نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
Printable View
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست
خویش بباید فروخت عشق بباید خرید
پی نبری ذرهای زانچه طلب میکنی
تا نشوی ذرهوار زانچه تویی ناپدید
دست من و تو مي تونه با هم
قصري بسازه با رنگ شبنم
شكو فه اي كه غمگين و سرد
گل اركيدست نميره كم كم
بيا نگذاريم گل اركيده
گلي كه چهرش پاك وسپيد
كه توي پاييز شا خه اي بيد
بهار نديده بميره كم كم
دستاي ظريفش تو دست مادر
پيكر نحيفش چون گل پرپر از محنت و درد اروم نداره
سا يه سياهي رو بخت شومش
اركيده تنهاست
زير هجو مش طو فا ن درد
پايان نداره
هرکو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
( گفت مشق نام ليلي مي كنم )
ديد مجنون را يكي صحرا نورد
در ميا ن با ديه بنشسته فرد
كرده صفحه ريگ و انگشتا ن قلم
گفت اي مجنون شيدا چيست اين
ميزند با اشك خونين اين رقم
مي نويسي نامه بهر كيست اين ؟
گفت مشق نام ليلي مي كنم
خاطر خود را تسلي مي كنم
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش *** هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه میشویم *** نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت
تسبيح و خرقه لذت مستي نبخشدت
ساقي كه جامت از مي صافي تهي مباد
داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم توهر چند از دو چـشم خودت می چکانیممـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو امتا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم