-
دو حزب بزرگ آمريكا عملاً جامعه آمريكا را به دو بخش مساوى تقسيم كرده اند؛ دو بخش برابر كه حتى در آخرين انتخابات خود با فاصله يك موى از هم فاصله داشتند. دو واحد سياسى كه براى تحولات سياسى نيازى به جنگ با هم ندارند؛ دموكرات ها و جمهوريخواهان آدم هايى پيچيده اى نيستند، هر آمريكايى مى تواند دموكرات يا جمهوريخواه باشد تا به قدرت برسد.
در ايالات متحده آمريكا به يك معنا دو حزب سياسى وجود ندارد، ۱۰۰ حزب سياسى وجود دارد. هر حزب دموكرات يا جمهوريخواه در هر ايالت باور هايى دارد كه ممكن است از باور هاى حزب همتاى خود در ايالت ديگر جدا و متفاوت باشد. شايد شباهت يك دموكرات كاليفرنيايى به جمهوريخواه تگزاسى بيشتر از شباهت دموكرات كاليفرنيايى به دموكرات تگزاسى باشد. رئيس جمهور به همين دليل نمى تواند در پايتخت بنشيند و دستور واحد حزب را اجرا كند. بايد در ايالات مختلف نظر احزاب مختلف را جذب كند.
در ايالات متحده آمريكا به معنايى ديگر تنها يك حزب سياسى وجود دارد با دو جناح اجتماعى دموكرات ها و جمهوريخواهان، هواداران طبقه متوسط و هواداران طبقه مرفه.
آمريكا به دليل گستردگى جغرافيايى خود در ميان دو اقيانوس هرگز از معادن بزرگ «كار» تهى نبوده است. توجه به عبرت هاى ماركسيسم سبب شد تا كارگر آمريكايى خود در مقام اشرافيت جديدى ظاهر گردد و حزب طبقه كارگر هرگز شكل نگيرد. گستردگى زمين آمريكا سبب شد زميندارى به معناى اروپايى آن در اين كشور پهناور ايجاد نشود و فئودال ها نتوانند سرف ها را به زير مهميز خود درآورند. هر آمريكايى مى توانست زمينى داشته باشد. بدين ترتيب نه فقط حزب كارگر كه حزب كارفرما هم در آمريكا شكل نگرفت. اين چنين است كه ايالات متحده آمريكا به دو حزب بسنده كرد. دو حزبى كه مى توان آن را يك حزب خواند؛ حزب طبقه متوسط در كشورى كه بزرگترين طبقه متوسط جهان را دارد.
تلاش براى گسترش طبقه متوسط در آمريكا اكنون چنان فراگير شده كه حتى حزب جمهوريخواه نيز آن را در طرح خاورميانه بزرگ مورد توجه قرار داده است. طبقه متوسط به تنها طبقه ايالات متحده آمريكا تبديل مى شود تا حتى ماركسيست ها نيز از توجه به نظرات ماركس در آمريكا حيرت كنند. سرزمينى كه ماركسيست ها حتى خيال تغيير آن را هم در سر نمى پروراندند. ماركس نيز قطعاً از اين نعل وارونه تاريخ در شگفت خواهد ماند.
__________________
-
اصول و اهداف آموزشي
از جمله مهمترين اصول و اهداف آموزشي آمريكا مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
. دستيابي يكسان به آموزش عمومي حتي براي گروههاي اقليت و معلوليت
. تعهد به عقايد دمكراتيزم و آزاديهاي فردي و توجه به تنوع جمعيت
. شكوفا نمودن قواي پتانسيل هر يك از كودكان تا حد ممكن ، تا بعنوان يك شهروند در جامعه اي آزاد خدمت مؤثر كرده و در بازار تبادلات جهاني رقابتي موفقيت آميز داشته باشد .
. نظام آموزش تا حد زيادي غير متمركز بوده و براساس قانون خط مشي ها و برنامه درسي به عهده ايالت و مناطق واگذار شده است بهمين خاطر قوانين حاكم برساختار، محتوي و برنامه هاي آموزشي در ايالات و مناطق مختلف از تنوع زيادي برخوردار است .
اهداف ملي آموزش
از جمله مهمترين اهداف ملي آموزشي آمريكا مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
. همه بچه ها در آمريكا آماده باشند كه در مدرسه به يادگيري بپردازند .
. نرخ فارغ التحصيلان دوره دبيرستان حداقل به 90 درصد افزايش يابد .
. دانش آموزان امريكايي پايه هاي 4 ، 8 و 12 را با توانش قابل ملاحظه اي براي تبادل اطلاعات در موضوعات مختلف درسي نگذرانند تا براي شهروندي مسئوليت شناس ، يادگيري بيشتر و اشتغالي خلاق در اقتصاد نوين كشور آماده شوند .
. دانش آموزان ايالات متحده در پيشرفت تحصيلي در علوم و دررياضيات اول شوند .
. هربزرگسال آمريكايي با سواد باشد و دانش و مهارتها ي لازم براي رقابت در اقتصاد جهان را كسب نموده و حقوق و مسئوليتهاي شهروندي را عمل نمايد .
. هر يك از مدارس در آمريكا از مواد مخدر و خشونت مبرا شده و يك محيط قانونمند و مساعد براي يادگيري باشد .
. هم آموزش كشور در جهت دستيابي به برنامه هاي در حال پيشرفت در مهارتها و موقعيتهاي حرفه اي ، كسب دانش و مهارتهاي مورد نياز و آموزش و آماده سازي دانش آموزان آمريكايي براي قرن 21 قرار گيرد .
. هر مدرسه مشاركت و دخالت والدين را در امر پيشرفت رشد اجتماعي ، عاطفي و علمي فرزندان خود افزايش دهد .