بنيادگزاري دولت پارت به دست ارشك
12-2- فرمانروايي آتروپاتن - در آذربايجان با آنكه مدتها قبل از آن استقلالگونهاي يافته بود موفق به احياي چيزي از اين امپراطوري نشد. اما دولت ارشكان كه برپايي آن فقط هفتاد سال (ح 250-320) با سقوط هخامنشيها فاصله داشت، امپراطوري ايرانيان را كه در پارس و شوش و سرزمين ماد منقرض شده بود، اين دفعه در پارت و استوا و درهي اترك دوباره بر پا كرد. ارشك در دنبال غلبهاي كه در نواحي نسا و استوا بر ساتراپ مقدوني آن ناحيه پيدا كرد، ولايت پارت ( پهلو ) را هم به قلمرو خود افزود و دولتش به نام آن يالت، دولت پارت نام گرفت. معهذا بنيانگذار دولت پارت، در شهر كوچك اشاك ( ارشكآباد، عشقآباد )، در ناحيهي استوا از ولايت نسا، سلطنت خود را اعلام كرد - و نه در پارت كه بعدها نقطهي اتكاي واقعي دولت قوم شد. هر چند مدت فرمانروايي و حدود بسط قلمرو او به درستي روشن نيست، از محبوبيتي كه نزد اعقاب يافت چنان برميآيد كه وي براي ايجاد دولت و توسعهي قلمرو ارشكان اپرني بايد فرصت بالنسبه كافي و قابل ملاحظهاي حاصل كرده باشد. ارشك اول در طي زد و خوردهايي كه براي توسعه و تحكيم قلمرو خويش برايش پيش آمد، به قتل رسيد. بر حسب بعضي روايات از دست نيزهدار خويش جراحت برداشت و از همان جراحت درگذشت. بعد از وي برادرش تيردات (= تيرداد) كه در فرمانروايي برادر هم با او شريك بود به سلطنت نشست. وي در سكهاي كه ضرب كرد خود را « شاه بزرگ ارشك » خواند و نام ارشك را همچنان حفظ كرد. از قراين برميآيد كه اعقاب ارشك - از تيرداد تا آخرين فرمانرواي اين خاندان - وي را بيشتر همچون تجلي خداوند تلقي ميكردند و از باب فال و شگون نام او را نيز بر نام خود ميافزودند. همين كه نام ارشك مثل نام قيصر در روم عنوان عام فرمانروايان بعد از وي واقع شد اهميت او و تاريخي بودنش را امري غيرقابل ترديد نشان ميدهد. ترديدي كه بعضي محققان در تايخي بودن خود وي يا برادرش تيرداد اظهار كردهاند از مقولهي احتياط ناشي از وسواس بايد شمرده شود. تيرداد گرگان را به قلمرو خود افزود (237)، معهذا در مقابل حملهاي كه سلوكوس دوم براي تسخير مجدد پارت، به قلمرو وي كرد تاب نياورد و به آن سوي جيحون گريخت. اما چندي بعد به كمك سكاها ي آن حدود (سكاهاي آبي، آپه ساكا) و به دنبال جلب اتحاد پادشاه يوناني باختر - ديوتوس دوم - تيرداد به قلمرو خود بازگشت و به تحكيم دولت نوبنياد خويش پرداخت. قلعهي مستحكم داريوش (دارا، دره گز؟) را در حوالي كوههاي ابيورد بنا نهاد و تختگاه ساخت (ح 214). بعد قلمرو خود را از اراضي درهي اترك تا سر حد ماد توسعه داد. سرزمين كوميسنه (قومس) را گرفت و شهر سلوكي صددروازه (هكاتوم پيلوس) را هم به تختگاه خويش تبديل كرد. جانشين او ارتبان (اردوان اول) و به قولي خود او خوار ري و چندي بعد همدان (اكباتان) را نيز گرفت. اما با حملهي آنتيوخوس سوم پادشاه سلوكي مواجه شد كه ماد را پس گرفت و از هكاتوم پيلوس تا گرگان را مسخر كرد و حتي قلمرو او را در خود پارت هم دچار تهديد ساخت. بالاخره ارشك ارتبان، اشك سوم ناچار براي حفظ قلمرو خود نسبت به سلوكيها اظهار انقياد كرد (ح206)، و قرار صلح طوري شد كه به قدرت و استقلال پارت لطمهاي وارد نكرد. در عهد اشك چهارم و اشك پنجم (181-196) پارت فرصت يافت تا از صلح با باختر و سلوكوس براي تحكيم قدرت خويش استفاده كند و از درگيري بيهوده با آنها خودداري نمايد. با آنكه اشك پنجم كه فرهاد - فرهاد اول - خوانده ميشد در اين احوال، فرصت تاخت و تاز به نواحي آمل (عشاير آمارد) در كرانهي خزر و حتي شرقي ولايت ري را هم پيدا كرد، باز توسعهي واقعي دولت پارت با سلطنت مهرداد - مهرداد اول - برادر و جانشين فرهاد اول، مجال تحقق يافت. در واقع هر چند قلمرو پارت، در عهد فرهاد اول غير از پارت و نواحي اترك شامل سرزمينهاي طوايف آماردها و تپورها در سواحل درياي خزر هم بود و حتي نواحي قومس را هم در بر ميگرفت، باز موجد واقعي امپراطوري اشكاني در پارت در واقع ششمين اشك بود: مهرداد اول.