روشنفكري مشروطه، روشنفکران آن زمان
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 658x491 یا سنگینی میباشد 94کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/2009/09/757.jpg
صنيعالدوله، روشنفكري از تبار تكنوكراتها
مرتضي قليخان صنيعالدوله، روشنفكر تكنوكرات عهد مشروطه و يكي از نمايندگان گرايش ليبراليسم تكنوكراتيك ميانهروانه در ايران است. مرتضي قليخان صنيعالدوله دومين فرزند پسر مخبرالدوله و برادر حاج مخبرالسلطنهي هدايت و متولد سال 1273 ق در تهران ميباشد. تحصيلات متوسطه و دانشگاهي خود را در آلمان گذراند و پس از بازگشت به ايران مورد توجه و حمايت ناصرالدين شاه و سپس مظفرالدين شاه قرار گرفت. صنيعالدوله داماد مظفرالدين شاه و عضو لژ فراماسونري و اولين رئيس مجلس مشروطه بوده است.(59)
صنيعالدوله صاحب اولين كارخانهي ريسندگي در ايران بود.(60) به لحاظ طبقاتي صنيعالدوله را ميتوان روشنفكر سخنگوي تمايلات سرمايهداري صنعتي در ايران دانست. صنيعالدوله پس از فتح تهران توسط قواي بختياري و گيلان و آذربايجان و مسلط شدن اعضاي «لژ فراماسونري بيداري» بر اوضاع كشور به همراه منورالفكران فراماسونري چون تقيزاده، سردار اسعد بختياري، سپهسالار تنكابني، ميرزا محمد علي تربيت، سليمان خان ميكده و وثوقالدوله و چند فراماسونر ديگر در جايگاه رهبري و «هيأت مديرهي انقلاب مشروطيت» قرار گرفت.(61) صنيعالدوله پيش از آن بارها در كسوت وزارت در دولتهاي مختلف ظاهر گرديده بود.
از نقاط تاريك كارنامهي صنيع الدوله، رياست او در «كميسيون تدوين نظامنامه» يا به عبارتي تدوين اولين قانون اساسي مشروطه ميباشد. اعضاي اين كميسيون [صنيعالدوله، محتشمالسلطنه، مخبرالسلطنه، ميرزا حسن و ميرزا حسين پيرنيا] كه همگي فراماسونر بودند به تدوين يك قانون اساسي 51 مادهاي و ملهم از روح سكولاريسم و آراء فراماسونري پرداختند. تدوين اين قانون اساسي حلقهي مهمي از زنجير اهداف سكولاريستي منورالفكران فراماسونر در انحراف نهضت عدالتخواهانه به يك رويداد غربزده بوده است. صنيعالدوله پس از فتح تهران و سقوط استبداد صغير در كابينهي سپهدار تنكابني فراماسونر نيز پست وزارت گرفت. صنيعالدوله در بعدازظهر شنبه چهارم صفر 1329 ق توسط دو كارگر روسي كه ظاهراً حقوق عقبافتادهي خود را از صنيعالدوله مطالبه ميكردند، كشته شد. هنگام مرگ در حدود 000/300 تومان سرمايه و باغ و ملك از او بر جاي ماند.(63) صنيعالدوله را ميتوان يكي از مظاهر پيوند عيني سرمايهداري و روشنفكري شبهمدرنيست در ايران عهد مشروطه دانست.
ميرزا نصرالله مشيرالدوله، بوروكرات ـ روشنفكر دلال دارسي
ميرزا نصرالله خان نائيني معروف به مشيرالدوله از تبار دولتمردان متجدد و فراماسونر دوران قاجاريه است. او در دستگاه امينالسلطان و با حمايت او ارتقاء مقام يافت و در سال 1313 ق به سمت وزيرخارجه تعيين گرديد. سال بعد وزير جنگ شد. در دوران وزارت او اولين استقراض از روسها صورت گرفت و در پي آن روسها عملاً بر سرنوشت بخشي از كشور حاكم شدند. ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله به سال 1317 ق «مدرسهي علوم سياسي» را تأسيس كرد كه به كانون تربيت كادر سياسي مورد نظر فراماسونري در ايران آن زمان بدل گرديد.(64) در مدرسهي علوم سياسي فراماسونرهايي چون «محمد علي فروغي» و «اردشير ريپورترجي» و «ولي الله نصر» تدريس ميكردند.
يك نقطهي بسيار سياه در كارنامهي ميرزا نصرالله خان مشير الدوله، دلالي او به همراه امينالسلطان در واگذاري امتياز نفت جنوب ايران به «ويليام ناكس دارسي» انگليسي است. مشيرالدوله در ازاي دريافت 000/10 ليره سهام شركت نفت براي واگذاري اين امتياز دلالي كرده است.
مشيرالدوله كه در زمرهي فراماسونرهاي شبهمدرنيست ايراني بود در زمينهسازي براي تحقق مشروطهي غربزده و تغيير مسير حركت جنبش مردمي به نفع تحقق سيطرهي غربزدگي شبهمدرن نقش مهمي داشته و پس از صدور فرمان مشروطيت به عنوان اولين نخستوزير مشروطه تشكيل دولت داده است. مشيرالدوله در تاريخ 13 بهمن 1285 ش برابر با 19 ذيالحجه 1324 ق كابينهاي را تشكيل داد كه از هشت وزير آن، چهار نفرشان رسماً فراماسونر بودهاند.
مشيرالدوله يك نظريهپرداز يا تئوريسين نبود بلكه به طيف بوروكرات ـ تكنوكراتهاي كاست روشنفكري شبهمدرن ايران تعلق داشته است. دو فرزند مشيرالدوله [حسن و حسين پيرنيا] كه هر دو فراماسونر بودند در زمرهي روشنفكران تئوريسين رژيم پهلوي اول فعاليت كردهاند. ميرزا نصرالله مشيرالدوله غفاري به سال 1328 ق درگذشت.
ميرزا عبدالرحيم طالبوف، روشنفكر التقاطي عصر مشروطه
«عبدالرحيم طالبوف تبريزي» متولد سال 1250 ق و متوفي به سال 1329 ق است. او در زمرهي روشنفكران نظريهپرداز و ايدئولوگ نسل دوم مشروطهي ايران ميباشد. او تمايل آشكاري به تفسير مدرنيستي برخي مفاهيم ديني و نيز اعتقادي به رويكردهاي سوسيال ـ دموكراتيك داشت. از آثار معروف او ميتوان «مسالك المحسنين» (سال 1323 ق)، «مسائل الحيات» (سال 1324 ق)، «كتاب احمد» (سال 1312 ق) و «سياست طالبي» (1329 ق) را نام برد.
فريدون آدميت اركان انديشهي طالبوف را اين گونه برميشمرد: «او از مروجان علوم طبيعي و افكار اجتماعي و سياسي جديد است و نمايندهي جريانهاي فكري زمان خويش: از پيروان اصالت عقل و فلسفهي تجربي است، به قانون ترقي و تحول تكاملی اعتقاد دارد. او از معتقدان ليبراليسم فلسفي است».(65) جوهر آراء طالبوف سكولاريستي است اما او همچون آخوندزاده ستيز صريح و افراطي با اسلام ندارد بلكه خواهان نحوي بازتفسير [و به عبارت دقيقتر تحريف] مفاهيم اسلامي بر پايهي مشهورات مدرنيستي و اومانيستي است. طالبوف در واقع نمايندگي شاخهي به اصطلاح ديني و يا به تعبير دقيقتر شاخهي التقاطي روشنفكري نسل دوم مشروطهي ايران را بر عهده دارد.
طالبوف به دليل ترويج رويكرد التقاطي به دين در آثارش توسط آيتالله شيخ فضل الله نوري تكفير گرديده است. يكي از آثار مهم طالبوف، داستان «مسالك المحسنين» او است، طالبوف در اين كتاب به ستايش از كشورهاي غربياي چون انگليس و فرانسه و ايتاليا و به دفاع ضمني از مدرنيته ميپردازد.(66) طالبوف در اين كتاب به تخطئهي احكام اسلامي پرداخته و ميگويد احكام شرعي ما براي هزار سال قبل خوب بوده(67) است. او در اين كتاب از ضرورت عصري كردن احكام و تغيير حكم زكات و قرباني سخن ميگويد(68). طالبوف در «قسمت رابع» همين كتاب به تخطئهي روحانيت ميپردازد.(69) طالبوف نيز همچون ملكم و آخوندزاده علت به اصطلاح «عقبماندگي» ما را در «الفباي مندرس» ما جستوجو كرده و از تغيير الفبا سخن ميگويد.(70)
«كتاب احمد» حكايت گونهاي است كه به توصيف و آموزش برخي مفاهيم علوم تجربي مدرن به زبان ساده اختصاص دارد.(71) طالبوف از ستايشگران مشروطهي غربي و دولت استعمارگر انگليس ميباشد.(72) جهانبيني طالبوف را ميتوان نحوی ليبراليسم سوسيال دموكراتيك مبتني بر معرفتشناختي پوزيتيويستي دانست. طالبوف به گونهاي از غرب و تجدد سخن ميگويد كه حكايتگر مسحوريت و مجذوبيت نسبت به آن ميباشد. اگرچه برخي توجهات نسبت به وضع خاص آسيا در برابر هجوم مدرنيتهي غربي در آثار طالبوف ديده ميشود اما در كل و در يك جمعبندي فراگير، آراء طالبوف چيزي نيست مگر صورتي از تجددگرايي سطحي و غربزدگي شبهمدرن كه فيالمثل در مقايسه با آراء آخوندزاده داراي وجه التقاطي و تا حدودي به ظاهر ديني بوده و توجه بيشتري به آراء سوسياليستي نشان ميدهد. آراء طالبوف در شكلگيري مشروطهي غربزده در ايران نقش مؤثري بازي كرد.
حاج سياح، جهانگرد غربزده
«محمدعلي سياح» جهانگرد ايراني متوفي به 1304 ش يكي از چهرههاي كاست تجددطلبان روشنفكري شبهمدرن ايران است. سياح، روستازادهاي است كه پس از آموختن اندكي از دروس حوزوي ميل به سفر و جهانگردي پيدا ميكند و به بسياري از شهرهاي اروپا و هند و عثماني سفر ميكند. او با برخي روشنفكران غربزدهي آن دوره و نيز بعضي شاهزادگان تجددگراي قاجاري و همچنين با شاهزادهي سنگدل «ظلالسلطان» مرتبط بوده است. سياح از طرف اين شاهزادهي قاجاري تحريك ميشود تا با برادر كوچك شاهزاده يعني «كامران ميرزا» [وليعهد] و اهل زدوبند و رابطه بازي سياسي و مالاندوزي بوده است. «ميرزا رضا كرماني» در بازجوييهاي خود پس از قتل ناصرالدين شاه، سياح را «فردي مذبذب و خودپرست» كه در فكر جمع كردن «مال و مكنت» است معرفي مينمايد.(73)
سياح اگرچه الحاد آشكار و مغرضانهاي ندارد اما در كل با تجددطلبان سطحي و جريان غربزدهي شبهمدرنيست همسويي و همراهي دارد. در جاي جاي اثر معروف او، «سفرنامهي حاج سياح»، نسبت به غرب و مدرنيسم و ملل اروپايي ستايشهايي ابراز ميگردد. رفتار سياسي او نشاندهندهي گرايشهاي ليبراليستي وي ميباشد. سياح در بخشهايي از اثر خود به ستايش چهرههاي ليبرال و ناسيوناليست اروپايي نظير گاريبالدي(74) و مردم انگليس ميپردازد. او صراحتاً ميگويد: «ما بايد انسانيت و مآلبيني را از اين مردم [انگليسيها] بياموزيم.»(75)
مجذوبيت نسبت به جاذبههاي غرب مدرن در همهي بخشهاي اين سفرنامه به چشم ميخورد. سياح پس از خلع محمدعلي شاه از سلطنت به عنوان «للـهي احمدشاه» برگزيده ميشود. آن گونه كه گفته ميشود، ظاهراً سياح با محافل ماسوني در ارتباط بوده و حتي عضو «لژ بيداري» بوده است. از ديگر همراهان او در لژ بيداري ميتوان از «ارباب كيخسرو و شاهرخ»، «مرتضي قلي صنيعالدوله»، «سردار اسعد بختياري»، «ميرزا علي اكبر دهخدا» و ميرزا محمدعلي خان فروغي نام برد.(76)
ظاهراً حاج سياح، «عضو انجمن ملي» [كه در محرم 1322 ق و تحت سيطرهي فراماسونرها تشكيل گرديد] نيز بوده است. اعضاي انجمن ملي نقش فعالي در انحراف نهضت عدالتخواهانه به مشروطيت غربزده بر عهده داشتهاند.(77) سياح در سفرنامهي خود به گونهاي ناجوانمردانه به تخطئهي روحانيت شيعه و خرافهپرست و جاهل و فريبكار نشان دادن آن پرداخته است.(78)
16ـ روشنفكري به نام وثوقالدوله و خيانتي بزرگ!
«ميرزا حسنخان وثوقالدوله» فرزند يك خانوادهي اشرافي قاجاري و خواهرزادهي «امينالدوله» منورالفكر ميانهروي نسل دوم مشروطه به سال 1292 ق برابر 1254 ش به دنيا آمد(79) و از كودكي با زبان فرانسه آشنا شد و تحت تأثير مشهورات شبهمدرنيستي رايج قرار گرفت.
وثوقالدوله با فلسفه و ادبيات غرب آشنايي داشت و در تيرماه 1274 پس از ديدار با ناصرالدين شاه به دليل معلومات زياد از طرف شاه قاجار لقب وثوقالدوله گرفت و مستوفي آذربايجان گرديد.
حسن وثوقالدوله از جمله متجدديني بود كه به فراماسونري پيوست و عضو لژ بيداري گرديد.(80) از آغاز حركت مشروطهخواهي در زمرهي طرفداران آن درآمد و پس از تشكيل مجلس اول شوراي ملي به عنوان نايب رئيس مجلس [رئيس مجلس، منورالفكر فراماسونري به نام صنيع الدوله بود] تعيين گرديد. وثوقالدوله در دولتهاي مختلف پس از مشروطه عضويت داشت. پس از فتح تهران و غلبهي اعضای لژ فراماسونری بیداری بر کشور (1327ق)، میرزا حسن وثوق الدوله به عضویت «هيأت مديره»ي فراماسونرياي كه اداره كشور را بر عهده گرفته بود، درآمد. وثوقالدوله در كابينهي سپهدار، وزير دادگستري بود و در سالهاي 1334 و 1336 ق دو بار نخستوزير گرديد. در سيزدهمين كابينهي پس از مشروطه كه با رياست وثوقالدوله تشكيل گرديد، يك اتفاق بسيار تلخ و دردناك و به ويژه از منظر بررسي كارنامهي سيطرهي شبهمدرنيستها عبرتآموز رخ داد و آن انعقاد قرارداد 1919 م با دولت انگليس توسط حسن وثوقالدوله در ازاء دريافت 000/130تومان ليره رشوه ميباشد.
ماجرا از اين قرار است كه ايران در حد فاصل سقوط تهران به دست فراماسونرها در 1288 ش تا كودتاي 1299 ش در يك وضعيت بلبشو و هرج و مرج گسترده به سر ميبرد. با پايان گرفتن جنگ جهاني اول و وقوع انقلاب بلشويكي در روسيه، مجموع توافقات استعماري انگليس و دولت تزاري در سال 1907 كان لم يكن تلقي گرديده و دولت انگليس نگران نفوذ بلشويكها در ايران بود. در چنين شرايطي جناحي از هيأت حاكمهي انگلستان تصميم گرفتند با تحتالحمايه قرار دادن ايران و نفي استقلال نسبي و شكنندهي آن به طور كامل بر كشور مسلط گرديده و از خطر نفوذ شوروي به ايران و هند جلوگيري نمايند. زيرا هندوستان در آن دوره منبع اصلي تغذيهي دولت انگليس بود و ايران نيز به واسطهي اكتشاف نفت در آن بيش از پيش براي دولت انگليس اهميت مييافت. در چنين وضعيتي وثوقالدوله در مرداد 1298 ش برابر با اوت 1919 م حاضر گرديد در ازاي دريافت رشوه، قرارداد تحتالحمايگي ايران را امضا نمايد. در پي انجام اين خيانت بزرگ، امواج گستردهي اعتراضات مردمي در كشور به راه افتاد و دولتهاي شوروي و آمريكا و برخي دول اروپايي نيز به اين قرارداد اعتراض كردند و مجلس شورا نيز از پذيرش آن سرباز زد و احمدشاه نيز حاضر به پذيرش آن نشد.
امضاء اين قرارداد، وثوقالدوله را به چهرهاي منفور در سراسر ايران بدل نمود. «نورمن» سفير وقت انگليس در ايران در تاريخ 15 ژوئن 1920 در تلگرافي به لرد كرزن وزير خارجه و در پي گسترش نفرت عمومي از وثوقالدوله ميگويد: «رئيس الوزرا اكنون نزد مردم به قدري منفور است، كه ديگر وجود او براي دولت پادشاهي انگلستان فايدهاي نخواهد داشت و صلاح در اين است كه كابينهي ديگري بر سر كار آيد».(81)
وثوقالدوله تجسم تام وتمام يك منورالفكر دوران پاياني قاجاريه است. او در امضاي قرارداد ننگين 1919 م با دو منورالفكر دیگر به نامهاي «نصرتالله فيروز» و «صادمالدوله» كه هر دو متجددمآبهاي آن دوره بودند، همراهي داشت. نصرتالدولهي فيروز بعدها در رژيم استبدادي رضاخان به وزارت رسيد و سرانجام هدف خشم بدگمانيهاي آن مستبد بيمار قرار گرفت و كشته شد. پس از گسترش موج مخالفتهاي مردمي با قرارداد 1919م و استعفاي اجباري وثوقالدوله، سياست دولت انگلستان از استعمار مستقيم و تحتالحمايه قرار دادن ايران به استعمار غيرمستقيم و روي كار آوردن يك دولت وابستهي به ظاهر مستقل تغيير يافت. كودتاي 1299 ش و روي كار آمدن رضاخان محصول همين سياست دولت انگليس بود. وثوقالدوله به سال 1329 ش درگذشت.
احزاب و گروههاي روشنفكري دورهي مشروطه
در آستانهي مشروطه و مدتي پس از آن فعالترين تشكلهاي روشنفكري را انجمنها و محفلهاي فراماسونري تشكيل ميدادند. اما از هنگام گشايش مجلس دوم و پس از آن چند تشكل كوچك و بزرگ روشنفكري تأسيس گرديد كه به لحاظ ايدئولوژیک پيرو آراء و ايدئولوژيهاي مدرنيستي بودند.
در مجلس شوراي دوم دو جريان عمده در دل روشنفكري اين مقطع در قالب تشكلهاي سياسي جداگانه مقابل هم قرار گرفتند:
1ـ «حزب اجتماعيون عاميون» يا «حزب دموكرات» كه همان جريان تندروي درون مجلس بودند.
2ـ «حزب اجتماعيون اعتداليون» يا «حزب اعتدالي» كه نمايندهي گرايش ميانهروانه در منورالفكران مجلس دوم بود.
حزب اجتماعيون عاميون داراي مرامنامهاي سوسياليستي بود و نشريهي ارگان آن «ايران نو» نام داشت. حسن تقيزاده، سليمان ميرزا، حسينقلي نواب، وحيدالملك و مساوات كه همگي از غربزدههاي شبهمدرنيست بودند از اعضاي حزب دموكرات بودند. حزب اجتماعيون عاميون در مجلس خود را با نام «حزب دموكرات» معرفي ميكرد. اين حزب رويهاي كاملاً سكولاريستي داشت. مرامنامهي اين حزب را «محمد امين رسولزاده» به سال 1328 ق به نگارش درآورده بود. حيدرخان عمو اوغلي از چهرههاي منسوب به اين حزب بود. رسولزاده از دومين سال انتشار نشريهي «ايران نو» به عنوان سردبير آن انتخاب گرديد. رسولزاده همچنين داراي گرايشهاي ناسيوناليستي پان توركيستي بود. در اين حزب و با حضور چهرههاي معروف سرسپردهي فراماسونري انگليس [نظير تقيزاده، حسينقلي نواب و سليمان ميرزا اسكندري] ردپاي روشني از نفوذ دولت انگليس ديده ميشود. حزب دموكرات مواضع شديداً ضدروسي داشت.(82)
حزب اعتداليون در مجلس دوم حائز اكثريت بود. اينان تجددطلبانه ميانهروي بودند كه تمايلي به ايدئولوژي سوسياليستي نداشتند. «وقت» و «مجلس» از نشريات اعتداليون بود. افرادي چون «محمدصادق طباطبايي»، «عليمحمد دولتآبادي»، «ناصرالملك» و در يك مقطع «علياكبر دهخدا» از چهرههاي اصلي حزب اعتداليون بودند. در اين حزب نيز فراماسونرهاي فعالي چون «نصرالله اخوي» و «سپهدار اعظم» نفوذ و نقش محوري داشتند. اين حزب را ميتوان بيشتر نمايندهي گرايشهاي ليبراليستي جريان منورالفكري ايران در اين مقطع دانست. جوهر ديدگاه اينان نيز سكولاريستي بود.
در مجلس سوم كه عمر كوتاهي داشت، دموكراتها داراي اكثريت بودند. اما پس از انحلال مجلس اين دستهبنديهاي سياسي تضعيف گرديد. از ديگر احزاب تجددطلب و منورالفكري اين دوره ميتوان از «حزب اتفاق و ترقي» به رهبري «مستعان الملك» نام برد و نشريهي ارگان آن «استقلال ايران» نام داشت. «حزب اتفاق و ترقي» يك تشكل مدرنيستي بود كه لايههاي سرمايهداري متوسط ايران در آن دوران را نمايندگي ميكرد. اين حزب در صفر سال 1329 ق با حزب اعتداليون ائتلاف كرد.
از ديگر احزاب اين دوره ميتوان از «حزب ترقيخواهان ليبرال» نام برد كه ارگان آن «روزنامه جنوب» بود و توسط نمايندگان جنوبي مجلس تأسيس گرديده بود. اين حزب آشكارا از سرمايهداري ليبرال طرفداري ميكرد و در ميان خوانين منطقه نفوذ داشت. در سال 1296 ش (1917 م) حزبي با تمايلات سوسياليستي به نام «حزب عدالت» در باكو تأسيس گرديد. مدتي بعد از دل حزب عدالت، جريان كمونيستياي به نام «حزب كمونيست» در بندر انزلي به سال 1299 ش تشكيل گرديد. در رأس اين حزب، حيدرخان عمو اوغلي قرار داشت و جعفر جوادزاده معروف به پيشهوري و كامران آقازاده معروف به آقايف از ديگر اعضاي آن بودند. اين حزب را ميتوان نطفه و هستهي مركزي گرايش ماركسيستي در كاست روشنفكري شبهمدرن ايران دانست.
در مجلس پنجم كه در فروردين 1302 ش تشكيل شد، طيف طرفداران رضاخان تحت عنوان «فراكسيون دموكرات مستقل» [متجدد] قدرت را در دست داشت و دو حزب اعتدالي و اجتماعيون عاميون ديگر منحل گرديده بودند. فراكسيون مذكور نقش مهمي در انحلال سلطنت قاجار و انتقال سلطنت به پهلوي بازي كرد.
روشنفكران و كميته مجازات
كاست روشنفكري ايران از آغاز تأسيس خود به دليل خصيصهي بيگانگي از هويت تاريخي و قومي جامعهي ايراني و نيز تشريفاتي و آمرانه بودن فرايند تأسيس آن، بالذات تمايلات خشونتمدارانه داشت. يكي از نمودهاي اين خشونتطلبي ذاتي را ميتوان در تشكيلات مشكوك و مرموز «كميته مجازات» و عملكرد آن به خوبي مشاهده كرد. «كميته مجازات» نام تشكيلات تروريستياست كه به سال 1334 ق توسط سه تن از چهرههاي متجددمآب مرتبط با محافل ماسوني تأسيس گرديد و اقدام به چند ترور و عمليات مسلحانه نيز نمود.
ظاهر امر از اين قرار بود كه سه جوان روشنفكر مشروطهخواه سرخورده از تحولات و ناكاميها اقدام به تشكيل يك هستهي كوچك مسلح ميكنند. دو نفر از اين سه تن يعني «اسدالله خان فتحالله زاده» و «منشيزاده» بهايي بودند و نفر سوم گروه يعني «محمد نظرخان مشكوه الممالك» از اعضاي لژ فراماسونري بود».(83)
كميته مجازات به نحوي مرموز و غيرمستقيم توسط «اردشير ريپورترجي» [جاسوس فعال انگليسي و كسي كه مانيفست رژيم پهلوي را تهيه كرد و رضاخان را به انگليسيها معرفي نمود] و يك جناح از هيأت حاكمهي انگليس كه با قرارداد 1907 م روسيه و انگلستان در مورد ايران مخالف بودند؛ رهبري و حمايت ميشد.(84)
پس از قرارداد 1907 م و تقسيم ايران به دو منطقهي نفوذ روسيه در شمال و انگلستان در جنوب و يك منطقهي بيطرف بين آنها، عدهاي از سياستمداران انگليسي و كارگزاران آنها در ايران [نظير اردشير ريپورترجي] با اين قرارداد مخالف بوده و آن را به ضرر انگلستان ميدانستند. اردشير ريپورترجي معتقد بود به جاي تجزيهي ايران بين روسيه و انگليس بايد يك دولت به ظاهر ايراني و ناسيوناليست و وابسته به انگلستان در ايران بر سر كار آيد كه متضمن تأمين منافع انگلستان به طور تمام عيار باشد. در امتداد چنين بينشي است كه اردشير ريپورتر با قرارداد تحتالحمايگي ايران توسط انگلستان به سال 1919 م نيز مخالفت ميكرد و سرانجام نيز با واداشتن دولت انگليس به حمايت از رضاخان، ايدهي خود در مورد ايران را عملي و محقق نمود.
كميته مجازات در واقع اهرم فشار اردشير ريپورتر براي اعمال فشار بر عمال ايراني جناح مقابل ريپورتر در هيأت حاكمهي انگليس [جناح طرفدارد قرارداد 1907و 1919 م در دولت انگليس] و ابزار زمينهسازي براي يك كودتاي خزنده به نفع نظر خود بود. كميته مجازات بخشي از برنامهي دراز مدت اردشير ريپورنز در ائتلاف با يك جناح هيأت حاكمهي انگليس به منظور پيشبرد هدف خود [يعني تأسيس دولت ناسيوناليست وابسته به انگليس در ايران] بود. يكي از نكات عجيب و قابل تأمل دربارهي كميتهي مجازات، ارتباط تنگاتنگ و نزديك حيدرخان عمواوغلي [منورالفكر ماركسيست روسي ـ ايراني] با اردشير ريپورتر در كميتهي مجازات و فعاليتهاي آن ميباشد كه عميق شدن در آن شايد حكايتگر لايههاي عميقتري از وابستگي كاست روشنفكري ايران و محافل آن در مقطع مشروطه به استعمار بورژوايي مدرن و به ويژه انگليس باشد.