همه می گذرند ومی گویند
"چقدر عجیب عاشق شده ای" !
ومن بی توجه به گفته ها
دامن چین چین آرزو می پوشم
و پولک شادی به سر میزنم
تا تو بیایی ...
با طنین فراموشی نبودن ها
ولی کم کم پولکها شل شدند وافتادند !
وتیک تاک ثانیه های انتظار
به من فهماندند
چقدر دیر است ...
و دیدم که تو هرگز نمی آیی ...
نمی خواهم باور کنم
که حالا
میان اصوات خاموش اشک
همه می گذرند ومی گویند
"چقدر ساده فراموش شدی" ...!