دم به دم گویم خدایاکجا گیرم خبر
زهر جا و مکان کردم نیافتم خبر
Printable View
دم به دم گویم خدایاکجا گیرم خبر
زهر جا و مکان کردم نیافتم خبر
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
یاد تو آرامم نکرد دوریت کار دست من داد
نمی دانم کجایی در پس این پس باد
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
دم به دم این دل ما می شکند
عشق تو از دلم بیرون نمیشود
دوست آن است که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
یار من کجایی نیستی که ببینی
بی تو چه ها کردم با این زندگی
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
او گذار کردو رفتم زیادش ای ساقیا
گشتم دیوانه از پی اش ای ساقیا
ای نام تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زیانم