مرا به هیچی بفروختی و رفتی
ندیدی کجای نا کجاها بودی
Printable View
مرا به هیچی بفروختی و رفتی
ندیدی کجای نا کجاها بودی
یاد تو و خاطره ات تا ابد
هست
که این واژه چنین خواندنیست
تا کی به تمنای وصالم تو یگانه
اشکم شود از هر مژوه چون اشک راونه
هزاران دل به حسرت خون شد از عشق
یکی اندر میان مجنون شد از عشق
قدر عشق را عاشق داند و بس
باغبان گل را شناسد و بس
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که نهفته دگر خاک شده است
تشنه به کام عشق رفتیم ز دست
حسرت ز بوسه یار رفیتم ز دست
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
دهد ثمر عشق پاکم اگر
شوم شادان همه عمر
رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود چه بود