من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی ابی
ولی با محنت و خواری پی شبنم نمی گردم
Printable View
من ان گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی ابی
ولی با محنت و خواری پی شبنم نمی گردم
من گل پژمرده ای هستم
دررگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون
در شبی تاریک روییدم
تشنه لب بر ساحل کارون
نه رهم بود به پس,
نه رهی روی به پیش.
رمه ام از کف رفت.
غفلت من رمه را,
غفلت تو همه ی قصه ی ما از کف برد.
تو که گویند شبان همه ای,
رمه ی من همه ام بوده و هست.
رمه ام بر گردان!
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم تو پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو
وه که در عشق چنان میسوزم
که به یک شعله جهان میسوزم
شمع و ش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله زنان میسوزم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست