تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش،سرگشته چو پرگارم
Printable View
تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان
در دست تو در گردش،سرگشته چو پرگارم
مكن يك امشبم از خواب بيدار
كه دل را با خيالش شور و حاليست
تامل گر درايينه دل كني
صفايي به تدريج حاصل كني
يه توپ دارم قل قليه
سرخ و سفيد و آبيه
ميزنم زمين هوا ميره
نميدوني تا كجا ميره
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
توانابودهركه دانابود
زدانش دل پير برنا بود
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ما جمله برآنیــــــــم که آرام نگیـریم
موجـــــــــیم که آسودگی ما عدم ماست
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چه ها رفت
تمتع بهرگوشه اي يافتم
زهرخرمني خوشه اي يافتم
مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید وجفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
اولش مياد ميگه دوست دارم
آخرش حرفاشو حاشا ميكنه
پاشو از قصه بيرون ميكشه
سوختن تو رو تناشا ميكنه
هوا ابری و قلب من چه غمگین
غم دل را تو اندر چهرهام بین
همه روزم پر از فکر و خیالست
شبم هم پر ز رویاهای رنگین
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
تویی فانوس شبهایم که تار است
تو باشی همچنان عیشم به بار است
تویی بر بال احساس چکاوک
برایم خوش چو می خوانی بهار است
تا چند ز تنگناي زندان وجود
اي كاش سوي عدم دري يافتمي
يارب ان نوگل خندان كه سپردي بمنش
دور بادافت دور وفلك از جان وتنش
شمع گريان شده مي سوخت ولي روشن بود
نازم آن سر كه فتد در قدم غيرت خويش
شبي ياد دارم كه چشم نخفت
شنيدم كه پروانه باشمع گفت
تكيه بر اختر شب دزد مكن كا ين عيار:36:
تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو:36:
واقف نگشته بودم از بي وفايي تو
تا روز رفتن جان،يعني جدايي تو
وگر نو كرده اي / نو را نگه دار -------- كهن را نيز بيهوده ميازار :46:
روز اول كه ديدمت گفتم/اين همان نيمه وجود من است
گفتم اين است آن كه ميجستم/حاصل لحظه سجود من است
تاب بنفـشـه ميدهد طره مشـک ساي تو
پرده غنـچـه ميدرد خـنده دلـگـشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مـسوز
کز سر صدق ميکند شب همه شـب دعاي تو:300:
وفا با هر كه كردم بي وفا شد
به كام خود رسيد از من جدا شد
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل ادم بسرشتند وبه پيمانه زدند
ديدي كه در دلش اثري از وفا نبود؟
ديدي چه كرد آنچه به عاشق روا نبود؟
در همه دير مغان نيست چو مـن شيدايي
خرقـه جايي گرو باده و دفـتر جايي http://pnu-club.com/imported/2009/04/66.gif
يادته لحظه آخر،تو به من گفتي دورنگي؟
گفتي اي كاش زود بفهمم،چرا با دلم ميجنگي
ياري اندر کـس نـميبينيم ياران را چـه شد
دوسـتي کي آخر آمد دوستداران را چـه شد
درد است زنده بودن،وقتي شبي نباشي
گر بي تو زنده بودم،گو بي وفايم اي دوست
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت ..... تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی ... ..... پیداست نگارا که بلند است جنابت:172:
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد/بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
بسيار فتاده بود هم در ره عشق/اما نه چنين زار كه اين بار افتاد
دوش درحلقه ي ماصحبت گيسوي توبود
تادل شب سخن ازسلسه ي موي توبود
در كوي تو دل گم نكند خانه خود را
ديوانه شناسد ره ويرانه خود را
انكه رخسارتورا رنگ گل نسرين داد
صبرو ارام تواند به من مسكين داد
دلم گرفته و از هر چه شعر سير شده ام
و مثل كودكي خود بهانه گير شده ام
مطرب عشق عجب سازونوايي دارد
نقش هر پرده كه زده ره به جايي دارد
دل به عشق دلبر نامهربان بستن خطاست
آنكه قدر دل نداند،دل به او بستن خطاست