تيک تاک تيک تاک
ساعت اندوه
که مي نوازد
دست و دلت را
چه وزن سنگيني دارد زمان.
تمام آفتاب
فرو افتاده است
بر تمام خاک
و مي خواهد
هميشه و اکنون چيزي سنگي يا آينه اي-
از کهکشاني دور شايد
نشانه بگيرد
زمين را
ومرا
که مي پندارم
شير مي بندد
در پستان لالائي مادران
وقتي نمي توان حتي
کودکانه گريست
.....
آغاز درخت
همين ايستادن است
با سايه و برگ
که فراهم آمده باشد
سوختبار حظ تماشايي از آن
و آغاز عشق:
همين که نباشي و باشي
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
همواره به یادت هستم!!!!!!!!!!!!