انسان» را که فرهنگ ایران، کلید همه بندها میداند ، میکوبند و زشت وطرد میسازند . با نفرین« منی کردن » ، نا آگاهانه ، « اندیشیدن انسان » را نفرین میکنند . « منی کردن »، به معنای « اندیشیدن بر پایه جستجو کردن مستقل فرد است . سرچشمه آزادی ، اندیشیدن بر بنیاد جستجو کردن خود، و زادن اندیشه ، ازبن خود است ، نه ترجمه کردن اندیشه ها ، ویا دزدی کردن اندیشه ها، و بنام خود قلمداد کردن آنست . با نفرین « منی کردن » ، این دعوی بیجا کرده میشود که اندیشیدن ، « کبر ونخوت بی اندازه» میآورد، و به انکارخدا میانجامد . آنها هرگز از خود نمی پرسند که چرا درشاهنامه ، معنای « منی کردن » ، صد وهشتاد درجه ، تغییر سو داده است . چه کسی ، معنای « منی کردن » را وارونه کرده است ، فردوسی یا موبدان ؟
« منی کردن» ، درپهلوی و دراوستا و درسانسکریت ، به معنای « پژوهش کردن واندیشیدن »است . نخستین انسان درسانسکریت « منو= مانو» نام دارد، که به معنای « اندیشنده » است . بنا برقانون مانو، درسانسکریت ، براهما ، خدای هند ، خود را به دوبخش نروماده تقسیم میکند ، و ازآن، دو« مانو= منو= من » یا جفت اندیشنده زن ومرد بوجود میآید. به سخنی دیگر، انسان( هم زن و هم مرد ) که گوهروجودش، اندیشیدنست ، از کثرت یابی وجود خود خدا ، پیدایش می یابد . خرد انسانی ، امتداد وگسترش ِ خرد خدائیست . و درفرهنگ ایران، همانند فرهنگ هند ، از « مهرگیاه » ، یا « همآغوشی ِ بهرام وسیمرغ » که همان « مهرورزی ِ بهرام و ارتا فرورد باهم » باشد ، جفت انسانی ، که جم و جما باشند ، پیدایش می یابند . انسان ، روئیده از« بهمن = مانمن یا مَـنه » است ، که در« بهروز و سیمرغ ، یا اورنگ و گلچهره » نخستین شکل خود را پیدا میکند . انسان( زن ومرد باهم) ، ازبهمن( هومان)، که خرد بنیادی کیهانست ، وهمسرشت با اوست ، پیدایش می یابد . انسان ، ازتبارخدایانست ، و خرد انسانی ، همگوهر ِخرد خداست . خرد انسانی ، در تنش وکشمکش یا درتضاد با خرد خدائی نیست . انسان، ظالم وجاهل نیست. انسان، نیاز به واسطه برای وصال با خدا ندارد. در آفرینش ، خرد بنیادی ِ خدائی ، در انسانها ، پخش میشود و میگسترد. انسان دراندیشیدن، گوهرخدائی و آسمانی خود را درمی یابد .
پرسیده میشود که چرا در شاهنامه ، درست معنای واژگونهِ « منی کردن » در مورد جمشید ، که نخستین انسان ( مانو= من) در فرهنگ سیمرغی بوده است ، بکار برده شده است ؟ چرا ازمنیدن ِ مانو= جمشید، نخوت و کبر، و انکار خدا، پدیدارمیشود ، وچرا خرد و خواست انسان، متضاد با خرد و خواست خدا میشود ؟ اهورامزدای موبدان زرتشتی، بااهورامزدای هخامنشیان و خرّمدینان ، تفاوت کلی داشته است . یک نام ، به دو تصویر متضاد
از خدا ، داده میشده است . اهوره مزدا که ( اوره = ابر ، مزدا = ماه روشن . ماه ، اصل روشنی و بینش ، یا خرد تابنده بوده است ) باشد ، دراصل ، همان سیمرغست ، که هم ابرسیاه بارنده (= آب) و هم ماه روشن (= تخم ) است .